کیهان: اخلاق درسياست و حاكميت از
جمله مباحثي است كه التزام عملي به آن موجب افزايش غناي فكري و ايدئولوژيك
مكاتب مختلف مي گردد. در اين راستا رهبر و بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران،
خود الگو و حقيقت تمام نماي اين سيره بود كه مقاله حاضر به تبيين برخي از
شاخص هاي نظري وعملي درعرصه اخلاق سياسي، اجتماعي و فرهنگي پرداخته است.
گفتني است اين مطالب برداشتي از كتاب «امام خميني و مفاهيم اخلاقي» به قلم
نگارنده مي باشد.
¤¤¤
برخورد عادلانه در مشي سياسي
رهبران بسياري
از انقلاب ها و نهضت هاي بزرگ و مكاتب الحادي شرق و غرب كه شعارشان مساوات و
برابري، شايسته سالاري و كرامت انساني بود، به محض دستيابي به قدرت،
تبارگرايي را سرلوحه عزل و نصب هاي خود ساختند و گلوگاه هاي اقتصادي، (1)
سياسي ونظامي را در انحصار خود و بستگان خويش قرار دادند. (2)
در مقابل
اينها، امام راحل و خانواده اش- از نظر اقتصادي - نه تنها رشد نكردند،
بلكه از حق مسلّم خود و مزايايي كه نه مخالف شرع بود و نه مخالف قانون،
گذشتند. (3)
چنين روشي نه يك راهبرد و تاكتيك سياسي، بلكه يك روش
عرفاني واعتقاد قويّي بود كه در سيره ي سياسي و سلوك اجتماعي وي تجلي كرده
بود. در مكتب عرفاني و اخلاقي امام، تماميت خواهي در زندگي ريشه در حبّ نفس
دارد و حجاب و مانعي بين انسان و خدا است و شناخت اين مانع پنهاني و كنار
زدن آن، جز با رياضت نفساني شرعي ميسور و مقدور نمي باشد.
گاهي وقت ها
به خود آدم اشتباه مي شود، بسياري از اوقات هست كه انسان خودش در كارهاي
خودش اشتباه مي كند؛ يعني انسان چون حبّ نفس دارد خودش را مي خواهد و همه
چيز را هم براي خودش مي خواهد، مگر اين كه به رياضيات اين طور نباشد. اين
چون حبّ نفس دارد بسياري از امور كه از خودش صادر مي شود يا از كساني كه از
خودش هستند (اولاد خودش، برادر خودش، عيال خودش) اين ها به نظرش خوب مي
آيد، و گاهي همين اگر صادر بشود از يك كس ديگري، به نظرش بد مي آيد. اين
براي همين است كه حبّ نفس اين جا پرده پوشيده است روي واقعيّت و نمي تواند
انسان تشخيص بدهد. (4)
آنچه امام بر زبان مي آورد، خود بدان عامل بود.
امام، نفس خود را سال ها در كوره ي رياضت آبديده كرده بود.اين، خودسازي
امام بود كه باعث شد عملكردي داشته باشد كه هيچ يك از رهبران سياسي ندارند.
به عنوان مثال، امام با آغاز دولت بازرگان، طي نامه اي به او چنين دستوري
مرقوم كرد:
جناب آقاي نخست وزير!
لازم است به جميع وزارت خانه ها و
ادارات دولتي اخطار نماييد كساني كه از منسوبين و يا اقرباي اين جانب
هستند و براي توصيه اشخاص، و يا نصب و عزل اشخاص به مراكز مربوطه مراجعه مي
كنند، به هيچ وجه به آنان ترتيب اثر ندهند. منسوبين و نزديكان [من] مطلقاً
حق دخالت در اين گونه امور را ندارند.(5)
حضرت امام در جايي ديگر خطاب به دستگاه هاي قضايي، امنيتي و انتظامي مي فرمايد:
كسي
كه مجرم است بايد به جزاي خودش برسد و توصيه از احدي قبول نبايد بشود. من
اين را كراراً گفته ام [كه] اگر از من توصيه براي كسي آمد، از دفتر من براي
كسي توصيه آمد، از كساني كه به من مربوطند توصيه آمد، بزنيد به ديوار،
قاضي نبايد تحت تأثير كسي باشد؛ قاضي آزاد است و بايد در محيط آزاد عمل
بكند؛ توصيه ها را هيچ به آن اعتنا نكنيد. (6)
نفي تبعيض
در مكتب
تكليف مدار امام، وابستگي سببي و نسبي هم نمي تواند مانعي براي اجراي عدالت
شود و هركس در هر پست و مقامي كه باشد اگر از اين وابستگي ها نگسلد، معنا و
مفهوم اداي تكليف را نفهميده است، و طعم شيرين آن را نچشيده است.
