حاج احمد می گویند: امام در نیروهای
رزمنده از همه بیشتر به بسیجیها نظر داشت چون در میان آنها از پیرمردهایی
با موهای سپید گرفته تا نوجوانان پرشور حضور داشتند و سرباز واقعی امام
بودند.
یك نكتهای به خاطرم آمد كه برایتان
نقل كنم. یك روز كه تهران شدیداً زیر بمباران و موشكباران بود مادرم وارد
اطاق شدند و دیدند كه یك پتویی كج افتاده است با نهایت خونسردی مرا صدا
زدند كه بیا و سرپتو را بگیر تا آن را درست كنیم و امام از این حرف خندهاش
گرفت.
مهر چندی پیش گفتگویی از حاج احمد خمینی را منتشر کرده بود که در پی می آید:
جناب حجتاسلام والمسلمین حاج سیداحمد
خمینی در آستانه یازدهمین سالگرد دفاع مقدس قرار گرفتهایم خواهشمند است
بفرمایید كه جنابعالی چگونه از شروع تجاوز وحشیانه دشمن به میهن عزیزمان
باخبر شدید و در آن هنگام در مورد سرنوشت جنگ و پایان آن چه احساسی داشتید؟
* حاج احمد:بسمالله الرحمن الرحیم ،
بهطور كلی وقتی جریانات انقلاب اسلامی ایران در پیش بود یعنی همان زمانی
كه امام در پاریس تشریف داشتند یكی از مسائلی كه پیشبینی میشد این بود كه
اگر انقلاب پیروز شود چه نوع خطراتی آن را تهدید میكند.
ما معتقد بودیم كه منافقین و چپیها در
داخل مسائلی بوجود میآورند چون از اینجا (ایران) هم فردی كه نامش را
دقیقاً به خاطر ندارم به آنجا (فرانسه) آمد.
وی از ایادی شاه بود كه بعد هم معلوم
شد كه عضو سازمان «سیا» میباشد و مدتی هم رئیس دفتر شاهپور بختیار بود. وی
یك شماره تلفن به ما داد و گفت اگر با من كاری داشتید تماس بگیرید و آن
شماره متعلق به تلفنی بود كه در اطاقی پهلوی اطاق بختیار بود.
مسئلهای كه مطرح شد این بود كه امام
حاضر نشدند با فرد مذكور ملاقات كنند. وی این مسئله را با یكسری از مسائل
داخلی را به بنده گفت كه ما خودمان هم همانطور حدس میزدیم.
ایشان میگفت در تركمن صحرایی درگیری
هست و در بلوچستان به نوعی دیگر و در قسمتهای كردستان و حتی در جنوب
جریاناتی با نام خلق عرب پدید آمده و ما علاوه بر اینكه این مسائل را حدس
میزدیم احتمال هم میدادیم كه جنگی علیه انقلاب راه بیفتد.
درست در بحران قضایای بعد از انقلاب
بود كه جریان جنگ پیش آمد. البته گزارشاتی از مدتی پیش از شروع جنگ رسیده
بود كه عراق نیروهایی را در حال جابجایی دارد.
بعد از اینكه عراق به ایران تجاوز كرد و
چند فرودگاه را بمباران كرد یعنی در همان ساعات اولیه شروع جنگ از ستاد
مشترك به بنده خبر رسید و من هم به خدمت حضرت امام رفتم و به وی خبر دادم.
ایشان هیچ عكسالعملی كه ناشی از دستپاچگی باشد نشان ندادند و به حرف من
گوش كردند.
آن موقع به قدری ما درگیر بودیم كه
فرصت زیادی نداشتیم چون نمیدانستیم كه جنگ، جنگ كوتاه است یا طولانی
میشود. بیشتر تحلیلهای روز اول ما این بود كه یا این جنگ ظرف چند روز تمام
میشود و یا یك جنگ طولانی و درازمدت میشود و این بستگی دارد و به وضع
داخلی كشور ما.
یعنی اگر ما كنترلمان بر اوضاع بد باشد
و آنها بیایند و جاهایی را بگیرند كه قهراًً جنگ تمام شده است اما اگر
برعكس باشد ما برای یك جنگ تمام عیار آماده شویم.
چون ما میدانستیم كه آنها مجهز به چه
سلاحهایی هستند و ما خودمان چه داریم و ما از محل نگهداری خیلی از سلاحها و
مهمات خبر نداشتیم و شناخت زیادی نسبت به پادگانها نداشتیم چون كسانی كه
از این اوضاع مطلع بودند غالباً از كشور فرار كرد بودند و آن عدهای هم كه
مانده بودند دلخوشی از ما نداشتند كه بخواهند بدون مسائلی این چیزها را به
ما بگویند.
بدون تردید شما در طول دوران دفاع
مقدس از همه كس به امام نزدیكتر بودید و از موضعگیریهای ایشان در مقاطع
مختلف جنگ خاطرات بسیاری دارید. لطفاً خاطرهای را از آن دوران تعریف كنید؟
*حاج احمد: تلخترین خاطرهای كه به یاد دارم پذیرش قطعنامه، و شیرینترین خاطره مربوط به فتح خرمشهر است.
فتح خرمشهر زمانی اعلام شد كه ساعت
حدوداً چهار بعدازظهر بود و امام در حال قدم زدن بودند. امام هر روز سه
مرتبه و هر مرتبه حدوداً نیم ساعت قدم میزدند و رادیو هم در دستشان بود
چون ما از قبل میدانستیم كه رزمندگان اسلام در حال انجام این كار هستند و
درگیری هم از شب قبل شروع شده بود كه خیلی هم شدید بود.
