پایگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار رهبر امقلاب در یادداشتی به قلم دکتر پرویز امینی، آورده است:
۱. شكاف در مشروعیتبخشی مدرنیته
در پیام رهبر معظم انقلاب به نهمین دورهی مجلس شورای اسلامی آمده است كه: مردمسالاری دینی نه با زبان، كه با مجاهدت محقق شده است. چرا با مجاهدت؟ زیرا مجاهدت هنگامی معنی پیدا میكند كه شما یك چالشی پیش رو داشته باشید و آن كاری را كه میخواهید انجام دهید، آسان نباشد. ابتدا ما باید به این سؤال پاسخ دهیم كه چرا در برابر مردمسالاری دینی مقاومت صورت میگیرد؟ و اینكه با وجود تمامی این مخالفتها، مردمسالاری دینی چگونه توانسته است مسیر خود را تا این نقطه بپیماید؟
كار بزرگ انقلاب اسلامی این بوده كه در قرن بیستم و در دنیای مدرن، یعنی در دوران سیطرهی فراگیر اندیشهی مدرن بر مناسبات اجتماعی و سیاسی، در سازمان مشروعیتبخش مدرنیته و اندیشهی مدرن، شكاف بنیادی ایجاد كرده است.
تثبیتشدگی و نهادینگی مردمسالاری وابسته به چیست؟ به این است كه در شرایط عادی پاسخگو باشد و توان جلب مشاركت سیاسی جامعه را داشته باشد. حتی در شرایطی كه دیگران بخواهند آن را در معرض بحران و چالش قرار بدهند هم بتواند پاسخگو باشد و نقش ایفا كند.
درست وقتی كه غربیها در پیشبینیها و نظریههای خود میگفتند كه مدرنیسم به عنوان یك فرآیند دائمی سرنوشت محتوم آیندهی جهان است و بشر در مسیری مبتنی بر پایههای معرفتی سكولاریسم قدم خواهد برداشت، درست زمانی كه پیتر برگر -از بزرگترین جامعهشناسان دین در دههی ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰- سكولاریسم را آیندهی محتوم جهان میدانست، انقلاب اسلامی به وقوع پیوست. در چنین شرایطی، انقلاب اسلامی كه بازتاب زمینههای اجتماعی، سیاسی و فكری مردم ما است، در جامعهای شكل گرفت كه دولتی سكولار بر آن حاكم بود و دولتهای سكولار جهان همگی حامی آن بودند. انقلاب اسلامی كه مبنای سازماندهی و پیشبرد مناسبات انقلابی خود را دین قرار داده است، در واقع یك شكاف بنیادین در ساختار نظری و مشروعیتبخشی جهان مدرن ایجاد كرد.
۲. خروج مردمسالاری از انحصار
نكتهی دوم این است كه انقلاب اسلامی مدعی یك نظامسازی و جامعهپردازی جدید است كه این مسأله در نظم مردمسالاری دینی بروز میكند. یعنی علاوه بر آنكه سازمان مشروعیتبخش سكولار را دچار چالش میكند، آن برگ برندهای را كه اندیشهی مدرن تحت عنوان مردمسالاری و دموكراسی دارد، از انحصار سكولاریسم خارج میكند و مدعی یك نظم جدید مبتنی بر دین و مردمسالاری است. بنابراین مقاومت در برابر این نظم جدید امری طبیعی است، زیرا این نظم جدید بدیل آن نظمی است كه تا كنون به عنوان الگوی موفق و كارآمد در تاریخ مطرح بوده است.
۳. نمود علمی و عملی
سومین نكته این است كه آیا مردمسالاری دینی بُعد علمی و عملی هم دارد؟ جمهوری اسلامی در سه دهه تجربهی خود ثابت كرده كه ابعاد علمی و عملی هم دارد. همهی اركان مردمسالاری دینی مانند قانون اساسی، رفراندوم دربارهی اصل نظام، رهبری، شوراها، قوهی مقننه، مجلس خبرگان و ... همگی نمودهای علمی و عملی مردمسالاری دینی در ایران است.
