از یکی از دوستانم شنیده بودم که نبش قطعه 40 بهشت زهرا خیراتی میدهند.
خیلی تعجب کردم چون داخل بهشتزهرا همیشه خیرات هست. پرسیدم یعنی نبش این
قطعه خرما و حلوا میدهند. خندید و گفت: نه بنده خدا، منظورم این است كه
ایستگاه صلواتی است. گفتم: ایستگاه صلواتی مثل زمانهای جنگ؟ گفت زدی به
هدف این ایستگاه صلواتی را برو بچه های جنگ راه انداختند. برای همین
دوربینم را روی کولم انداختم روز پنجشنبه خودم را به قطعه چهل بهشت زهرا
یعنی همان قطعات شهدا رساندم.
انتظار چادر یا یک کانکس فلزی را داشتم ولی یک اتاقک آجری دیدم که
بالای سردرش نوشته شده بود ایستگاه صلواتی گردان انصار الرسول(ص) که در
دوران جنگ جمعی لشکر محمد رسولالله (ص) بود. وقتی داخل ساختمان کوچک
ایستگاه صلواتی شدم سماورهای بزرگ چندین لیتری همراه با کارتنهای قند و
بطریهای پر از شربت بود و یخچالهایی پر از ساندیس که زائران قبور شهدا را
هر پنجشنبه مهمان میکرد.
به سمت اتاقی رفتم که جلوی آن نوشته شده بود پزشک صلواتی گردان انصار
الرسول(ص) که به يكباره آدم را به دوران دفاع مقدس و بازار داغ ایستگاههای
صلواتی پرتاب مي كرد. پزشک جوانی با لبخند بیماران را ویزیت میکرد.
میگفتند فرزند شهید است ولی دکتر حمیدرضا نعمتاللهی خودش چیزی به ما
نگفت. بیشترین بیمارانش را مادران و پدران شهدا تشکیل میدادند. خودش
میگفت یکبار یک برادر شهیدی حالش به هم خورد و سرش به سنگ قبر خورد و اگر
واقعا این ایستگاه صلواتی نبود شاید جانش را از دست میداد. موارد زیادی
هم گرمازدگی و فشارخون و... داشتیم.
از پزشک گردان سوال کردم هر پنجشنبه پزشک رایگان در این ایستگاه
برقرار است؟ گفت: بله ما 6 نفر هستیم که هر کدام هر پنجشنبه اینجا هستیم.
البته برای اینکه نوبتمان زود به زود بیفتد دعوا میکنیم. چون خیلی دوست
داریم نوبتمان همیشگی باشد. شما نمیدانید چه عشقی میکنیم و این لبخندهای
مادران و پدران شهدا حال ما را چقدر دگرگون میکند. به خدا کلی انرژی
میگیریم.
نعمت اللهی که مشغول ویزیت بیماران بود درباره امکانات کم این ایستگاه
گفت که روز های اول امکاناتی وجود نداشت اما کم کم یکسری امکانات برای این
اتاق تهیه شد. البته به فکر بیشتر کردن این امکانات هم هستیم چون این اتاق
احتیاج به تزریقات و دستگاه نوار قلب و امکانات بیشتری دارد تا بتوان خدمات
بیشتری به خانواده شهدا ارائه کرد.
ساعت حدود 5 و 6 عصر شده بود و یکی یکی برو بچه های گردان برای کمک
وارد ایستگاه صلواتی شدند. وقتی با آنها صحبت میکردیم میگفتند بروید سراغ
آقای کشوری، اگر تمام ما بچهها امروز توی این ایستگاه داریم خدمت میکنیم
همش به دلیل همت حاجی کشوری است. ولی انگار آقای کشوری زیاد اهل مصاحبه
نبود. با این حال از او خواستیم در مورد این ایستگاه صلواتی بیشتر صحبت
کند.
کشوری که مدیرروابط عمومیگردان است گفت: این گردان جمعی لشکر 27 محمد
رسولالله بوده و از اول جنگ توسط حاج احمد متوسلیان جزو اولین گردان هایی
بود که به فرماندهی شهید اسماعیل قهرمانی تشکیل میشود. گردان انصار الرسول
خطشکن بود و در دوران جنگ بیش از 400 شهید و چند صد نفر مجروح و جانباز
در راه کشور و اسلام هدیه داد. حالا پس از گذشت سالها از جنگ جوانان قدیم
گردان انصار گرد پیری بر چهره هایشان مانده است اما رفقای خود را فراموش
نکردند و 4 سال است كه در سرما و گرما کنار رفقای خود حضور دارند و به عشق
آن ایام ایستگاه صلواتی را بنا نهادهاند. البته با چشم نابینا و دستها و
پاهای مصنوعی، هر کدام برای شهدا کاری میکنند. گفته های کشوری واقعیت داشت
چراکه با چشمانم دیدم جانبازی که به سختی و با عصا راه میرود در حال چایی
ریختن برای مردم است و دیگری روی ویلچر نشسته است و در حال پخش کتاب حجاب
(صلواتی) به زنان است.
