اشاره:
آشنایی و ارتباط ایرانیان با تمدن غرب در دو سده اخیر، تبعات بسیاری را به دنبال داشته است . مشاهده پیشرفت های فنی، اقتصادی و.... اروپایی ها و فاصله موجود میان کشورهای استعمار گر و استعمار زده، موجب شکل گیری احساس خود باختگی شدید در محصلین اعزامی به غرب گردید، این دانش آموختگان در کنار آشنایی محدود با دانش های نوین ، به یادگیری اصول و مولفه های اساسی فرهنگ غربی پرداخته و عمدتا در بازگشت از دیار فرنگ ، به مبلغی چیره دست برای فرهنگ غربی و سازمان های جاسوسی و سیاسی غرب تبدیل شدند .
هنگامی که اروپا به سرعت به سمت انقلاب صنعتی و اجتماعی حرکت میکرد، ایران تحت سلطنت قاجار، در منجلاب نادانی و رکود غوطهور بود و مردم گرفتار فقر و تنگدستی، بیعدالتی و خمود فکری بودند. در همین برهه، شاهانِ از همهجا بیخبر و خوشگذران قاجار، ناگهان دربار خود را در معرض یورش سفرای دول بزرگ استعماری یافتند که هر یک از آنان به گونهای درصدد تحقق آمال و آرمانهای استعماری خویش بودند.
گرچه آغاز روابط دیپلماتیک بین ایران و کشورهای اروپایی به حدود دهههای نخستین سده دهم هـ. ق / هفدهم میلادی؛ یعنی اندکی پیش از نخستین سالهای تشکیل دولت صفوی، در عهد اوزون حسن آققویونلو برمیگردد.1 و هر چند این آشنایی در دوره صفویان، اندکی رو به فزونی گذاشت، اما با اینحال به دلیل مشکلات عدیدهای چون صعوبت راهها، حضور دشمن سرسختی چون عثمانیها در آسیای صغیر و دریای مدیترانه و غیره، روابط غرب و ایران تا آغاز قرن سیزده هـ.ق به صورت جدی پیگیری نمیشد.
به عقیده اکثر محققان تاریخ معاصر ایران، ناکامی ایران در هرات و شکستهای مکرر آن در مقابل روسها، فتحعلیشاه و عباسمیرزا را به این فکر واداشت که اگر بخواهند گرجستان و مناطق از دست رفته را باز پس گیرند، راهی جز استفاده از سلاحهای مدرن و آشنایی با روشهای نوین نظامی ندارند و لذا تصمیم به اعزام محصّل به غرب، برای آشنایی با دستاوردهای جدید کشورهای غربی گرفتند.2
ناکامیهای نظامی در مقابل روسها و نیز روابط بیش از پیش با کشورهای اروپایی، تنها نتیجهای که به دنبال داشت، آگاهی تعداد معدودی از ایرانیان به برتری روزافزون تمدن جدید اروپا و عقبماندگی ایران از کاروان تمدن جهانی بود. با آن که اقدامات نخستین عباسمیرزا نایبالسلطنه، در اعزام محصلان به اروپا، ناشی از علاقه او بر آگاهی به اسرار و رموز پیشرفتهای نظامی اروپا استوار بود، ولی همین امر، ایرانیان اعزامی را با سایر عناصر فرهنگی و تمدنی اروپا نیز آشنا کرد.