وقتي انسان تكليف بفهمد ديگر نمي تواند كه بگويد اين دوست من است، اين رفيق من است، اين برادر من است، اين پسر من هست. (7)
در باور امام تبعيض و تفاوت گذاري بين مردم وجود نداشت و ايشان همه ي مردم را به طور يكسان در اداره ي امور حكومت سهيم مي دانست.
اسلام
بزرگ تمام تبعيض ها را محكوم نموده و براي هيچ گروهي ويژگي خاصي قرار
نداده [است] و تقوا و تعهد به اسلام تنها كرامت انسان هاست؛ و در پناه
اسلام و جمهوري اسلامي، حق اداره ي امور داخلي و محلي و رفع هرگونه تبعيض
فرهنگي و اقتصادي و سياسي متعلق به تمام قشرهاي ملت است. (8)
امام يكي
از فرزندان دلبندش را در راه قيام الهي از دست داده بود و فرزند ديگرش را
با تمام وجود دوست داشت؛ اما حاضر به قرباني كردن عدالت در پاي چنين فرزندي
هم نبود.
حجت الاسلام آشتياني درباره اين ويژگي امام نقل مي كند:
زماني
كه مرحوم آيت الله طالقاني فهميدند فرزندشان دستگير شده اند، در اعتراض به
اين موضوع، چند روزي از نظرها پنهان شدند. پس از آن كه ايشان خدمت امام
رسيدند، امام به آقاي طالقاني گفتند: «پسر شما يكي از منحرفان وابسته به
گروهك هاي چپ است و نبايد اين قدر از اين بابت- كه دستگير شده است- ناراحت
شويد.»
سپس اضافه كردند: «والله اگر احمد دچار كوچك ترين انحرافي باشد و حكمش مرگ باشد، من [خودم] شخصاً او را خواهم كشت». (9)
نفي تبعيض در بيان اعتقادات
نگرش
عدالت محور امام تنها در تقسيم و توزيع عادلانه ي ثروت و برخورد مساوي با
متخلفين خلاصه نمي شد، بلكه امام قائل به عدم تبعيض بين مسلمانان و
غيرمسلمانان حتي در حوزه ي بيان انديشه و جهان بيني نيز بود و فرقي بين هيچ
كس و هيچ حزب و گروهي قائل نبود. امام بر اين باور بود كه:
اسلام بيش
از هر ديني و بيش از هر مسلكي به اقليت هاي مذهبي آزادي داده است. آنان نيز
بايد از حقوق طبيعي خودشان كه خداوند براي همه ي انسان ها قرار داده است
بهره مند شوند. ما به بهترين وجه از آنان نگهداري مي كنيم. در جمهوري
اسلامي، كمونيست ها نيز در بيان عقايد خود آزادند. (10)
با اين كه امام
قائل به آزادي خدادادي افراد بود، اما اين آزادي را در چهارچوب قانون مي
دانست و هيچ گاه معتقد به قانون گريزي و بي بندوباري نبود:
حدود دارد
آزادي، آزادي در حد قانون است، همه جاي دنيا اين طور است كه آزادي كه هر
ملتي دارد در حدود قانون آزادي دارد. نمي تواند كسي به اسم آزادي قانون
شكني بكند. آزادي اين نيست كه مثلاً شما بايستيد در كوچه به هركس رد مي شود
يك ناسزايي بگوييد خداي نخواسته، يا با چوب بزنيد او را: «من آزادم!»
آزادي اين است كه قلم را برداريد و هرچه دلتان مي خواهد بنويسيد ولو بر ضد
اسلام باشد ولو بر ضد قانون باشد؟ (11)
رعايت قانون
اصولاً قانون
مداري و رعايت موازين قانوني، اصلي ثابت در انديشه ي سياسي امام بود و اين
اصل برگرفته از جهان بيني توحيدي و اخلاق نبوي است؛ اصلي كه هيچ كس حق تخلف
از آن را ندارد، حتي اگر ولي فقيه باشد.
امام درباره ي عدالت محوري و قانون مداري دين اسلام مي فرمايد:
اسلام
دين قانون است. پيغمبر هم خلاف قانون نمي توانست بكند؛ نمي كرد هم، البته
نمي توانست هم بكند. خدا به پيغمبر مي گويد كه اگر يك حرف خلاف بزني رگ و
گردنت را قطع مي كنم. حكم قانون است، غير از قانون الهي كسي حكومت ندارد.
