مشرق -
روزهاي زندگي فيلمي مبهوت كننده و شوك آور است در وضعيت رقت بار سينماي
امروز كشورمان. از كارگرداني چون شيخ طادي كه آخرين فيلمش، فيلم ضعيفي چون
"شكارچي شنبه" بود آن همه انتظار نمي رفت كه بتواند شاهكار شكوهمندي چون
روزهاي زندگي بسازد. ظاهراً شيخ طادي براي درمان بيماري ريشه دار و عميق
سينماي ايران راه شوك درماني را برگزيده است! و انصافاً كه در اين راه نيز
موفق بوده است.
روزهاي زندگي فيلمي در ستايش زندگي است، آن هم نه هر
زندگي كه زندگي در پناه آتش و خون، درست در زير پاي مرگ، آن هنگام كه بال
هاي فرشته مرگ بر وجودت سايه مي افكند.در نظر انسان معاصر و تفكرمدرن غربي
چنين زندگي و زيستني چيزي جز نكبت نيست، اما براي انسان مؤمن و موحد،
دقيقاً همين جاست كه جوهره وجودي آدمي رخ مي نمايد و شكوفا مي گردد و در
"روزهاي زندگي"، همين شكوفايي روايت و تصوير شده است.
مرگ
انديش ترين و مرگ آگاه ترين فيلسوف معاصر غرب، داناي آلماني مارتين
هايدگر، به مرگ هم چون پايان تمامي امكانات وجود آدمي و هستي او در جهان مي
نگرد حال آنكه در نظر انسان مؤمن به مبدأ و معاد هستي، مرگ نه پايان كه
آغاز نشئه جديدي از امكان هستي و وجود آدمي است فراتر از تمامي امكانات اين
جهاني ما. حال اگر اين مرگ در متن و مسير " جهاد في سبيل الله" باشد نامش "
شهادت" است كه خود امكاني به وجود آدمي و هستي او مي بخشد كه با هيچ امكان
دنيايي و اخروي ديگري قابل قياس نيست؛ امكان تنعم از روزي الهي و خلود در
رضوان حق و ملكوت الهي و اينان همان نورخوران ونورآشامانند به تعبير سيد
مرتضي آويني.روزهاي زندگي ستايش زيستن مجاهدانه در سايه مرگ است كه خداوند
توفيق آن را به هركس عنايت نمي كند جز خاصان و اولياء بندگانش.
فيلم
داستان و پيرنگ خود را به روايت مقطع پذيرش قطع نامه 598 و تهاجم همه جانبه
و سرتاسري بعث عراق پس از آن به جبهه هاي معطوف نموده است. پيرنگ plotو
ساختار داستان بر محور قصه يك بيمارستان صحرايي در نزديكي خط مقدم چرخ مي
زند كه شخصيت هاي اصلي آن را زن و شوهري شكل مي دهند كه هر دو پزشك و جراح
اصلي اين بيمارستانند. فيلم با صحنه ورود مجروحين به بيمارستان كليد مي
خورد كه همزمان است با ورود پزشك جوان تازه كاري (كورش سليماني) به
بيمارستان صحرايي كه در ادامه داستان تقابل فكري و كنشي را با رئيس و جراح
بيمارستان ( حميد فرخ نژاد) رقم مي زند.
اولين
كنش هاي تقابلي ميان اين دو بر سر درمان رزمندگان مجروح رقم مي خورد تا
آنجا كه تقابل كنشي در نهايت با پذيرش قطع نامه 598 توسط ايران از سوي
سليماني به تقابلي فكري مي انجامد؛ تقابل ميان تفكر مقاوت و ايستادگي با
تفكر "زندگي به هر قيمت" ولو تحميل سازش. بازي ها و ديالوگ هاي اين بخش به
خوبي اين تقابل را نمايندگي مي كنند، آنجا كه سليماني ناتوان از درك و فهم
علت ناراحتي رزمندگان و فرخ نژاد از پذيرش قطع نامه ، اين ناراحتي را ناشي
از قطع حق مأموريت! آنان عنوان مي كند و بعد در ادامه براي اعلام خوشحالي
خود از پذيرش قطع نامه ميان رزمندگان شربت و شيريني پخش مي كند و حركات دست
افشان و پا كوبان كودكانه از خود بروز مي دهد.