رفتوآمد نمایندگان سیاسی ایران و محصلان اعزامی به اروپا، ایرانیان را با عقاید آزادیخواهی و آیین حکومتی دموکراسی و پارلمانی آشنا کرده و اروپارفتهها را به این نکته معتقد کرد که بقاء و حیات ایران، مستلزم آن است که اولاً تمدن غربی در ایران راه یافته و ترقیّات جدید در این کشور ترویج بشود، ثانیاً اصول حکومت بر پایه قانون قرار گیرد.3 به عقیده دکتر فریدون آدمیت، روشنفکران که جملگی در زمره درسخواندگان جدّی به شمار میرفتند، نماینده تعقل سیاسی غربی بودند.4
آشنایی ایرانیان با فراماسونری
به نظر میرسد که ایرانیان از طرف شرق و از طرف کشور هندوستان که انگلیسیها در سال 1143 هـ. ق / 1730 م، برای نخستین بار، لژ فراماسونری خود را در آن بنیاد نهاده بودند، با فراماسونری آشنا گردیدهاند. پارهای از ایرانیان به ویژه گروهی از بازرگانان که به هند میرفتند، در دام تنیده انگلیسیها گرفتار و به این لژها راه یافته و در بازگشت به ایران، زمینه پخش و پراکندن اندیشههای ماسونی را در میان گروه معینی از مردم فراهم میکردند.
شوشتری یکی از ایرانیانی که برای اولین بار با این پدیده در هند آشنا شده، در توصیف فراماسونی چنین نوشته است: «... دیگر از جمله قوانین مشهوره فِرَق فرنگ، خاصه فرانسیسان، فرامسین است و فریمسن نیز گویند و آن در لغت به معنی بنا و معمار است، چه واضع این قوانین شخصی بنّا بوده است...»علاوه بر شرق و غرب، تعدادی از ایرانیان نیز از سمت شمال یعنی سرزمین روسیه با فراماسونری آشنا شدند که از آن جمله میتوان به میرزافتحعلی آخونداوف یا آخوندزاده (1295-1227) اشاره کرد.
به این ترتیب اولین برخورد جدی تحصیلکردگان ایرانی با فرهنگ غربی، زمینه پیوستن آنها به لژهای ماسونی و تبدیل شدن هر یک به مبلّغی چیرهدست برای ارزشهای ماسونی را فراهم کرده، به گونهای که به عقیده محمود محمود «از آغاز سده نوزدهم، پای هر ایرانی که به اروپا و به ویژه انگلستان رسید، او را به انجمن ماسونی خواندند و بردند، برادر و برابرش نامیدند، راز مگو را به گوش فرد خواندند و دهانش را مُهر کردند و دوختند.»6
علل گرایش به فراماسونری
مجموعه علل و عوامل گرایش ایرانیان به فراماسونری را شاید بتوان به طور اختصار در موارد زیر خلاصه کرد:
1. برخی به خاطر همیاریها و قرابتهایی که در میان فراماسونها مشاهده کرده و همچنین حیرتی که از نظاره پیشرفت و توسعه غرب به آنها دست داده بود، جلب فراماسونری گردیدند. یکی از این افراد میرعبداللطیف شوشتری است که در ستایش از فواید فراماسونری مینویسد: «...و فایده این کار این است که در شداید یار و یاور یکدیگر باشند. اگر یکی را از روزگار صدمهای رسید و بیچیز گردید برادران هر یک از خالصه خود به او چیزی میدهند تا صاحب سرمایه معقول گردد و در قضایا و دعاوی به هر چه قدرت داشته باشند، اعانت یکدیگر نمایند... .»7
2. گروه دوم کسانی بودند که راه تجدد و اصلاحات در ایران را از دریچه ورود به تشکیلات فراماسونری و عضویت در آن میدیدند. در رأس این گروه و مشهورترین آنان که حتی موفق به اخذ امتیاز تأسیس لژ فراماسونری از طرف ناصرالدینشاه گردید، «میرزا ملکمخان ارمنی» است. او بنیانگذار نخستین تشکیلات فراماسونری است که با کسب اجازه از ناصرالدینشاه و با حمایت میرزا آقا خان صدر اعظم (از حامیان فراماسونری) با نام «فراموشخانه» شروع به فعالیت نمود.
