کد خبر: ۵۶۲۷۷
زمان انتشار: ۱۰:۴۳     ۰۲ خرداد ۱۳۹۱
اداره امور كشور چندان در گرو نتيجه اين يا آن مذاكره خاص و از جمله مذاكرات در بغداد نيست. روند امور در كشور حالتي روتين پيدا كرده است و تصميم ها و شاخص هاي مديريتي كشور چنان برنامه ريزي نشده است كه در اثر مواجه شدن با مذاكراتي خاص- هر چقدر مهم- تغيير كند.

در سرمقاله امروز كيهان كه با عنوان «راه را گم نكنيد» منتشر شده، در تشريح ديدگاه فوق آمده است:

مذاكرات با ايران اكنون بدل به اصلي ترين دستور كار مناسبات جهاني شده است. اگرچه درباره جزئيات اختلاف فراوان و ابهام بسيار است، ولي در حالت كلي كسي در اين باره ترديد ندارد كه بخش بزرگي از تحولات سياسي، استراتژيك و ژئوپلتيكي منطقه و بلكه بخش هاي مهمي از جهان كاملا بستگي به اين دارد كه اين مسئله چگونه و در چه مسيري پيش برود.

مي توان ديد كه اراده هاي تجميع شده براي به دست آوردن يك فهم دقيق از صورت مسئله در نقاط متعددي از جهان شكل گرفته اما سرجمع توفيق چنداني نيافته است. چه از منظر منافع و فرصت ها نگاه كنيم و چه منظري تهديد محور در پيش بگيريم، مذاكرات ايران و 1+5 دگرگون كننده بسياري از معادلات خواهد بود كه برخي از آنها اساسا شكل نگرفته به اين دليل كه تكليف اين موضوع هنوز به طور نهايي روشن نشده است.

اما در داخل ايران به نظر نمي رسد كه اداره امور كشور چندان در گرو نتيجه اين يا آن مذاكره خاص و از جمله مذاكرات در بغداد باشد. روند امور در كشور حالتي روتين پيدا كرده است و تصميم ها و شاخص هاي مديريتي كشور چنان برنامه ريزي نشده است كه در اثر مواجه شدن با مذاكراتي خاص- هر چقدر مهم- تغيير كند. مسئولان و مردم مدت هاست به اين باور رسيده اند كه روند مذاكرات ايران و 1+5 درباره موضوع هسته اي و ديگر موضوعات، روندي طولاني، سخت و پيچيده خواهد بود و بنا نيست كه اداره امور كشور در كوتاه مدت به اين مسئله گره بخورد.

اگر چه در هفته هاي اخير كساني تلاش كردند چنين پيوندي ايجاد كرده و سرنوشت زندگي روزمره مردم را به مذاكرات گره بزنند ولي در واقع تحليل دقيق نشان مي دهد كه در اين ميان چيزي هم اگر باشد، جز يك ذهنيت رواني كه خود به خود شكل گرفته و بر رفتار عاملان و بازيگران اثر مي گذارد نيست. روشن است كه مذاكرات بغداد چه موفق شود و چه شكست بخورد نمي تواند بر شاخص هاي اقتصادي خرد كشور تاثير كوتاه مدت بگذارد. تلاش براي برقراري اين پيوند با استفاده از عمليات رسانه اي و رواني حربه اي است كه بناست از دل آن يك نتيجه سياسي بيرون بيايد و آن نتيجه هم اين است كه عاملان و بازيگران اقتصادي حس كنند بايد فعاليت خود را تا زمان نتيجه دهي مذاكرات يا روشن شدن دورنماي نتيجه آن به تعويق بيندازند و به اين ترتيب بازار اگر دچار شوك نمي شود لااقل دچار ركود شود.