سليماني به خوبي تفكر
مقاوت گريز و صلح جوي! كشور را بازنمايي مي كند، همان تفكري كه تنها گزينه
حفظ امنيت و آسايش ايران را نه مقاومت، كه امتيازبخشي به دشمن، ولو به
قيمتي گزاف مي داند. تقابل او با فرخ نژاد تقابل دو گونه تفكر استف كه در
تاريخ معاصر ايران هميشه در كشاكش بوده اند؛ از دل يكي قراردادتركمن چاي و
گلستان و جدايي سرزمين هاي ايران زمين بيرون آمده است و از دل ديگري نهضت
مشروطه و ملي شدن نفت و انقلاب اسلامي و دفاع مقدس ايرانيان.
و
به ناگاه آن حادثه هولناك وقوع مي يابد ، تهاجم همه جانبه عراق به جبهه ها
و رسيدن آنان به بيمارستان صحرائي. اين جاست كه شيخ طادي استادي را در
تصويرگري تهاجم ايلغارگونه بعث عراق با دكوپاژ حيرت آور صحنه هاي جنگي تمام
مي كند و صحنه هايي را خلق مي كند كه از اين حيث در سينماي ايران بي نظير و
فوق العاده و بي بديل است. تاكنون هيچ فيلسازي اين گونه به مقطع قطع نامه و
حمله مجدد عراق به ايران نپرداخته بود آن همه كه بيشتر مردم را گمان بر
اين است كه مگر بعد از پذيرش قطع نامه دوباره عراق به ايران حمله كرد؟ غافل
از آنكه ارتش تاريكي فرانكشتاين بغداد بلافاصله پس از پذيرش قطع نامه از
سوي ايران و با حمل اين پذيرش بر ضعف ملت ايران، چنان حمله اي را با كمك
منافقين تدارك ديد كه در كمتر از 72 ساعت 90 درصد سرزمين هاي آزاد شده
ايران را دوباره به اشغال خود در آورد.
شيخ
طادي اگر چه در خلق اين تهاجم ، بي نظير عمل كرده است اما با شكوه ترين
پلان فيلم، پلان قرائت پيام قطع نامه حضرت امام (ره) از راديو است. در اين
پلان دو سكانس به موازات هم مونتاژ و تدوين شده است. واكنش مجروحين و فرخ
نژاد و سليماني در داخل بيمارستان و سكانس رزمندگان و بسيجيان حلقه زده در
پاي تيرك چوبي بلندگوي پخش راديو. در اين سكانس درخشان دوربين با يك قاب
بندي درست و به موقع و تمركز بر روي چهره فرمانده رزمندگان (كريم اكبري
مباركه) استادانه عمل مي كند. پيام قطع نامه امام با چهره خسته و مجروح و
خاك آلود و گلي اما با صلابت و محكم و مقتدر فرمانده و بسيجيانش هماهنگي مي
يابد.
فرمانده تمثيلي از خود حضرت امام است با همان صلابت و
استواري. اين گونه است كه سيمايي اسطوره اي از فرمانده رقم مي خورد( كادر
بندي دوربين در اين سكانس بسيار درست عمل مي كند). سكانس شگفتي ساز همين جا
خلق مي شود، رزمندگان به نشانه تسليم و پذيرش پايان مبارزه و جهاد يكي يكي
سلاح ها را در پيش پاي فرمانده بر زمين مي نهند، اما فرمانده اسطوره وار و
تمثيل گونه با تمام جراحت ها و خستگي ها و فرسودگي ها خم مي شود و سلاح
هاي آنان را از زمين بر مي گيرد و اين خود تمثيل و بازنمايي تصويري جملات
امام است كه در همان سكانس از راديو پخش مي شود . جملاتي چون " ... من در
اینجا از همه فرزندان عزیزم در جبهههاى آتش و خون که از اول جنگ تا امروز
به نحوى در ارتباط با جنگ تلاش و کوشش نمودهاند، تشکر و قدردانى مىکنم. و
همه ملت ایران را به هوشیارى و صبر و مقاومت دعوت مىکنم. خون شهیدان براى
ابد درس مقاومت به جهانیان داده است. و خدا مىداند که راه و رسم شهادت
کور شدنى نیست؛ و این ملتها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتدا خواهند
نمود. و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامتمزار عاشقان و عارفان و
دلسوختگان و دارالشفاى آزادگان خواهد بود.