براي هيچ كس، حكومت نيست نه فقيه و نه غير فقيه؛ همه تحت قانون عمل مي
كنند، مجري قانون هستند همه، هم فقيه و هم غير فقيه همه مجري قانونند. (12)
امام راحل گرچه از اجراي عدالت و برخورد با هرگونه تخلف از چهارچوب
قانون سخن به ميان مي آورد؛ اما عطوفت و مهرباني او بقدري بود كه هرگز حاضر
نبود با كسي كه به شخص وي توهين مي كند قانوني برخورد شود و مورد مجازات
قرار گيرد. امام با بزرگ منشي و تحمّل، از كنار آن مي گذشت.
او كه
بارها به عدم مصونيت خود در برابر قانون تأكيد مي كرد و اعلام كرده بود كه
براي هر تخلفي حاضر به مؤاخذه و محاكمه است، به چنان از خودگذشتگي و به
خداپيوستگي رسيده بود كه حتي از حقّ مسلم خود در برابر توهين ها و تهمت ها
گذشت. وي در موضع گيري هتّاكان و حريم شكنان حزب خلق مسلمان، به خاطر اسلام
و حفظ نظام، خطاب به ياران خود گفت:
من اين را اعلام مي كنم كه اگر
كسي به من سبّ(دشنام) بكند، فحش بدهد، عكس من را پاره كند، احدي حق ندارد
كه به او تعرض بكند. حرام است تعرض كردن به كسي كه به من سبّ كند، به من
فحش بدهد، عكس مرا پاره كند، مرا بزند. هركاري بكند، احدي حق ندارد در اين
وقتي كه ما گرفتار هستيم در اين مصيبت بزرگ، با او مقابله كند تا اين كه به
زد و خورد برسد و غائله ايجاد بشود. امروز آرامش ما مي خواهيم. (13)
درحالي
كه در هر نهضت و انقلابي، رهبران آن نسبت به قشر و صنفي كه وابسته به آن
هستند. تبعيض قائل مي شوند، امام راحل با تمام عشق و علاقه اي كه به حوزه
ها و طلّاب داشت، در عمل هرگز به خود اجازه نداد چنين علاقه اي در تصميم
گيري هاي سياسي و اجتماعي تأثير گذار باشد. حضرت امام در پيام به فرزندان
بسيجي خود، آنان را به استفاده ي معنوي از قشر روحاني دعوت كرده، و از
برخورد رضاخان با حوزه هاي علميه و روحانيان به عنوان بدترين روزهاي زندگي
خود ياد مي كند؛ اما اين موجب نمي شود كه به اين صنف نگاه احساسي داشته
باشد و همه ي آنان را تأييد كند.
قضيه اين نيست كه من بگويم هركه عمامه سرش هست، اين مورد تأييد است؛ خير. (14)
ايشان
در جايي ديگر خداوند را شاهد مي گيرد كه تشكيل دادگاه ويژه روحانيت را نه
به عنوان دفاع، بلكه براي برخورد شديدتر با انحرافات كساني بر مي شمارد كه
با نفوذ، درصدد بدنام كردن اين لباس برآمده اند:
خداي متعال مي داند كه
من نسبت به آخوندهاي فاسد آن قدر شديد هستم كه نسبت به ساير مردم نيستم.
ساواكي پيش من محترم تر است از آخوند فاسد و خداي متعال مي داند اين را كه
قضيه دادگاه ويژه [روحانيت] اگر باشد، براي اين نيست كه دفاع باشد، براي
اين است كه يك دسته اشخاص فاسد مي خواهند اشخاص آبرومند را از بين ببرند.
(15)
برخورد نظام با بسياري از روحاني نمايان، همچون خلع لباس برخي و
اعدام برخي ديگر از آنان، ثابت كرد كه امام حتي نسبت به نوع پوشش و لباس،
صنف و قشر تبعيض قائل نمي شود.
امام راحل نسبت به هيچ كس دوگانگي و
تبعيض روا نداشت. عدل و انصاف امام آن قدر بود كه بين بني صدر و بهشتي نيز
عادلانه برخورد مي كرد. اين روحيه امام به قدري سرآمد و تأثيرگذار بود كه
حتي دشمنان او را نيز به احترام نسبت به شخصيت وي واداشت.