با اين حال به نظر مي رسد اين بازي فقط يك بار قابل اجرا بود و براي بار دوم سوخته محسوب مي شود. ايجاد اثر رواني روي شاخص هاي خرد اقتصادي از طريق سوق دادن بازيگران به سمت رفتارهاي هيجاني صرفا زماني جوابگوست كه جامعه يك دورنماي روشن از راهي كه مي خواهد برود نداشته و از اطميناني نسبي نسبت به توان مديريتي دست اندركاران سيستم محروم باشد. اين در حالي است كه جامعه ايراني پس از حدود يك دهه مذاكره عموما پر چالش و داراي فراز و نشيب هاي فراوان با غرب، به اين نتيجه رسيده است كه سيستم مديريتي كشور، خود را با دورنماي اين عرصه وفق داده است. نتيجه اين است كه عمليات رواني ايجاد توقع مصالحه در داخل از طريق پيوند زدن، بازي اي است كه زود شروع شد و زود هم به پايان رسيد. طراحي ناشيانه اين موضوع باعث شد كه نقاط ضعف و محدوديت غرب نيز براي طرف ايراني هر چه آشكارتر شود. اين بازي رواني، يك بار ديگر نشان داد كه طرف غربي اميد فراواني به ايجاد شرايطي در داخل كشور بسته است كه راه را براي امتيازخواهي از نظام در مذاكرات فراهم كند. به عبارت ديگر اين موضوع نشان دهنده آن است كه محاسبات طرف غربي در اين باره كه مسئله ايران از بيرون قابل حل نيست و در نهايت بايد راه حلي داخلي براي آن پيدا كرد، اشتباه بوده است.

اما اين موضوع در عين حال نشان دهنده اين مسئله هم هست كه طرف غربي قادر به درس گرفتن از تحولات داخلي ايران نيست و بنابراين در برنامه ريزي هاي خود مكررا دچار اشتباه مي شود.نخستين بار كه غربي ها تلاش كردند از طريق اثرگذاري بر محيط داخلي ايران از طرف ايراني امتياز بگيرند در دوران اصلاحات بود يعني وقتي كه ارزيابي هاي اطلاعاتي آمريكا و انگليس مي گفت جامعه ايراني آمادگي لازم براي عبور از ارزش هاي انقلاب اسلامي و جايگزين كردن آنها با الگوي رفتار عرفي بويژه در عرصه روابط خارجي را به دست آورده است. برخي از روزنامه نگاران و به اصطلاح نخبگان سياسي هم بودند كه سعي مي كردند منظر خود را به عنوان «همه آنچه هست» جا بزنند و از آنجا كه رصد محيط داخلي ايران از سوي غربي ها عموما امري گزينشي و كاناليزه است و آنها معمولا براي تحليل وضعيت دروني ايران به كساني مراجعه مي كنند كه ديدگاه هايي شكل گرفته و از پيش تعيين شده عليه نظام دارند، در نتيجه اين اشتباه محاسباتي جدي براي غرب ايجاد شد كه مردم هم مانند دولت فكر مي كنند و تمناي اعتماد سازي و بهبود روابط با غرب به يك الگوي رفتاري در ايران تبديل شده است. 3 تير 84 نشان داد كه مطلقا چنين نبوده است. در حالي كه طرف غربي و دوستان داخلي اش فكر مي كردند زمينه براي راديكال تر كردن جريان اصلاحات آماده است، تندترين شعارهاي ممكن از جانب اين جريان در انتخابات سر داده شد غافل از اينكه مردم ايران سرخورده از ناكارآمدي مفرط اين جريان در داخل و حقارت آن در خارج، تصميم گرفته يك تغيير ريل اساسي در دستگاه سياسي كشور ايجاد كرده و مسير حركت اين قطار را به همان مسيري بازگرداند كه رهبري مدت ها آرزوي آن را داشته و نقشه راهش را معلوم كرده است. سال 84 آشكارا روشن شد كه غرب گرايي و امتيازدهي نه فقط مطالبه عمومي ملت ايران نيست بلكه مردم خود را آماده كرده اند تا اين ننگ را براي هميشه از صحنه سياسي كشور كنار بگذارند.