بلنت، مصرشناس و سیاستمدار انگلیسی، راجع به علل ایجاد فراموشخانه و تشکیل لژ آدمیت در کتاب «تاریخ اسرار تصرف مصر به دست انگلستان» از زبان ملکم چنین نقل میکند: «هنوز بیش از بیست سال از عمر من نگذشته بود که صاحب قدرت و نفوذ مخصوصی در ایران شدم. چون بدی آیین مملکتداری و عقبافتادگی وسایل زندگانی مادی مردم ایران را دیدم، به اندیشه اصلاح اوضاع افتادم و به اروپا رفتم و در آنجا به مبادی و اصول دین و اجتماع و سیاست – که با عقاید عیسوی آمیخته بود – از راه تحصیل آشنا شدم و کیفیت تربیت و تنظیم انجمنهای مخفی و سری و تشکیل محافل ماسونی را آموختم.
سپس در میان فلسفه سیاسی اروپا و حکمت دینی آسیا سازش دادم و دریافتم که سعی و تلاش برای انتظام امور ایران به شیوه ممالک اروپایی کار بیهوده خواهد بود و از این جهت نقش عمل خویش را در لفافه دین که با روحیات مردم سازگارتر بود، پوشیدم... .»8این بیان ملکم، مبیّن این مطلب است که غرض اصلی او از ایجاد فراموشخانه، تأسیس یک انجمن مخفی برای تربیت افراد و آماده کردن ایشان برای قبول اصلاح و تحول اوضاع در جامعه ایران بوده است.
رمز و ابهامی که فراموشخانه را در بر گرفته و شهرت اسرارآمیزی که فراماسونری از مدتی قبل در ایران به هم زده بود، باعث گردید که بسیاری از نخبگان عصر قاجار برای ورود به آن شوق و اشتیاق نشان داده، به گونهای که خود ملکم در آماری دور از ذهن، مدعی بود که توانسته است سی هزار نفر مرید را به خود جلب کند.9
البته توجه به این مطلب ضروری است که لژهای ماسونی، چون فراموشخانه ملکم، مجمع آدمیت، لژ بیداری و ... با هدف تثبیت جایگاه خود، همواره تلاش میکردهاند که اعضای سرشناس خود را افزایش داده و از این رو موفق شدند بسیاری از رجال سرشناس کشور چون دکتر محمد مصدق، میرزا فتحعلی آخوندزاده، میرزا ابراهیمخان حکیمالملک (طبیب مظفرالدینشاه)، شیخ ابراهیم زنجانی، حسن تقیزاده و ... را جذب فعالیتهای خود کنند.
اینان خود، از چهرههای اصلی تأثیرگذار بر روند سکولاریزه شده نهضت عدالتخانه و انحراف انقلاب مشروطه هستند که با اجتماع در چندین حزب اسم و رسمدار و نیز چند لژ و انجمن مخفی فراماسونری و استقبال از دیکتاتوری رضاخانی، موجبات سرکوب رهبران اصلی این انقلاب را فراهم آوردند. برخی از محققان تاریخ معاصر، به استناد شواهد و قرائن، سیدجمالالدین اسدآبادی را نیز که یکی از مشهورترین شخصیتها در کشورهای اسلامی در زمینه مبارزه با استبداد و رژیمهای استبدادی به شمار میآید، طرفدار تشکیل مجامع فراماسونری در جهت انتقال فرهنگ جدید به کشورهای اسلامی میدانند.
تقیزاده در مقابله «سید جمالالدین اسدآبادی» معروف به افغانی، در این باره میگوید: «... در مصر شنیده شد که وی در آنجا در محفل فراماسونها داخل بوده و در آنجا بر ضد انگلیس حرف زده بود. در بعضی جراید غربی به نظر میرسد که او خود بانی و مؤسس محفل فراماسونی بود که سیصد نفر عضو داشت.»10
در کتاب مجموعه اسناد و مدارک چاپ نشده درباره سید جمالالدین مشهور به افغانی11 نیز، مدارکی دال بر عضویت وی در لژهای ماسونی ارائه گردیده است که غالباً به نوعی مخدوش میباشند،12 به گونهای که به ذهن متبادر میسازد که هدف از فراماسون نشان دادن سید جمالالدین در زمان حاکمیت رژیم پهلوی، این بوده است که به مخاطبان القا شود که یک رهبر روحانی قدرتمند و پرتلاش و سیاسی، عامل بیگانه و مزدور اجنبی است تا در ذهن مردم، روحانیت و رهبری روحانی مخدوش گردد. با این حال تحقیقات بیشتر پیرامون رد یا اثبات این ادعا ضروری به نظر میرسد.