۴. ظاهر و باطن مردمسالاری اسلامی
نكتهی چهارم آن است كه آیا این مردمسالاری كه بُعد علمی و عملی هم دارد، امری صوری است یا نه؟ یعنی آیا این مردمسالاری دینی و اسلامی كارایی عملی هم دارد؟ آیا انتظاراتی را كه از آن وجود دارد، برآورده میكند؟ آیا در این مدل، مردم حق تعیین سرنوشت خود را دارند؟ آیا مردم میتوانند حاكمان خود را تغییر دهند؟ آیا همانطور كه ظاهرش مردمسالاری است، باطنش هم هست؟
تجربهی جمهوری اسلامی ثابت كرده كه این الگو صوری نیست، زیرا مردم در دورههای زمانی مختلف به افراد متفاوتی رأی دادهاند و آنها را به قوهی مجریه و مقننه فرستادهاند و دولتها و مجالس گوناگونی را با گرایشهای متفاوتی شكل دادهاند. بنابراین تجربهی انقلاب اسلامی با رفراندوم اصل جمهوری اسلامی و تصویب قانون اساسی در یك مرحله و اصلاح آن در یك مرحلهی دیگر با رأی مردم، نشان داد كه مردم در تصمیمگیری برای كشورشان دخیل هستند. تجربهی ما در این سیوسه سال نشان میدهد كه مردمسالاری در این نظام كارآمدی داشته است. در تمام این سالها آنچه كه مردم خواستهاند، محقق و متبلور شده و نمود عینی و واقعی پیدا كرده است.
اساساً دموكراسی با نظام سرمایهداری سازگار نیست. دموكراسی با لیبرالیسم قابل جمع نیست. در لیبرالیسم هستهی اصلی هویتی، «فرد» است. در حالی كه در دموكراسی، هستهی اصلی «تقدم اكثریت بر اقلیت» است.
۵. آیا مردمسالاری اسلامی بالغ شده است؟
پنجمین نكته این است كه آیا این مردمسالاری دینی به بلوغ هم رسیده یا هنوز در آغاز راه است و هنوز هم در حال تجربه كردن خویش است؟ شاخص بلوغ مردمسالاری در این است كه تبدیل به یك امر نهادینه بشود. تثبیتشدگی و نهادینگی مردمسالاری وابسته به چیست؟ به این است كه در شرایط عادی پاسخگو باشد و توان جلب مشاركت سیاسی جامعه را داشته باشد. حتی در شرایطی كه دیگران بخواهند آن را در معرض بحران و چالش قرار بدهند هم بتواند پاسخگو باشد و نقش ایفا كند. به این حالت میگویند نهادینهشدن مردمسالاری.
ما در انتخابات پایان سال ۱۳۹۰ و اردیبهشت سال جاری، با یك موج تحریم سیاسی انتخابات از داخل و هم با موج فشارهای سیاسی و اقتصادی از خارج مواجه بودیم، اما هیچكدام اینها نتوانست ساخت مستحكم نظام اسلامی را دچار مشكل كند. دشمن تمام تلاش خود را به كار بست تا پیش از جنگ نظامی، هر نوع فشاری را بر جامعهی ایران تحمیل كند، اما نظام ما مبتنی بر مردمسالاری اسلامی توانست پاسخگوی مشكلات باشد و تمامی چالشها را تا پیش از انتخابات سال ۹۰ پشت سر بگذارد. موفقیت نظام ما در این مورد تا حدی بود كه مردم در چنین شرایط پُرچالشی با مشاركت ۶۴ درصدی در انتخابات حاضر شدند. این حد نصاب از متوسط مشاركت در انتخابات در دنیا بالاتر است.
۶. مشاركت بالا در كشوری پُرچالش
نكتهی ششم آن است كه در انتخابات كشور ما تمامی رأیدهندهها از آزادی عمل برخوردار بودهاند. یعنی آزاد بودهاند كه در انتخابات شركت كنند یا شركت نكنند. اما در بسیاری كشورهای اروپایی مثل بلژیك، استرالیا و اتریش انتخابات اجباری است و مردم ناچارند و باید در انتخابات شركت كنند. در این كشورها اگر شهروندی در انتخابات شركت نكند، از حقوق شهروندی محروم میشود و باید هزینههای سیاسی و اقتصادی بسیاری را تحمل كند. با این وضعیت، مشارك ۶۴ درصد از مردم ما در وضعیتی كه كشور با چالش مواجه است، آن هم با آزادی كامل، امری متفاوت با الگوهای رایج مردمسالاری در دنیا است.