خوشا
به حال آنان که با شهادت رفتند! خوشا به حال آنان که در این قافله نور جان
و سر باختند! خوشا به حال آنهایى که این گوهرها را در دامن خود
پروراندند!.... و بدا به حال من که هنوز ماندهام و جام زهرآلود قبول
قطعنامه را سر کشیدهام، و در برابر عظمت و فداکارى این ملت بزرگ احساس
شرمسارى مىکنم... من در میان شما باشم و یا نباشم به همه شما وصیت و سفارش
مىکنم که نگذارید انقلاب به دست نااهلان و نامحرمان بیفتد. نگذارید
پیشکسوتانِ شهادت و خون در پیچ و خم زندگى روزمره خود به فراموشى سپرده
شوند. اکیداً به ملت عزیز ایران سفارش مىکنم که هوشیار و مراقب باشید،
قبول قطعنامه از طرف جمهورى اسلامى ایران به معناى حل مسئله جنگ نیست. با
اعلام این تصمیم، حربه تبلیغات جهانخواران علیه ما کند شده است؛ ولى
دورنماى حوادث را نمىتوان بهطور قطع و جدى پیش بینى نمود. و هنوز دشمن از
شرارتها دست برنداشته است؛ و چه بسا با بهانه جوییها به همان شیوههاى
تجاوزگرانه خود ادامه دهد. ما باید براى دفع تجاوز احتمالى دشمن آماده و
مهیا باشیم.و ملت ما هم نباید فعلًا مسئله را تمام شده بداند. البته ما
رسماً اعلام مىکنیم که هدف ما تاکتیک جدید در ادامه جنگ نیست. چه بسا
دشمنان بخواهند با همین بهانهها حملات خود را دنبال کنند. نیروهاى نظامى
ما هرگز نباید از کیْد و مکر دشمنان غافل بمانند. در هر شرایطى باید بنیه
دفاعى کشور در بهترین وضعیت باشد. مردم ما، که در طول سالهاى جنگ و مبارزه
ابعاد کینه و قساوت و عداوت دشمنان خدا و خود را لمس کردهاند، باید خطر
تهاجم جهانخواران در شیوهها و شکلهاى مختلف را جدیتر بدانند.." ( پيام قطع
نامه امام در 29 تير 1367)
موازات
اين جملات با بر دوش گرفتن سلاح بر زمين نهاده شده رزمندگان توسط فرمانده
شان چيزي جز تمثيل اداي تكليف و پايان يافتن جنگ و اما پايان ناپذيري
مبارزه و جهاد في سبيل الله نيست. ديالوگ هاي رد و بدل شده ميان فرمانده و
بسيجيان نيز مكمل اين معنا است:
بسيجي: حاجي، امام رو دوره كردن.
فرمانده: امام من و تو نيست كه دوره بشه.
بسيجي ديگر: حاجي! ما پيروزي مي خواستيم.
فرمانده: مگه به خودت پيروز شدي كه حالا پيروزي به دشمن رو مي خواي؟
اين
ديالوگ ها زيباترين و درخشان ترين ديالوگ هاي فيلمند اگر چه عمده ديالوگ
هاي فيلم محكم و با صلابت و دقيق اند. مانند ديالوگي كه فرخ نژاد به
جانبازي كه چشمانش را از دست داده مي گويد : "اجر چشمات رو ضايع نكن" و يا
در پاسخ به بسيجي در حال شهادت كه از مرگ مي پرسد ميگويد :" ما نمي ميريم،
بلكه دائم زنده مي شويم"
سكانس درخشان ديگري در فيلم دل و ديده را مي
برد و اشك بر ديده مي نشاند. آنجا كه فرخ نژاد وقتي احساس مي كند يكي از
شهدا هنوز زنده است سر خود را بر روي سينه بسيجي نوجوان 14 ، 15 ساله مي
نهد تا صداي تپش قلبش را بشنود. بسيجي آخرين توانش را در دستانش جمع كرده
به صورت او مي گذارد و اين باعث مي شود تا فرخ نژاد متوجه رد نگاه بسيجي
شود و امتداد آن را دنبال كند؛ تمثال حضرت سيدالشهدا (ع) در حالي كه حضرت
علي اصغر (ع) تير بر گلو، بر روي دستانش بلند كرده است. كارگردان سكانسي
شاعرانه آفريده است كه زيباترين شكل ممكن نسبت ميان رزمندگان و شهداي جنگ
را با عاشورا و امام حسين (ع) بازنمايي كرده است.