در باور
امام، اسلام و انقلاب با هيچ كس عقد اخوت نبسته است. ايشان در تنفيذ حكم
رياست جمهوري شهيد رجايي- اين مريد و پيرو خالص امام- همان سخناني را بر
زبان آورد كه به دولت موقت و رئيس جمهور قبل از او به زبان آورده بود:
مادام
كه ايشان در خط اسلام عزيز و پيرو احكام مقدس آن مي باشند و از قانون
اساسي ايران تبعيّت [مي كنند] و در مصالح كشور و ملت عظيم الشأن- در حدود
اختيارات قانوني خويش- كوشا باشند و از فرامين الهي و قانون اساسي تخطي
ننمايند، اين نصب و تنفيذ به قوت خود باقي است و اگر خداي ناخواسته برخلاف
آن عمل نمايند مشروعيت آن را خواهم گرفت. (16)
خدا محوري در انتخاب افراد
در
مكتب اخلاقي- سياسي امام ريشه تبعيض ها به همان حبّ نفس باز مي گردد و اين
حبّ نفس در قالب حزب و دسته «من» خود را نشان مي دهد. از ديدگاه امام،
ناديده گرفتن شايسته سالاري در انتخاب مديران، چشم پوشي درون گروهي و مچ
گيري از رقيب، از منيّت افراد سرچشمه مي گيرد كه با توجيهات سياسي و
شعارهاي پوچ و گاه مقدس ظهور مي كند. گاهي اشخاص مؤمن هم ناخواسته و
ندانسته در دام آن گرفتار مي شوند.
در مكتب امام، انتخاب افراد تنها
بايد بر مبناي تقوا و علم و رضاي خداوند صورت پذيرد و هيچ فرد و نهاد و
دستگاهي حق تخطي از آن را ندارد.
انتخابات، اراده ي جمعي مردم است كه
براي به قدرت رساندن شخص و يا گروهي به منظور رسيدن به مطالبات معنوي و
مادي خود- در سايه سار درخت تنومند و سبز انقلاب- در آن شركت مي كنند. امام
همه مردم و همه ي نهادها و دستگاه هاي دولتي و احزاب و گروه ها را به
رعايت خدامحوري و پرهيز از تبعيض و گروه گرايي و غلبه ي بينش خطي در
انتخابات دعوت مي كرد. براي نمونه، امام به شوراي نگهبان- كه نهاد تأييد
كننده يا رد كننده صلاحيت ها است - چنين خطاب مي كند:
شوراي نگهبان، بدون ملاحظه از هيچ كس فقط و فقط خدا را در نظر بگيرند. (17)
آنگاه
امام تشكل ها، احزاب و گروه ها را درعرصه ي انتخابات به پرهيز از گروه
گرايي دعوت مي كند و بر مبناي همان باور الهي خود كه راه انبياء است، توصيه
اي اخلاقي و الهي مي كند كه در هيچ فرهنگ سياسي امروز جهان يافت نمي شود.
امام توصيه مي كند اگر فرد شايسته اي در حزب و گروه مخالف حضور دارد يابد
به او رأي داد.
اگر كسي يا كساني را در غير گروه يا صنف خود يافتند كه
از افراد گروهشان لايق تر است او را كانديدا كنند، مسأله ي انتخابات يك
امتحان الهي است كه گروه گرايان را از ضوابط گرايان ممتاز مي كند و مؤمنين و
متعهدين را از مدعيان جدا مي نمايد. (18)
در انديشه اخلاقي امام،
انتخابات يك امتحان الهي است؛ همان گونه كه عرصه انتخابات و صف آرايي هاي
سياسي، عرصه شناخت مومنان از غير مؤمنان و ميزاني براي شناخت از خودگذشتگي و
به خداپيوستگي است.
اگر اصلح را انتخاب كرديد كاري اسلامي مي كنيد و
اين يك محكي است براي خودتان كه تشخيص بدهيد انتخاب براي اسلام است يا براي
صلاح خودتان. (19)
امام پس از پايان مبارزه انتخاباتي، با توجه دادن
نمايندگان به پرهيز از ملاحظات سياسي و روش هاي متداول در دنيا، مثل چشم
پوشي هاي درون گروهي و مچ گيري ها و حذف رقيب از صحنه توصيه مي كنند.