کشوری میگفت: بچه های این گردان هر سال در آبانماه با هزینه خودشان
به مشهد میروند. این هیات و این دورهم بودن بچه های گردان باعث شده است که
روابط خانوادهها با هم مستحکم شود و بتوانند بچههای خودشان را در این
راه ثابتقدم کنند تا بتوانند به فرزندان خود راه و رسم خودشان را
بیاموزند، راه و رسم جوانمردی و بزرگی، راه و رسم شیر مردی و شیر دلی. هر
چند چهارسالی است این ایستگاه صلواتی دائر شده ولی چند ماه است ایستگاه را
ثابت کرده و ساختمان ساختیم و حدود 6 ماه است که 6پزشک هر هفته پنجشنبه به
این ساختمان میآیند تا درکنار مزار شهدا و رفقای آنان به درمان
خانوادههای شهدا بپردازند.علاوه بر پزشک رایگان، آرایشگاه صلواتی و واکس
صلواتی نیز در این ایستگاه داير شده است.
در میان رزمنده های قدیمیگردان انصار الرسول به سراغ روحانی خوش زبانی
رفتیم که با مهربانی درحال تبلیغ کتاب حجاب به زنانی بود که به سمت
ایستگاه صلواتی میآمدند. با صدای بلند میگفت خانمها، دخترم، از این کتاب
بردارید و بخوانید، کتاب خوبی است به دردتان میخورد. زمان صحبت با من هم
تبلیغ کتابها را میکرد.
دستش گواه جانبازیاش بود و سنش گواه اینکه در دوران نوجوانی به جبهه
رفته است. خودش گفت 13 ساله بود که با دستکاری در شناسنامه به جبهه رفت و
قطع شدن انگشتانش یادگاری آن روزهاست؛ روزهایی که امدادگر گردان بوده است.
با شوخی میگوید نصف بچه هایی که اینجا خوابیدهاند را من کشتم چون بلد نبودم آنها را درمان کنم.
روحانی امدادگر گردان انصارالرسول نامش ابراهیم شعبانی است، روحانی خوش
زبانی که یکی از شاگردانش نیز که طلبه جوانی بود به محضر استاد آمد و داشت
حرفهای استادش را با من گوش میکرد. امدادگر گردان از روزهای سخت جنگ،
گفت و بعد من از او پرسیدم چرا هر پنجشنبه به اینجا میآیی، در جوابم
لبخندی زد و گفت: آن روزها آهنگران یک شعری ميخواند و میگفت: یاران سفر
کرده کجايید کجاييد... و دیگر سکوت کرد.
نمیدانم چه شد ولی انگار من هم مانند بازیگران فیلم سینمایی «سفر به
چزابه» به دنیای دفاع مقدس پرتاب شده بودم. اینجا بوی جبهه میدهد. اینجا
گردان انصارالرسول است که هنوز رزمنده هایش نگذاشتند پرچم گردان پایین
بیاید. آری آنها ترویج فرهنگ ایثار و شهادت را نه با فیلم سینمایی و بروشور
و بیلبوردهای تبلیغاتی و سخنرانی و همایش بلکه عملا و مردانه انجام
میدهند. آنها خودِ خودِ فرهنگ ایثار و شهادتند. آنها رزمندگانی هستند که
همه ما مدیون راه و رسم و مردانگی و جوانمردی و اخلاص و ایمانشان هستیم.
فرزندان رزمنده های گردان هم همانند پدرانشان کمک میکردند. یکی یخ
میشست و دیگری ساندیسها را توزیع میکرد. کتاب و چای و کیک و هر چه
میخواستی بود. همه صلواتی... پشت میکروفن کشوری میگفت: زائران قبور شهدا
پزشک صلواتی گردان انصار الرسول آماده ارائه خدمات به شماست. اگر وقت کردید
و اگر حالی داشتید سری به رزمندههای قدیمیکشورتان بزنید و اگر نذری
داشتید بیايید و در ایستگاه صلواتی گردان عشق توزیع کنید.
*تهران امروز