از جمله نكات ارزنده
فيلم ، يكي هم روايت و بازنمايي درست رابطه عاشقانه زن و مرد ( فرخ نژاد و
هنگامه قاضياني) است. رابطه اي كه هم در خلوت و هم در جلوت درست ترسيم شده و
هم در كنش/ واكنش و هم در ديالوگ خود را نشان مي دهد. اين رابطه عاشقانه
چه در گفتار ، چه در روابط كاري و حتي در نماز خواندن اين هر دو نمود دارد.
اين رابطه تبلوري مريدي و مرادي مي يابد. زن بسان عاشقي حقيقي مريد گونه
مردش را حتي در دشوارترين لحظات تنها نمي نهد و حاضر به رفتن نيست. سكانسي
كه زن نماز خود را به شوهرش اقتدا نموده است در حالي كه هردو لباس جراحي بر
تن داند يكي از زيباترين سكانس هاست. اين رابطه در عين آنكه بشدت پر محبت
است اما در عين حال سرشار از متانت و وقار و سنگيني است ( و نه رابطه اي
تصنعي و سبك و بي مايه) و زيبايي آن نيز در همين است چيزي كه متأسفانه خلاف
آن را در اكثر فيلم ها شاهد هستيم.
تمثيلي ترين پلان اما پلاني است كه
هنگامه قاضياني در ميان تل اجساد شهدا ، پنهاني قصد تهيه دارو و آذوقه را
براي مجروحين پنهان شده در پناهگاه مخفي را دارد كه به ناگاه توسط سرباز
عراقي مورد اصابت قرار مي گيرد و بر زمين نقش مي بندد. اگر بنار روايت
نمادگرايانه/نشانه شناختي حسن عباسي زن را نماد "مام ميهن" تلقي كنيم،
تنهايي و بي كسي قاضياني در ميان اجساد شهدا در اين سكانس تمثيلي از تنهايي
و غربت ايران است در هجوم دشمنان كه البته ضجه هاي تكان دهنده وي در اين
مرگ زار بي كسي و فرياد " انا مسلم، انت مسلم" خطاب به سرباز عراقي نيز ،
خود تمثيلي است از مظلوميت و غربت مضاعف ايران زمين در مواجهه با دشمنانش
كه به خوبي بازنمايي شده است. اين پلان تمثيلي ترين و زيباترين تصوير
مظلوميت ملت ايران در دفاع مقدس 8 ساله در سينماي ايران است كه جا دارد
پيشاني شيخ طادي را به خاطرش بوسيد.
در همين پلان روايت شيخ طادي از
جبهه عراق نيز روايتي جذاب و ستودني است.در نگاه او جبهه دشمن يكدست نيست،
چنانچه سرباز عراقي با شنيدن فرياد انا مسلم قاضياني پشيمان مي شود و ديگر
شليك نمي كند و خود به دست افسر بعثي به دليل تمرد كشته مي شود. اين روايت
با منضم شدن به رويكرد انساني ايرانيان در اسير گيري از عراقي ها و تقسيم
آب و دارو با آنان روايتي انساني و بشر دوستانه را در كنار آن نگاه آرماني
بازتوليد مي كند كه روايتي بسيار شريف و نازك بين و انساني است.
اساسي
ترين وجه هر جنگي، مواجهه وجودي آدمي با مرگ است. جنگ آدمي را با مرگ
روياروي مي كند، همين جاست كه خود آدمي به بهترين وجه ممكن بروز مي يابد.
امري كه وجود گرايان را بسيار مطلوب مي افتد. در اين مواجهه تنها آناني
پيروزند كه از پرواي جان گذشته باشند و مرگ را وجدان كرده باشند. فرمانده،
فرخ نژاد و قاضياني اين گذر از پرواي جان را به خوبي بازتاب مي دهند. شخصيت
فرخ نژاد خود نمودي از اين گونه انسان هاست. او آن همه كشته ديده است كه
مرگ برايش امري عادي تلقي مي گردد. صحنه اي كه بر بالين رزمنده در آستان
مرگ حاضر مي شود و او را تا ورود به عالم ديگر همراهي مي كند يكي از مرگ
آگاهانه ترين سكانس هاس سينماي ايران را شاهديم. او در اين سكانس فهمي
متعالي از مرگ نشان مي دهد؛ تولدي دائمي و رفتن از عالمي به عالمي ديگر.