در میان کسانی که ملبّس به لباس روحانیت بودهاند نیز از افرادی که به فراموشخانه توجه و علاقه نشان داده و بعضاً به عضویت لژهای ماسونی در آمدهاند، نام برده شده است که میتوان از شیخ هادی نجمآبادی، سیدمحمد طباطبایی و حاج میرزا زینالعابدین امام جمعه که عملاً به مجامع فراماسونری پیوسته بودند، نام برد. البته برخی مانند سیدمحمد طباطبایی از ماهیت واقعی لژهای ماسونی بیخبر بوده و لذا در ادامه از همکاری خود اعلام پشیمانی میکنند.13
3. در این میان برخی از شخصیتهای عصر قاجار از جمله شاهزادگانی چون سالارالدوله، سلطان اویسمیرزا، احتشامالدوله، پسر شاهزاده فرهاد میرزا معتمدالدوله، ورود به فراماسونری را نوعی تشخّص اجتماعی و شهروندی میدانستهاند.14
4. عدهای دیگر از متجدّدین و اصلاحطلبان که دریافته بودند در جامعه دیکتاتورزده و سنتی نخواهند توانست آزادانه به انتقال الگوها و عناصر تمدنی غرب به درون جامعه اقدام نمایند، خود را نیازمند یک حاشیه و چتر امنیتی دیده و لذا ورود به لژهای ماسونی را راهی مطمئن برای در امان ماندن از غضب اصحاب حکومت، یافته و به آن اقدام کردند.15
5. برخورد عاطفی مقامات انگلیسی و ظاهرآرایی جامعه آنها و آزادی زنان و مردان و خوشگذرانی ردههای بالای جامعه انگلیسی و جذابیتِ بودن با زیبارویان انگلیسی نیز، افرادی مانند میرزا ابوالحسنخان ایلچی را جذب اندیشه و مرام ماسونی کرده بود؛ به گونهای که مطالب قابل توجهی از سفرنامه وی، به بیان این مطلب اختصاص دارد «... در بالای شاهنشین، زن شاه با چهار دختر و سه پسر ایستاده به تماشای هیولای من و من در تماشای طاق و منظر بودم.
چون چشم به آن مستوره افتاده، نامه مهد علیا و ستر کبری را به دست گرفته، از راه ادب پیش رفتم و آن مستوره نیز از روی تعظیم پیش آمده به هر دو دست آن نامه نامی را برداشته، اول بر سر و بعد از آن به سینه نهاده... سوز عشق آن دختر موصوف از کانون سینهام سر زده ... در این وقت بود که من بیاختیار از عشق آن یار میگریم.»16 و در جای دیگر مینویسد: «... لرد مذکور کمال مهربانی به من نمود و محبت بسیار به ظهور رسانیده که من هم فریمیسن (فراماسون) شدم و نهایت خشنودی حاصل نمودم...»17
به این ترتیب مجموعه علل و عوامل فوق، زمینه همراهی و همکاری طبقه فرادست جامعه ایرانی عصر قاجار را با لژهای ماسونی فراهم آورده و سرآغاز برخوردهای بیپایان میان اندیشه اسلامی ایرانی با فرهنگ ماسونزده غربی گردید. نکته قابل توجه اینکه، فراماسونها در ایران، عموماً وابسته به دولتهای غربی به خصوص انگلستان بوده و عمده فعالیتهای آنها در جهت حفظ منافع این دولتها بود.
