فارس، روزنامه "گاردین" در مقالهای به قلم "جورج مونبیوت" نوشت: قساوت؟ کدام قساوت؟ وقتی یک نویسنده ترک از این کلمه استفاده میکند، همه مردم ترکیه میدانند درباره چه صحبت میکند، حتی اگر به شدت منکر آن شوند. اما در انگلستان بیشتر مردم با بیعلاقگی به شما خیره میشوند. پس اجازه دهید دو مثال بیاورم که برای هر دوی آنها مدارکی محکم وجود دارد.
* 29 میلیون هندی، قربانی سیاستهای انگلیس
"مایک دیویس" در کتاب خود با عنوان "هولوکاست اواخر دوران ویکتوریا"، که در سال 2001 منتشر شد، داستان خشکسالی که باعث مرگ 12 تا 29 میلیون هندی شد را بیان میکند. آن طور که او نشان میدهد، این مردم قربانی سیاستهای دولت انگلیس شدند.
هنگامی که خشکسالی "ال نینو" در سال 1876 باعث فقر کشاورزان فلات "دکن" (در هند) شد، در هند گندم و برنج به میزان مازاد وجود داشت. اما نایبالسلطنه، "لرد لیتون"، اصرار داشت که هیچ چیز نباید مانع صادرات این محصولات به انگلیس شود. در سالهای 1877 و 1878، در اوج خشکسالی، تاجران غلات حدود 325 هزار تن گندم به انگلیس صادر کردند. در حالی که رعیت از گرسنگی میمردند، به مقامات دولت دستور داده بودند که "به هر شکل ممکن جلوی کمکها خیرخواهانه را بگیرند." قانون ضد کمکهای خیرخواهانه مصوب سال 1877 "حتی به قیمت تهدید به زندان هم که شده، کمکهای شخصی که سبب تغییر عمده در قیمت غلات شود" را ممنوع کرد. تنها کمک مجاز در بسیاری از مناطق کشور، کار سخت بود، که هر کس در شرایط گرسنگی شدید از آن رویگردان بود. غذایی که در اردوگاههای کار به کارگران داده میشد از غذای زندانیان "بوخن والد" در آلمان هم کمتر بود. در سال 1877، میزان مرگ و میر ماهیانه در اردوگاهها برابر میزان مرگ سالانه 94% بود.
در حالی که میلیونها نفر از گرسنگی میمردند، حکومت سلطنتی "کمپینی نظامی برای جمعآوری دیون مالیاتی معوقه از زمان خشکسالی" به راه انداخت. "لیتون" از این پول، که بازماندگان خشکسالی را نیز نابود کرد، برای راهاندازی جنگ در افغانستان استفاده کرد. حتی در مکانهایی که مازاد غلات وجود داشت، سیاستهای صادراتی دولت، مانند سیاستهای "استالین" در اکراین، باعث ایجاد گرسنگی شد. در استانهای شمال غربی، "عود" و "پنجاب"، که در سه سال قبل از آن برداشت محصولی بیسابقه داشتند، حداقل 1 میلیون و 250 هزار نفر از بین رفتند.
* قساوت و نسلکشی انگلیس در کنیا
سه کتاب اخیر - "زندان سیاسی انگلستان" نوشته "کارولین الکینز"، "تاریخ سر به داران" نوشته "دیوید آندرسون" و "شبکه نیرنگ" نوشته "مارک کورتیس" - نشان دهنده این مطلب است که چگونه ساکنان سفید پوست و سربازان انگلیسی در دهه 1950، انقلاب "مائو مائو" در کنیا را سرکوب کردند. مردم "کیکویو" که از سرزمین خود رانده شده و از حقوق سیاسی محروم شدند، شروع به ایجاد تشکیلاتی علیه حکومت استعماری کردند. پاسخ انگلیس، فرستادن 320 هزار نفر از این مردم به اردوگاههای کار اجباری بود. بیشتر بازماندگان – بیش از یک میلیون نفر – در "روستاهای محصور" نگه داشته شدند. زندانیان با "بریدن گوش، سوراخ کردن پرده گوش، تازیانه زدن تا حد مرگ، ریختن پارافین روی بدن متهمان و آتش زدن آن و سوزاندن گوش با سیگار" بازجویی میشدند. سربازان آمریکایی از ابزاری فلزی جهت اخته کردن و بریدن انگشت مردم استفاده میکردند. سربازان اجازه داشتند به هر کس که میخواهند، "به شرط آن که سیاه باشد"، شلیک کنند. شواهد ارائه شده از سوی "لکینز" حاکی از آن است که بیش از 100 هزار نفر از اهالی "کیکویو" یا توسط انگلیسیها کشته شده یا در اردوگاهها بر اثر بیماری و گرسنگی از بین رفتند. "دیوید اندرسون" شواهدی مبنی بر اعدام 1090 نفر از متهمان به شورش ارائه میدهد: بسیار بیشتر از فرانسویان اعدام شده در الجزیره. هزاران نفر دیگر نیز به دلیل عدم توجه به دستور ایست توسط سربازان کشته شدند.