امام در حال قدم زدن بودند كه گوینده
رادیو خبر آزادسازی خرمشهر را اعلام كرد. با شنیدن صدای گوینده، من به امام
نگاه كردم و متوجه شدم كه احساس خوبی به ایشان دست داد.
البته در مجموع امام از مسائلی كه خیلی تلخ بود اوقاتشان زیاد تلخ نمیشد و از مسائلی هم كه شیرین بود خیلی خوشحال نمیشد .
در مقابل مسائل خرمشهر امام معتقد
بودند كه بهتر است جنگ تمام شود اما بالاخره مسئولان جنگ گفتند كه ما باید
تا كنار شطالعرب (اروند رود) برویم تا بتوانیم غرامت خودمان را از عراق
بگیریم.
امام اصلاً با این كار موافق نبودند و
میگفتند اگر بناست كه شما جنگ را ادامه بدهید بدانید كه اگر این جنگ با
این وضعی كه شما دارید ادامه یابد و شم موفق نشوید دیگر این جنگ تمام شدنی
نیست و ما با این جنگ را تا نقطهای خاص ادامه بدهیم و الان هم كه قضیه فتح
خرمشهر پیش آمده بهترین موقع برای پایان جنگ است.
در شرایط بمباران و موشكباران و.... حضرت امام در ارتباط با خانواده در آن شرایط چه برخوردی داشتند؟
* حاج احمد:وقتی جنگ شروع شد مدتی طول
كشید تا كار به بمباران شهرها كشید. در ابتدای جنگ ستاد مشترك كسی آمد كه
مربوط به تیم مهندسی بود و یك مكان ضد بمب و مستحكم برای امام درست كرد اما
حضرت امام فرمودند من به اینجا نمیروم و هرچه هم كه من گفتم حداقل شما
بیایید و اطاق مذكور را ببنید ایشان فرمودند من از همین بیرون كه آنجا را
دیدهام و به آنجا نخواهم آمد و تا وقتی كه تهران زیر موشكباران دشمن قرار
گرفت در اطاق معمولی خودشان بودند و خیلی معمولی برخورد میكردند.
وقتی هم كه من خیلی اصرار كردم ایشان قسم خوردند كه من این كار را نخواهم كرد و بین من و بقیه افراد هیچ تفاوتی نیست.
ایشان میگفت اگر بمبی به خانه من
بخورد و پاسدارهای اطراف منزل كشته شوند و من در اطاق ضد بمب زنده بمانم
دیگر من به درد رهبری نمیخورم. من زمانی میتوانم مردم را رهبری كنم كه
زندگی من مثل آنها باشد و همه در كنار همدیگر باشیم.
از نظر خانوادگی هم من به شما بگویم كه
سالها پیش وقتی مأمورین ساواك به خانه م ریختند كه امام را بگیرند مادر من
در حیاط ایستاده بود كه من از خانه بیرون دویدم و ایشان به من گفت «پدرت
را بردند اگر میخواهد او را ببینی زودتر برو» كلاً مادرم و خواهرانم اهل
این حرفها نیستند و ترسو نیستند و فقط نگرانیشان در مورد حال امام بود.
نكته دیگر این است كه امام اصلاً مایل نبودند كه یك چنین صحبتهایی در آن
زمان بشود.
یك نكتهای به خاطرم آمد كه برایتان
نقل كنم. یك روز كه تهران شدیداً زیر بمباران و موشكباران بود مادرم وارد
اطاق شدند و دیدند كه یك پتویی كج افتاده است با نهایت خونسردی مرا صدا
زدند كه بیا و سرپتو را بگیر تا آن را درست كنیم و امام از این حرف خندهاش
گرفت.
كدامیك از رفتارهای ویژه حضرت امام میتواند به عنوان یك الگوی خاص مورد استفاده جوانهای مذهبی واقع شود؟
- به نظر من مهمترین خصلت امام دو چیز
بود یكی صداقت و دیگری صمیمیت، یعنی امام هرگز این گونه نبود كه یك جایی
حرفی بزند و جای دیگر همان حرفش را عوض كند. رفتار امام در بیرون از خانه و
درون خانه یكی بود و فقط در خانه كمی رسمیت ایشان كم رنگ میشد.
بارها شده بود كه من وقتی وارد خانه
میشدم میدیدم كه ایشان مشغول بازی با كودكان هستند و با مردم هم خیلی
صمیمی و صادق بودند. حتی تا وقتی كه مادرم سر سفره نمیآمد امكان نداشت كه
ایشان غذا بخورند.
نظر امام در مورد نیروهای مسلح چه بود؟
*حاج احمد:امام در نیروهای رزمنده از
همه بیشتر به بسیجیها نظر داشت چون در میان آنها از پیرمردهایی با موهای
سپید گرفته تا نوجوانان پرشور حضور داشتند و سرباز واقعی امام بودند. اینها
آدمهایی بودند كه از جان و مالشان گذشتند به دنبال دستور امام وارد
مبارزهای شدید شدند.
از سپاهیها هم به عنوان بچههای
انقلاب نام میبرد و خیلی به آنها علاقه داشت. و در مورد ارتش هم همه
میدانیم كه ایشان از اول مدافع این برادرها بودند.
حتی زمانی كه صحبتهایی در مورد انحلال ارتش بود ایشان شدیداً مخالف بودند.
درود و رحمت خدا بر او و پدر و برادر و
مادرش باد که تا عالم و آدم است، از خاندان خمینی، جز به عظمت و اخلاص و
پاکی و نیکی یاد نخواهد شد.