در
اعتبارنامه ها كه مورد بحث و نظر واقع مي شود، بدون ملاحظه دوستي و دشمني
و جهات سياسي رايج در دنيا آنچه رضاي خداست واقعيت اقتضا مي كند در نظر
گيرند و گرايش هاي سياسي را كنار گذارند واين رويه را در همه اعمال و اقوال
و آراي خود در مدت اين خدمت ارزشمند ملحوظ دارند و براي رضاي مخلوق خداي
نخواسته به سخط خالق مبتلا نشوند و در حقيقت مجريان عدل الهي باشند. (20)
توجه
دادن انتخاب شوندگان، انتخاب كنندگان و دست اندركاران انتخابات به عالم
ماورا و رضاي خالق هستي، و ترجيح دادن خدا بر خود و منافع شخصي، در سيره ي
سياسي امام به قدري تأثير گذار است كه مردم انتخابات را يك عبادت مي بينند و
در حقيقت تفكيك ناپذيري اخلاق و دين از سياست را در زيباترين چهره به
تصوير مي كشند.
هنگامي كه نمايندگان بر كرسي مجلس تكيه زدند، امام باز
آنان را دعوت به كنار نهادن حبّ و بغض هاي جناحي و گروهي مي كند و در نظر
گرفتن رضايت خداوند در تصويب و رد لايحه ها و نيز استيضاح دولت و وزرا را
يادآور مي شود. امام با توصيه ي به تقوا و فرار از دامان نفس امّاره، مرز
بين نظارت و استيضاح با عيب جويي و انتقام گيري از دولت را مرزي بسيار ظريف
بر مي شمارد كه شناخت آن تنها با رجوع به وجدان ممكن خواهد بود.
شك
نيست كه مجلس به همه امور كشور نظارت دارد و حق نمايندگان است كه از هر
انحراف و خلافي كه از وزرا و ادارات مي بينند به حكم قانوني جلوگيري كنند و
دولت را تا حد استيضاح بكشانند؛ لكن فرق هاست بين نظارت و استيضاح و بين
عيب جويي و انتقام گيري؛ و اين فرق را همه كس پس از رجوع به وجدان خويش مي
فهمد... محك تشخيص معيار الهي از شيطاني آن است كه پس از مراجعه به خود
بيايد كه آنچه كه او مي خواهد نفس عمل است. (21)
امام راحل نمايندگان
مجلس را به پرهيز از جناح بندي هاي رايج در فرهنگ سياسي جهان دعوت مي كند و
با توصيه ي آنان به همدلي و همراهي، صف آرايي اقليت و اكثريت در مجلس را
به ضرر اسلام بر مي خواند و مي فرمايد:
اگر ده مرتبه اين طور اتفاق
بيفتد كه يك عدّه اي كه اكثريت- فرض كنيد- هستند اين ها يك چيزي بگويند، يك
عده اي هم در اقلّيت باشند چيز ديگر بگويند؛ برود در شوراي نگهبان و رد
كند. اكثريت را رد كند، نقض كند، اگر چندين دفعه اين طور بشود مردم آزرده
مي شوند، يعني آن شناخت مردم از شما ممكن است يك وقت خداي نخواسته تغيير
بكند و اين از بزرگ ترين خطرهايي است كه براي مجلس اسلامي است و براي اسلام
است. (22)
در مكتب سياسي امام، همان گونه كه بين نظارت و استيضاح با
عيب جويي و انتقام گيري تفاوت است، بين زبان و قلم نصيحت با زبان نيش، و
نيشتر قلم تفاوت است؛ و البته مجازات اخروي نيش زبان سخت تر از مجازات
دنيوي آن است.
اگر انسان يك مسلماني را براي خاطر هواي نفسش لگد مال
كند، اين در آن دنيا شايد مجازاتش بدترين مجازات باشد و در اين دنيا هم
موفق نخواهد شد. ما لسانمان بايد لسان نصيحت باشد و انسان مي بيند كه گاهي
وقت ها لسان ها، لسان نصيحت نيست؛ قلم ها، قلم هاي نصيحت نيست. مطرح دولت
نيست، مطرح جمهوري اسلامي است. (23)
كوتاه سخن اينكه براساس مكتب اخلاقي امام، اگر اختلاف فاقد هدف و راهبرد مشخص و مقدسي باشد، حبّ دنيا است.
ريشه
تمام اختلافاتي كه فاقد هدف مشخص و مقدسي باشد، به حبّ دنيا بر مي گردد و
اگر در ميان شما هم چنين اختلافاتي وجود دارد، براي آن است كه حبّ دنيا را
از دل بيرون نكرده ايد. (24)
امام و منتقدان
در مكتب اخلاقي- سياسي
امام، انتقاد چيزي غير از غرض ورزي است و برخورد گزينشي اصحاب رسانه ها با
اخبار و اطلاعات و پديده هاي اجتماعي به شيوه ي رسانه هاي غربي و فرهنگ
اطلاع رساني و روزنامه نگاري در جهان، در فهرست و عنوان غرض ورزي جاي مي
گيرد.
انتقاد غير از غرض ورزي است. گاهي صاحب قلمي مي خواهد مسأله اي
را كه كوچك است، بزرگ كند؛ چند برابر كند؛ با تيتر بزرگ بنويسد و هرچه دلش
مي خواهد بنويسد. گاهي تيترها مناسب با خود مطلب نيست، بلكه تيتر را از جاي
ديگري پيدا كردند و ذيل آن چيز ديگري نوشتند كه البته اين غرض ورزي است.
(25)
امام همان گونه كه انتقاد را غير از غرض ورزي مي شمرد، بين فرد
منتقد و فرد مغرض هم، مرز و تفاوت قائل بود. امام راحل در برخورد با مغرضان
نظام كه به نام انتقاد از وضعيت موجود نظام، پايه هاي نظام جمهوري اسلامي
را مورد هجمه قرار مي دادند، ضمن توصيه اخلاقي به پرهيز از اين حركت، آنان
را به خلوت با خدا و وجدان خود فرا مي خواند:
وصيت من به نويسندگان و
گويندگان و روشنفكران و اشكال تراشان و صاحب عقدگان آن است كه به جاي آن كه
وقت خود را در خلاف مسير جمهوري اسلامي صرف كنيد، و هرچه توان داريد در
بدبيني و بدخواهي و بدگويي از مجلس و دولت و ساير خدمت گزاران به كار بريد و
با اين عمل كشور خود را به سوي ابر قدرت ها سوق دهيد، با خداي خود يك شب
خلوت كنيد و اگر به خداوند عقيده نداريد با وجدان خود خلوت كنيد. (26)
امام
راحل در مقابل مغرضان و مخالفان شخص خود- كه به نام انتقاد از سياست ها و
سير و سلوك فردي و اجتماعي او صورت مي گرفت- همواره سكوت مي كرد و تنها
براي ثبت در تاريخ و همچنين درد دلي با ياران خود، بخشي از آن ها را آن هم
به صورت سربسته و بدون نام بردن از فردي بازگو مي كرد.
سكوت امام در
برابر اين به ظاهر منتقدان به سيره اخلاقي امام باز مي گردد. اصولاً در
سيره ي اخلاقي امام نبايد حرمت افراد، حتي منتقدان او شكسته شود و يا
امنيت آن ها به خاطر موضع گيري شان به خطر افتد. گذشته از اين، امام در
جايگاه رهبري، وقت خود را از آن خويش نمي دانست. لذا نمي خواست به جاي
رسيدگي به امور مهم نظام اسلامي، به دفاع از خود بپردازد.
بعضي از
منتقدان نظام، موضع مشخصي داشتند. با نگاه به سلوك سياسي و موضع گيري هاي
امام راحل، مي توان به اين واقعيت پي برد كه او حساب منتقدان منصف و برخي
از ناآگاهان را از جمعي كه عقده هاي خود را در لفّافه ي نقد مطرح مي كردند،
جدا كرده و با آنان با ادبيات ديگري سخن مي گفت.
امام راحل در بسياري
از موضع گيري ها، نظر منتقدان منصف و يا ناآگاه را در سخنان خود منعكس مي
كرد و به آنها پاسخ مي داد. اين فراز از وصيت نامه ي امام راحل به خوبي
بيانگر اين مطلب است:
اگر توقع داريد كه در يك شب همه امور بر طبق
اسلام و احكام خداوند تعالي متحول شود، يك اشتباه است و در تمام طول تاريخ
بشر چنين معجزه اي روي نداده است و نخواهد داد و آن روزي كه ان شاء الله
تعالي مصلح كل ظهور نمايد، گمان نكنيد كه يك معجزه شود و يك روزه عالم
اصلاح شود؛ بلكه با كوشش ها و فداكاري ها، ستم كاران سركوب و منزوي مي
شوند. (27)
نكته زيبايي كه در سيره اخلاقي امام، در عرصه سياست به چشم
مي خورد، احترام قائل شدن ايشان براي منتقدان منصف، ناآگاه و حتي براي
كساني كه به خاطر نوع نگاهشان به انقلاب، از پيكره نظام جدا شده بودند.
(28)
اين رفتار امام در جاي جاي زندگي سياسي و اخلاقي ايشان به چشم مي خورد.
امام
در برابر سخن منتقدان به برخي از نابساماني هاي اجتماعي- كه ايران به خاطر
محاصره ي اقتصادي و كارشكني هاي مجامع به اصطلاح جهاني، با آن دست و پنجه
نرم مي كرد- سخن بسيار زيبايي دارد كه يادآور سخن جدش اميرمؤمنان (ع)
درباره مرز ميان زيركي و شيطنت است.