از همین روست که بر خلاف ادعای ظاهری فراماسونها، روند وابستگی جامعه ایران به غرب با ورود اولین دسته از ایرانیان به مجامع فراماسونری که در آغاز منحصر به سفرا و محصلان اعزامی به اروپا بود، تشدید شد و رفتهرفته با گسترش یافتن شبکه لژهای ماسونی و افزایش اعضای آن که عمدتاً از میان طبقات صاحب نفوذ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی گزینش میشدند، ابعاد گستردهتری یافته و شبکهای مخوف از عناصر قدرتمند جامعه را در بر گرفت که علیرغم ادعای عدم مداخله در امور سیاسی، به نحوی فعال در کلیه امور مداخله مینمودند.
اسناد موجود در لژ بیداری، گواه این مطلب است که حتی تعیین یک حاکم محلی با تأیید لژ بیداری انجام میشده است. مثلاً ادیبالممالک فراهانی در یک نامه از لژ اجازه میگیرد که من را حاکم شهر فسا کردهاند، آیا من بروم یا نه؟ بعد هر اتفاقی که آنجا میافتد، به لژ گزارش میدهد.18
ذلّتبارترین قراردادها در تاریخ این مملکت، توسط فراماسونها بسته شده است؛ مانند قرارداد «رویتر» که آن را میرزا ملکمخان و میرزا حسنخان سپهسالار با شخصی به نام «اسرائیل یوسفات» یک یهودی ظاهراً هندی تابع انگلستان منعقد میکنند که در طی آن منابع زیرزمینی و روی زمینی ایران به مدت 70 سال در اختیار بیگانگان قرار داده میشود؛ کاری که حتی امپراتور انگلستان هم آن را باور نمیکرد که واقعاً چطور ممکن است یک حکومتی چنین کاری بکند؟!
تاریخ فراماسونها در ایران، با تاریخ مشروطیت نیز بیارتباط نیست... نه تنها فراماسونها مستقیماً در مشروطیت دخالت داشتند، بلکه انجمنهای فرعی و وابسته آنها که شکل ظاهریشان شباهتی با سازمانهای ماسونی نداشته نیز علناً در مشروطیت دخالت داشتند که اوج این تحرک را در ترتیب دادن تحصن در سفارت انگلیس مشاهده میکنیم که اعضای افراطی مجامع ماسونی؛ نظیر اردشیر جی و حیدرخان عمواوغلی صحنهگردان آن بودند.19
از آن روز تا انقلاب اسلامی در بهمن 57، ایران روی آرامش را ندید. فراماسونها همواره با توطئهگری باعث دخالت گسترده انگلیس و روسیه در ایران شدند و با تحصن در سفارت روسیه و انگلیس، ماهیت غیربومی و غیرملی به انقلاب مشروطه ایران دادند و با فتح تهران عملاً کنترل ایران را به دست آوردند.
فراماسونری در دوره پهلوی
در دوره محمدرضا پهلوی برخلاف دوران رضاشاه، با گسترش روابط سیاسی با غرب به خصوص انگلستان، لژهای فراماسونری فراوان در ایران تأسیس شد و نفوذ فراماسونها در سیاست ایران به شدت گسترش یافت و بسیاری از رجال سیاسی، نخستوزیران، وزیران، نمایندگان مجلسین و فعالان سیاسی، اعضای خاندان سلطنتی20 همچون امیرعباس هویدا، از فراماسونهای سرشناس بودند تشکیلات فراماسونری در عصر پهلوی دوم به حداکثر نفوذ خود در کشور رسید، به طوری که عضویت در فراماسونری شرط ضروری برای تصرّف مقامهای وزارت و وکالت بود.21
انتقال قدرت از پهلوی اول به دوم توسط یک فراماسونر به نام محمدعلی فروغی انجام میگیرد.22 قانون اساسی لژ گراند اوریان فرانسه در سال 1912 م. نیز توسط میرزا محمدعلیخان ذکاءالملک فروغی، حاج سیدنصرالله تقوی و میرزا حسینخان دبیرالملک به فارسی ترجمه شد.23از تاریخ 1324 هجری، فراماسونری در ایران به دو شاخه تقسیم میشود؛ اعتدالی و افراطی. شاخه اعتدالی را عباسقلیخان آدمیت اداره میکند و شاخه افراطی را اردشیر جی.
در گیرودار مشروطه، دسته اول برای آرام کردن جامعه به سمت مذاکره با محمدعلی شاه میروند و تحولات را در درازمدت دنبال میکنند، اما شاخه افراطی که تحت عنوان «انجمن حقوق» فعالیت میکنند، معتقد به یک تغییر گسترده و اساسی در ایران بودند. اختلاف بین این دو گروه باعث تشتّت و به هم ریختگی جامع آدمیت میشود که انشعاب در جامع آدمیت و تأسیس لژ بیداری ایرانیان از نتایج آن است. لژ بیداری تا سال 1314 یا 1319 ش به فعالیت خود ادامه داد. برخی از سران این لژ از یاران رضاخان در جریان کودتا بودند.24
در سال 1327 و 28، فردی به نام محمدخلیل جواهری به ایران میآید و سعی میکند تشکیلات فراماسونری از نوع فرانسوی را در ایران احیا کند.25 به همین دلیل با سران لژ بیداری تماس میگیرد و تقاضای کمک میکند، اما چون فرانسویها آمادگی نداشتند، او با لژ مصر و سوریه هماهنگی میکند و لژ پهلوی یا لژ همایون را به وجود میآورد که محمدرضا پهلوی نیز عضو این لژ بود. ارنست پرون، همکلاسی شاه در سوئیس، احمد هومن و محمود هومن (مؤسسین لژ پهلوی در ایران) که با هدایت محمدخلیل جواهری شعبانی در خرمشهر، اهواز، آبادان، تبریز و تهران لژ تأسیس میکنند، موفق میشوند دویست و اندی از ایرانیان را به عضویت لژهای خود درآورند.26
سال 1337 انگلیسیها اقدام به تأسیس لژ جدیدی به نام تهران مینمایند که ویژگی مهم این لژ این است که زبان رسمی آن فارسی است. این در حالی است که تا پیش از آن، زبان رسمی در لژها، انگلیسی و فرانسه بود. این کار با هدف جذب بیشتر نخبگان و مقابله با نفوذ فزاینده آمریکاییها انجام شد27از سال 1344 با تحریک شاه و با صحنهگردانی لژهای آلمانی، حسین علاء و سیدحسین تقیزاده تلاش برای تأسیس لژ بزرگ ملی را شروع میکنند که با مخالفت لژ انگلستان مواجه میشوند.
سال 1347 لژ بزرگ ایران به پشتیبانی انگلیسیها تأسیس میشود. سال 1948 لژ عالی اسکاتی و قریب به 50، 60 لژ فراماسونری دیگر ایران، فعال هستند که حدود پنج هزار نفر عضو داشته و در همه ارکان حکومتی از جمله نمایندگان سنا، مجلس، رؤسای دانشگاهها، وزرای کابینه و حتی در میان بازرگانان و سفرا و ... حضور دارند.28
در سالهای 1349 تا 1355 ما شاهد گرایش گسترده نخبگان ایرانی به فراماسونری هستیم. این افراد پی برده بودند که اگر بخواهند مدارج عالی را طی کنند، باید وارد لژ فراماسونری شوند. برخی نیز چنان که گفته شد، جذب شعارهای روشنفکرانه فراماسونها شده و خیلیها هم با انگیزههای اقتصادی و سیاسی به این تشکیلات پیوسته بودند.