بار دومي كه اين مسئله آزموده شد در 1388 بود يعني وقتي كه غربي ها در توهمي سنگين تر از انتخابات سال 84، به اين باور رسيدند كه مردم در ايران نه تنها خواهان به زير كشيدن انقلابيون سرير دولتند بلكه مي خواهند اساسا كل اين ساز را به هم بزنند يا حتي برچينند. تلفيق سياسي كاري قليلي در داخل با تحليل هاي دور و دراز مشاوران «ايران نشناس» سرويس هاي اطلاعاتي غربي آنها را به اين نتيجه رساند كه وقت زياد كردن فشارها بر ايران دوباره فرا رسيده است. قطعنامه 1929 به عنوان سنگين ترين قطعنامه اي كه تاكنون در شوراي امنيت عليه ايران صادر شده دقيقا محصول همين خيال پردازي بود كه در اصل ريشه در آدرس ها و تحليل هاي غلطي داشت كه پي در پي از داخل به بيرون درز مي كرد و غربي ها هم چون هيچ مكانيسم مستقلي براي آزمودن درستي يا نادرستي اين آدرس ها نداشتند ناچار آنها را جدي گرفتند و به آنها دامن زدند.

وقتي ايران در كوران فتنه 88 براي مذاكرات ژنو 2 به اين شهر رفت، پيدا بود كه چيزي در رفتار غربي ها عوض شده و آنها توقع دارند ايران به خاطر تنگناهاي داخلي در بيرون امتياز بدهد. جالب است كه غربي ها همان موقع هم توجه نداشتند كه وقتي مي گويند در بيرون امتياز بدهيد تا در داخل مشكلاتتان حل شود، در واقع به صريح ترين شكل ممكن در حال تاييد اين حقيقت هستند كه ارتباطي ارگانيك ميان آنها و ناراضيان داخلي وجود دارد و آنها كه در داخل مشغول آشوب و جنايتند در واقع ماموريتي جز ايجاد قدرت چانه زني براي بزرگترهايشان در بيرون از ايران ندارند. تجربه نحوه مواجهه مردم ايران با فتنه 88 هم حاوي درس هايي مهم براي غرب بود كه البته هيچ كدام از آنها را نياموختند. مردم ايران در سال 84 پاي صندوق هاي راي غرب گرايي را طرد كردند، اما در دي 88 گويي به اين نتيجه رسيده باشند ملايمت ديگر فايده ندارد، در خيابان و با خشم بر سر اهل فتنه كوبيدند و آنها را عملا از جامعه سياسي و حتي حيات اجتماعي كشور بيرون انداختند.

و اما، انگار كه در غرب اساسا چيزي به نام حافظه تاريخي و ضرورت درس آموختن از گذشته وجود ندارد. در سال 84 به مردم گفته شد براي تداوم راه اصلاحات بايد به كساني راي داد كه راه را براي رفتن به سمت غرب هموارتر كنند. مردم با راي خود اما گفتند اساسا اين راه را بيغوله اي بيش نمي دانند و نه فقط آن را هموار نمي خواهند بلكه بنا دارند درش را گل بگيرند. در سال 88 به مردم گفته شد اگر مي خواهند خود را از انقياد نظام اسلامي رها كنند، وقتش رسيده است. مردم متقابلا در 9 دي و 22 بهمن پاسخ دادند، بله فرصت غنيمت است اما بيش از هر چيز براي حذف هميشگي واداده ها و غرب زده ها از جامعه سياسي كشور. حالا هم مي گويند اگر مي خواهيد زندگي تان بهتر شود بايد به غرب امتياز بدهيد. خواهند ديد كه مردم ايران راه زندگي بهتر بدون آمريكا را به همه جهان نشان خواهند داد.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها