نبايد تصور
کرد که با ايراد چند سخنرانی علمی و طرح ادعاهای کلی و يا حتی با چاپ چند مقاله و
کتاب تخصصی، فرهنگ نوینی ارائه میشود و تحول فکری و علمی، جامه تحقق میپوشد؛
همچنانکه فرهنگ دشمن و به تعبيری: انقلاب فرهنگی دشمن، در طول صد سال يا دويست
سال رخ داده است، طبيعی است که انقلاب فرهنگی اسلامی که میخواهد فرهنگ مادی را از
بين ببرد و کليات فرهنگ ديگری بهجای آن بنا نمايد در کمتر از اين زمان ممکن نيست.
خيلی ارفاق بدهيم: دستکم هفتاد ـ هشتاد سال زحمت طاقتفرسا میخواهد!
بنابراين، بهتر است واقعيت را
بپذيريم و خود را خالصانه وقف اين راه نماييم و بخشی از اين مسير را طی کنيم تا
آيندگان آن را به سرانجام برسانند. (البته اين نکته حاشيهای را هم عرض کنم که هر
چند انقلاب فرهنگی و توليد علم دينی، يک اقدام منتظرانه تلقی میشود، اما اين بدان
معنا نيست که «ظهور»، موکول به انقلاب فرهنگی ماست. دست خدا بسته نيست و ظهور را در
چهارچوب محاسبات ما رقم نمیزند و امکان هرگونه بدا در اراده الهی هست. اگر همين
جمعه، انشاء الله ظهور اتفاق افتاد ما نبايد بگوييم که ای خدا ما که انقلاب
فرهنگی نکرده بوديم! ما انقلاب فرهنگی را به عنوان مقدمه ظهور میخواهيم، و اگر
حقيقت و واقعیت، غير اين شد، ما نبايد تعصبی روی ادراکات خود داشته باشيم و دغدغه
اصلی را گم کنيم).
بعد از اين
مقدمه، لازم است نکته مهمی را توجه کنيم:
ـ در حوزه
و دانشگاه بايد نسلی تربيت شود که هم مسلط به مبانی علمی و راهکارهای موجود باشد،
و هم دغدغه انقلاب فرهنگی داشته باشد؛ چرا که ايجاد پويايی و بالندگی در فرهنگ
موجود کشور و رسيدن به انقلاب علمی و فرهنگی، منوط به اثبات برادری است، و اگر
اعتماد قلههای علمی امروز جامعه به دست نيايد، کار، بسيار سخت میشود و چالش
اجتماعی عجيبی به وجود میآيد؛ يعنی از يکسو، رهبران علمی جامعه، حاضر نمیشوند
تحول در فرهنگ علمی جامعه رابه دست عدهای (به قول خودشان:) «بیسواد»، بسپرند، و
از سوی ديگر، شرايط اجتماعی اقتضاء میکند که هر چه زودتر انقلاب فرهنگی رخ دهد.
اين يعنی يک چالش جديد و فتنه جديد؛ يعنی تقابل تکاملگرايانی که به دنبال رشد
فرهنگ مذهبی جامعه هستند با سردمداران فرهنگ دينی و مذهبی. مگر فتنه بالاتر از اين
میشود؟
خلاصه اينکه پيروان انقلاب
فرهنگی بايد از دل همين حوزه و دانشگاه بيرون بيايند و آدمهای ملّا و باسواد و
مورد اعتماد باشند و برادریشان اثبات شده باشد. شايد اگر امام راحل (ره) خودشان از
استوانههای حوزه و در قله علم نبودند، نمیتوانستند اين همه در حوزه تحول ايجاد
کنند.
ـ در راستای نکته فوق، بايد استاندارد کار علمی برای ايجاد تحول فرهنگی را تعريف کنيم؛ چون هر کاری يک استانداردی دارد که اگر اين استاندارد، رعايت نشود، فراگير نمیشود و منزوی میشود. مثلاً اين استاندارد نيست که با چند دانشجوی ارشد علوم اجتماعی، بتوان توليد علوم انسانی کرد و يا با چند طلبه لُمعه خوان، اصول حوزه را تکامل بخشيد. البته در امداد الهی به مؤمنين شکی نيست اما بايد اسباب را هم در نظر گرفت. نمیتوان تلاش هزار ساله علما در علم اصول را با چند طلبه جوان، و با مثلاً ده سال تلاش، تغيير داد تا بالنده شود! اين استاندارد نيست. استاندارد اين است که برای چنين تحولی، حداقل پنجاه عالم اصولی درجه يک تربيت شود تا بتوانند مبدآ خيزش و رنسانس علمی باشند. بحث را به همين جا ختم میکنم. غرضم اين بود که انقلاب فرهنگی پروژهای کوتاهمدت نيست، بلکه درازمدت است و اگر همّتمان مضاعف شود و نکات مهم را رعايت کنيم، شايد بتوان آن را در کوتاهمدت هم به پايان برد.