* جنایات انگلیسیها به دست فراموشی سپرده شده است
اینها فقط دو نمونه از حداقل بیست مورد قساوتی است که تحت نظر و سازماندهی دولت انگلیس یا ساکنان استعمارگر انگلیسی انجام شده است: نمونههایی از این موارد شامل نسلکشی در تاسمانی، استفاده از تنبیه همگانی در مالایا، بمباران روستاهای عمان، جنگ ناجوانمردانه در شمال یمن و تخلیه جزیره دییگو گارسیا است. برخی از این موارد ممکن است خاطرات مبهمی در ذهن تعدادی از خوانندگان زنده نماید، اما بسیاری از مردم نمیدانند من از چه چیزی صحبت میکنم. «مکس هیستینگز»، در روزنامه امروز «گاردین»، از «فقدان نسبی توجه به جنایات استالین و مائو» گلایه میکند. اما حداقل ما میدانیم که این اتفاقها افتاده است.
در "اکسپرس" میخوانیم که "آندرو رابرتز"، مورخ، اظهار میدارد که "حکومت سلطنتی انگلیس در بیشتر تاریخ پانصد ساله خود سرمشق خوبی بوده است... انگلیس، پس از آن که تلاش کرد دولتهای جانشین خود را از طریق دموکراسی و نهادهای مردمی [(احتمالاً با حبس کردن رهبران آینده آنان)] آموزش دهد، بیشتر امپراتوری خود را بدون خونریزی از دست داد". در "ساندی تلگراف"، او اصرار دارد که "امپراتوری انگلیس نرخ رشدی حیرتآور، حداقل در مکانهایی که این شانس را داشتند که در نقشه با رنگ صورتی مشخص شوند، ارائه کرد." (این نوشته را با یافتههای "مایک دیویس"، که میگفت "درآمد سرانه هند از سال 1757 تا سال 1947 هیچ افزایشی نداشت"، یا اظهارات "پراسانان پارتاساراتی" مبنی بر این که "کارگران جنوب هند در قرن 18 درآمد بیشتری نسبت به همتاهای انگلیسی خود داشتند و زندگیشان امنیت مالی بیشتری داشت"، مقایسه کنید.)
"جان کیگان" در "دیلی تلگراف"، تصریح میکند "امپراتوری انگلیس در آخرین سال خود بسیار خیرخواه و اخلاقگرا شد." حکومت ملکه ویکتوریا "تمدن و سیستم حکومتی مطلوب را به مستعمرههای خود آورد و هنگامی که دیگر از این حکومت استقبالی نشد، این کشورها را ترک کرد. هر کشوری وقتی که روی نقشه با رنگ قرمز مشخص میشد، آن را تجزیه میکردند."
یک حادثه هولوکاست مقدس در تاریخ اروپا وجود دارد. بقیه را میتوان نادیده گرفت، تکذیب کرد یا کوچک شمرد. همانطور که "مارک کورتیس" اشاره میکند، سیستم فکری غالب در انگلیس "یک مفهوم کلیدی را ترویج میکند که بر بقیه موارد تأکید میکند – ایده خیرخواهی ذاتی انگلیس. ... البته ممکن است از سیاستهای خارجی این کشور انتقاد کنیم، اما به شکلی محدود که نشان دهنده استثنائات یا اشتباهات در ترویج قانون خیرخواهی ذاتی است." من نگرانم که این نظر، همان "حس همبستگی فرهنگی انگلیس" واقعی باشد که "مکس" از فقدان آن در این زمان گلایه دارد. برای اجرای آن هم به هیچ قاضی یا سانسورگری نیاز نیست. کسانی که قدرت را در دست دارند هر سناریویی که دوست دارند را مینویسند.