روزهاي
زندگي اگر چه سرشار از صحنه هاي دلخراش و تكان دهنده از جنگ است، اما سياه
و تاريك نيست و نمي خواهد كه موضع روشنفكرانه ضد جنگ بگيرد ( چيزي كه اين
روزها مد است) بلكه در پي آن است كه از دل اين همه خشونت و خون گوهرهاي
وجود آدمي را بيرون بكشد و به مخاطب نشان دهد. گوهرهاي وجود انسان مؤمن و
متدين را و اتفاقاً بسيار موفق هم عمل مي كند. استعلاي شخصيت فرخ نژاد و
قاضياني جلوه اي زيبا از اين گوهر هاست. گوهر صبوري و استقامتشان در برابر
شدائد و ابتلائات. مانند هنگامي فرخ نژاد براي نجات يك مجروح، او را تشويق
به دفع ادرار مي كند و خود با وجود نابينايي ادرار او را از زمين پاك مي
كند و بعد قاضياني و پرستار ديگر را نيز كه هر دو به او كمك مي كنند.
تمهيدات
تكنيني به روايت گري فيلم و بازنمايي تصويري داستان استواري فراوان بخشيده
است كه يكي از درخشان ترين آنها علاوه بر دكوپاژ و جلوه هاي ويژه و فيلم
برداري و... استفاده از فيلتر هاي مخصوص فيلم برداري در شب است كه در
سينماي ايران آن را بي بديل ساخته است و به اقتدار تكنيكي فيلم افزوده است.
در
عين حال اما فيلم دچار كاستي نيز هست. از ميانه فيلم ريتم فيلم كند شده و
سكته مي پذيرد و روندي كند مي يابد. برخي سكانس ها بازي ها ضعيف مي شوند (
مانند بازي هاي سليماني ) . اما ضعيف ترين پلان، پلان شهادت پرستاري است كه
براي نجات سليماني از دست عراقي ها با اسلحه به كمك او مي آيد كه به دليل
ضعف در پرداخت رابطه اين دو توجيه پذير نيست و در جهان داستان فيلم منطقي
نمي يابد.
اگر چه روزهاي زندگي اصلاًشعاري نيست اما از ديگر سو در برخي
پلان ها دچار تفريط ميشود هم چون پلان هاي نخستين بيمارستان. عمده رزمندگان
تصوير شده چندان صلابت و استواري نداند، از مرگ و جراحت مي هراسند و از
همه بدتر اينكه به جاي استعمال واژه شهادت از واژه مردن استفاده مي شود كه
براي چنين اثر درخشاني اصلاً مطلوب نيست.
اما
سخن آخر؛ نخست آنكه روزهاي زندگي نخستين فيلم دفاع مقدسي است كه قابليت
زبان جهاني را يافته است و به دليل زبان خاص سينمايي اش به راحتي مي تواند
با مخاطب جهاني ارتباط برقرار كرده و با او مخاطبه كند و او نيز با فيلم هم
ذات پنداري يابد. شيخ طادي آتيه خوبي را نويد مي دهد و يكي از اميدهاي
سينماي اصيل ايراني و ملي است كه بايد قدرش را دانست ( آن هم در زماني كه
كف گير سينماي شبه روشنفكري با فيلم هايي چون شيرين با فروش 7 ميليوني و بن
بست در موضوعات منحط و فرد منتشر طبقه متوسط جديد سكولار تهراني به ته ديگ
خورده است) اگر چه خود ادعايي ندارد.
ديگر آنكه روزهاي زندگي
روايتي است سينمايي از اين جمله سيد شهيدان اهل قلم شهيد آويني كه فرمود:"
ما برای حفظ استقلال و اقامة عدل بر کرة زمین باید بیاموزیم که چگونه در یک
مبارزة دائم زندگی کنیم و اینچنین، نباید جنگ را عارضه ای زاید بر حیات
بدانیم. تا دنیا دنیاست زندگی در مبارزة دائم با شیاطین معنا دارد و عافیت
طلبان اسیر خیالات هستند."