به هر روی، با ظهور انقلاب اسلامی، طومار تشکیلات فراماسونری در ایران پیچیده شد و لژهای ماسونی حداقل در ظاهر، بنابر اظهارات کانال چهار تلویزیون انگلیس در نهم مه 1988 (19 اردیبهشت 1367) به ایالت کالیفرنیا در آمریکا انتقال یافت.29
پینوشتها:
1. آنجلو(سفرنامه) سفرنامه ونیزیان در ایران، ترجمه دکتر منوچهر امیری، شرکت سهامی انتشارات خوارزمی، چاپ اول، تهران 1349، ص 273.
2. پیتر آوری، تاریخ معاصر ایران از تأسیس تا انقراض قاجاریه، ترجمه: محمد رفیعی مهرآبادی، تهران، عطائی، 1363، ص158.
3. اسماعیل رائین، انجمنهای سرّی در انقلاب مشروطیت ایران، سازمان چاپ و انتشارات علمی، چاپ دوم، (تهران 2535)، ص 9.
4. فریدون آدمیت، فکر دموکراسی اجتماعی در نهضت مشروطیت ایران، انتشارات پیام، 1 تهران، 1354، ص 3.
5. میرعبداللطیف شوشتری، تحفهالعالم و ذیلالتحفه، به اهتمام صمد موحدی، کتابخانه طهوری (تهران 1363)، صص 9 - 258.
6. محمود محمود تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن 19، انتشارات اقبال، ج5. (تهران 1367) صص27 تا 25.
7. میرعبداللطیف شوشتری؛ پیشین، ص 259.
8. محیط طباطبایی، مجموعه آثار میرزا ملکمخان، چاپ حیدری، تهران، بیجا، بیتا، مقدمه.ص.ل- ب.
9. حامد الگار، میرزا ملکمخان، ترجمه جهانگیر عظیما، حواشی مجید تفرشی، انتشارات مدرسی (تهران 1369)، صص51 - 50.
10. اسماعیل رائین؛ پیشین؛ ج اول، ص 367.
11. علیاصغر مهدوی، مجموعه اسناد و مدارک چاپ نشده درباره سیدجمالالدین مشهور به افغانی، دانشگاه تهران،1342، ص24.
12. برای مطالعه بیشتر در این باره، به مقاله سیدجمالالدین اسدآبادی و فراماسونری، شمسالدین رحمانی، منتشر شده در سایت مصلح شرق مراجعه کنید.
13. موسی حقانی، مجله آموزه، پاییز 1383 - شماره 6، از صفحه 417 تا 424.
14. حائری، عبدالهادی. تاریخ جنبشها و تکاپوهای فراماسونگری در کشورهای اسلامی، مشهد: مؤسسه انتشارات آستان قدس رضوی، 1368، ص48.
15. اسماعیل رائین؛ پیشین؛ ص 49.
16. ابوالحسنخان ایلچی، سفرنامه میرزا ابوالحسن به لندن، به کوشش حسن مرسلوند، مؤسسه خدمات فرهنگی رسانه (تهران، 1364)، ص 162.
17. همان، ص 334.
18. موسی حقانی، فراماسونری و نقش آن در تاریخ معاصر، سخنرانی در اولین نشست آموزشی جمعیت دفاع از ملت فلسطین، خبرگزاری فارس.
19. اسماعیل رائین، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج 2، ص 149.
20. حسین فردوست، ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، انتشارات اطلاعات، ج 2، ص 425 - 426.
21. محمدرضا لاریجانی، فراماسون، اسرار سازمان ماسون در ایران به مناسبت کشف مخفیگاه فراماسونها، ص3.
22. باقر عاقلی، ذکاءالملک فروغی و شهریور 1320، تهران: انتشارات علمی و انتشارات سخن، 1367، ص100.
23. اسماعیل رائین، همان، ص 122.
24. موسی حقانی؛ پیشین.
25. اسماعیل رائین، همان، ج3، ص6-7.
26. همان، ص 27.
27. همان، ص 334- 340.
28. همان، ص 347- 348.
29. کیهان هوایی، ش 777، ص 11.
غلام حسین بَجَلی