۷. قاعدهی بازی در غرب
نكتهی هفتم این است كه آیا این مردمسالاری توان لازم برای به چالش كشانیدن مدلهای رایج مردمسالاری در دنیا را دارد یا نه؟ این قابلیت در مردمسالاری اسلامی وجود دارد. در مردمسالاری اسلامی مردم واقعاً سالار هستند، اما در دموكراسی غربی واقعاً اینگونه نیست.
در واقع قاعدهی بازی در غرب را به گونهای طراحی كردهاند كه مردم ظاهراً رأی میدهند و در رأی دادن آزادند، اما نهایتاً این انتخابات آزادانه انجام نمیشود. حتی منتقدان مهمی مثل هابرماس كه چهارچوب كلی نظام غرب را پذیرفتهاند، به این مسأله توجه دارند و از آن انتقاد میكنند. اینها میگویند: در این سیستم، اصلاحات صورت نمیگیرد؛ ظاهر سیستم دموكراسی است و مردم در آن رأی میدهند، اما همواره كسی رأی میآورد كه مطلوب اقلیت سرمایهدار باشد.
درست وقتی كه غربیها در پیشبینیها و نظریههای خود میگفتند كه مدرنیسم به عنوان یك فرآیند دائمی سرنوشت محتوم آیندهی جهان است و بشر در مسیری مبتنی بر پایههای معرفتی سكولاریسم قدم خواهد برداشت، وقوع انقلاب اسلامی در ایران یك شكاف بنیادین در ساختار نظری و مشروعیتبخشی جهان مدرن ایجاد كرد.
اساساً دموكراسی با نظام سرمایهداری سازگار نیست. دموكراسی با لیبرالیسم قابل جمع نیست. در لیبرالیسم هستهی اصلی هویتی، «فرد» است. در حالی كه در دموكراسی، هستهی اصلی «تقدم اكثریت بر اقلیت» است. بنابراین در مدلهایی لیبرالدموكراسی بیش از آنكه دموكراسی برجسته باشد، لیبرالیسم برجسته است و دموكراسی در آن نحیف و ضعیف است.
سرمایه، خط قرمز تصمیمسازی
در نظامهای سرمایهداری یك نظام ارزشی وجود دارد كه در رأس آن مفهوم «سرمایه» قرار دارد. به عبارت دیگر خط قرمز همهی مناسبات و تصمیمها سرمایه و حفظ و انباشت و توسعهی آن است. تمامی مناسبات سیاسی در این نظام بر اساس چگونگی سرمایه صورت میگیرد. طبقهی مسلط اجتماعی و سیاسی در این نظام، طبقهی سرمایهدار است. بنابراین ما با یك اقلیت حاكم روبهرو هستیم و نه با اكثریتی كه در دموكراسی مطرح است. این مسأله برمیگردد به عدم سازگاری سرمایهداری با نظام دموكراسی. در نظام سرمایهداری غلبه با اقلیت است، در حالی كه در نظام دموكراسی تقدم با اكثریت است.
اما با توجه به این هفت ویژگی مردمسالاری دینی، چه دلیلی برای مقاومت در برابر آن وجود دارد؟ مردمسالاری دینی كلیت مبانی معرفتی، فكری و نمودهای عملی و عینی تفكر و اندیشهی مدرن را به چالش كشیده است. بنابراین وقتی این مدل پیش برود و بتواند ویژگیهای خودش را اثبات كند، مدل غربی خودبهخود نفی شده و دچار بحران مشروعیت میشود. مسألهی امروز منطقهی خاورمیانه و شمال آفریقا، بحران لیبرالدموكراسی و نظام سرمایهداری است. مردم در این كشورها به دنبال یك الگوی حكومتی هستند؛ مسألهای كه هم در مصر و هم در تونس و نیز در دیگر كشورها دیده میشود.
غرب با تمام قوا میخواهد در مقابل الگوی مردمسالاری اسلامی بایستد. هرگونه جنگ نرم و سختی هم كه شكل گرفته و میگیرد، به همین دلیل است. لذا انقلاب اسلامی ساختار مشروعیتبخشی اندیشهی مدرن را به چالش كشیده است.