كسي تصور نكند كه ما راه سازي با جهان خواران را نمي دانيم؛ ولي هيهات كه خادمان اسلام به ملت خود خيانت كنند. (29)
امام و روشنفكران
امام
راحل كه خود از احياء گران و مصلحان مكتب اسلام و مذهب تشيع به شمار مي
رود، در ادبيات سياسي و اخلاقي اش مرزي بين روشنفكر اصيل و دلسوز با روشن
فكر غرب زده قائل بود. بي گمان اگر لفظ «منور الفكري» در عصر مشروطيت- كه
بعدها به واژه روشنفكري تغيير يافت- در جامعه نهادينه نمي شد و مردم ذهنيتي
منفي را به خاطر عملكرد غلط بعضي از روشنفكران پيدا نمي كردند، شايد هرگز
امام واژه روشن فكر را در معرفي برخي از جريان هاي منفي به كار نمي برد؛
اما باز اين هنر امام بود كه هرگاه بر آن مي شد تا چهره منفي روشنفكري را
به تصوير بكشد، از پسوند و يا پيشوندي چون غرب زده، حرفه اي، مصنوعي، به
اصطلاح و... استفاده مي كرد.
در باور امام، روشنفكران همچون محققان و عالمان در نجات اسلام نقشي محوري داشته و دارند.
بايد
علما و روشنفكران و محققان به داد اسلام برسند و اسلام را از غربتي كه
دامنگيرش شده است نجات دهند و بيش از اين ذلّت و حقارت را تحمل نكنند. (30)
در باور امام، روشنفكران دلسوز يك ضلع از سه ضلع مثلث نجات براي
دانشگاه ها و به دنبال آن براي نجات جوانان و كشور به شمار مي روند. ضلع
دوم اين مثلث، اراده ي شخص و محيط خانواده است و سومين ضلع را برنامه هاي
دولت مردان تشكيل مي دهد. نكته جالب در اين نگاه امام، قرار دادن روشنفكران
دلسوز در كنار برنامه دولت مردان براي اين امر مهم است كه بيانگر نقش
مشورتي و عملياتي اين قشر فرهيخته در اين عرصه مي باشد:
نجات دانشگاه
از انحراف، نجات كشور و ملت است، و اين جانب به همه ي نوجوانان و جوانان در
مرحله ي اول، و پدران و مادران و دوستان آن ها در مرحله ي دوم، و به دولت
مردان و روشن فكران دلسوز براي كشور در مرحله ي بعد وصيت مي كنم كه در اين
امر مه كه كشورتان را از آسيب نگه مي دارد با جان و دل كوشش كنيد. (31)
امام
راحل كه خود در ابداع و نهادينه كردن برخي از واژه ها در فرهنگ سياسي-
اجتماعي يد طولاني داشت، واژه روشن فكر مصنوعي و وارداتي و غرب زده را نيز
وارد فرهنگ مظلوم و منثور جامعه نمود تا مردم، سره را از ناسره و اصلي را
از بدلي بشناسند.
امام راحل همان گونه كه بر عملكرد روحاني نمايان مي
تازد و براي آن معيارهايي چون بي تقوايي، درباري بودن و دنيا گرايي قائل
است، براي روشن فكران مصنوعي و غرب زده نيز معيارهايي از قبيل تقليد
كوركورانه از فرهنگ و آداب بيگانه قائل است و حتي در اين مسير، از معرفي
برخي به اصطلاح- الگوهاي - روشن فكران وارداتي هم ابا ندارد.
امثال تقي
زاده كه در اين ايران يك وقتي قدرت داشته اند، تقي زاده گفته بود كه ما
بايد سر تا پامان انگليسي باشد يا فرنگي باشد و بايد اين طور باشيم تا اين
كه آدم بشويم. آدم بودن را به كلاه و كفش و لباس و بزك و امثال ذلك مي
دانستند. (32)
در مقابل، امام در بياناتش از الگوي روشنفكراني كه قلم و
قدمشان در مسير دفاع از فرهنگ خودي در برابر فرهنگ بيگانه است، به احترام
ياد مي كنند. اما در ديدار با شمس آل احمد، سر دبير وقت روزنامه ي اطلاعات
مي فرمايد:
آقاي جلال آل احمد (33) را جز يك ربع ساعت بيشتر نديده ام،
در اوايل نهضت يك روز ديدم كه آقايي در اتاق نشسته اند و كتاب ايشان
(غربزدگي) جلو [ي] من بود، ايشان به من گفتند: چطور اين چرت و پرت ها پيش
شما آمده است!؟ (يك همچنين تعبيري) فهميدم كه ايشان جلال آل احمد است. مع
الاسف ديگر او را نديدم، خداوند او را رحمت كند. (34)
امام راحل با
بيان اين موضع كه: ما پيشرفت هاي دنياي غرب را مي پذيريم ولي فساد غرب را
كه خود آنان از آن ناله مي كنند نه. (35) روشنفكر وارداتي را تنها به خاطر
هويت ستيزي ملي و ديني، ترويج اباحه گري، باستان گرايي و... به بوته نقد
مي كشاند. چالش اصلي امام با اين قشر از روشن فكران، چالش بر سر بازگشت به
خويشتن خويش و احياي تمدن اسلامي بود و بس.
اين را بايد به خودمان
اثبات كنيم كه ما هم آدميم كه ما هم هستيم در دنيا، كه شرق هم يك جايي است
همه اش غرب نيست؛ شرق هم يك جايي است كه خزائنش بيشتر از همه جا و متفكرينش
بيشتر از همه جا بوده است. (36)
1- ماركس كه مدعي مبارزه با سرمايه
داري بود، هنگام تزويج دخترش با فرزند يكي از سرمايه داران، خواستار اختصاص
چند درصد از سهام يك شركت براي دخترش شد.
2- انقلاب نيكاراگوئه همزمان
با انقلاب ايران به پيروزي رسيد؛ اما هنوز يك سال از به قدرت رسيدن
ساندنيست ها نگذشته بود كه اين نيروهاي چپ گرا و ضدسرمايه داري به حاشيه
رانده شدند. يكي از عوامل مهم اين شكست تصاحب گلوگاه هاي اقتصادي توسط
برادر و خاندان يكي از رهبران اين انقلاب بود.
3- امام راحل پس از انقلاب، نه تنها بر اموالش افزوده نشد، بلكه بسياري از زمين هايي كه به وي به ارث رسيده بود به مستضعفان بخشيد.
(4) - صحيفه امام، ج 18، ص 311
( 5 ) - صحيفه امام، ج 6، ص 365
( 6 ) - همان، ج 10، ص272
( 7 ) - همان، ج20، ص130
( 8 ) - همان، ج 11، ص 56
( 9 ) - سيره آفتاب، ص83
(10) - صحيفه امام، ج 4، ص363-364
(11) - همان، ج 8، ص119
(12) - همان، ج 10، ص353
(13) - صحيفه امام، ج11، ص177
(14) - همان، ج13، ص359
(15) - همان، ج10، ص278
(16) - همان، ج15، ص67
(17) - همان، ج 18، ص 242
(18) - همان، ص336
(19) - همان، ص197
(20) - همان، ص470
(21) - همان، ص 465-466
(22) - همان، ج17، ص249
(23) - همان، ج 20، ص127
(24) - جهاد اكبر، ص 30
(25) - ر.ك : صحيفه امام، ج 13، ص481
(26) - صحيفه امام، ج 21، ص441
(27) - صحيفه امام، ج21، ص447
(28)
- امام هرگز اجازه نمي داد نام بزرگان منتقد يا مخالف وي بدون القاب و
احترام برده شود تا چه رسد به اينكه كسي جرأت جسارت به آنان را داشته باشد.
يك نمونه از برخورد هاي امام با منتقدان آن است كه پس از استعفاي دولت
موقت، در پيام تسليتي به آقاي بازرگان، مصيبت وارده بر خانواده اش را
اينگونه تسليت گفت:«بسم الله الرحمن الرحيم، جناب آقاي مهندس مهدي بازرگان)
- ايّده الله تعالي. مصيبت وارده به جناب عالي را تسليت عرض نموده، رحمت
براي آن مرحوم و سلامت جنابعالي و بازماندگان آن مرحوم را از خداوند تعالي
خواستارم. روح الله الموسوي الخميني». (همان، ج14، ص332)
(29) - همان، ج21، ص98
(30) - همان، ج20، ص338
(31) - همان، ج21، ص 418-419
(32) - همان، ج16، ص84
(33)
- جلال آل احمد در نامه اي به امام راحل، از حركت امام پشتيباني و اعلام
حمايت كرد. اين نامه كه توسط ساواك مصادره گرديده بود، بعدها در اسناد
مربوط به جلال آل احمد كشف شد
(34) - صحيفه امام، ج12، ص298
(35) - همان، ج4، ص508
(36) - همان، ج12، ص20