«"آوازگنجشكها" از معضلات ورود غيرشهريها به شهر و تاثيرات يك شهر پرسروصدا و مناسبات موجود در آن بر زندگي افراد ميگويد. شخصيت اصلي اين فيلم با حضور در شهر و فضايي كه شهر پيش روي او قرار ميدهد دچار تغيير و تحولاتي ميشود كه تمام زندگي او را با مشكل روبهرو ميكند. "خونبازي" و "دعوت" هر يك داستاني مربوط به معضلات جدي شهر تهران دارند، اولي اعتياد و دومي موضوع سقط جنين. "طلا و مس"، "بوسيدن روي ماه" و "ميم مثل مادر" آثاري هستند كه معضلات موجود در شهر در پس داستان اصلي فيلم راه خود را پيدا ميكند و در ذهن مخاطب نقش ميبندد و "نارنجيپوش" و "طهران – تهران" عيانتر مشكلات شهري را تصوير ميكند. "درباره الي" در تهران اتقاق نميافتد، اما به وضوح ميتوان خط و تاثيرات زندگي شهري را روي بحراني كه شخصيتهاي اصلي داستان با آن دست به گريبان هستند، مشاهده كرد.»
اينها جملاتي است كه خبرنگار روزنامه اصلاح طلب اعتماد، با رديف كردن آنها سعي داشته تا ساخت فيلمهايي غير مرتبط با موضوع شهر توسط شهرداري را توجيه كند. با اين نوع استدلال مي توان مثلا حتي ساخت فيلم جنگي توسط شهرداري را اينگونه توجيه كرد كه «چون رزمندگان از شهر به جبهه اعزام شده اند» سرمايه گذاري توسط شهرداري براي ساخت آن توجيه مي شود!
قطعا استفاده از ظرفيت سينما براي فرهنگ
سازي خاصه در حوزه شهر و شهروندي اقدامي است كه نه تنها براي شهرداري مجاز
كه حتي يكي از وظايف اين نهاد است؛ اما نگاهي به سابقه شهرداري تهران در
اين زمينه نشان از استفاده در راستاي اهداف و وظايف ندارد.
ساخت فيلمهاي غير مرتبط، بازماندن از وظيفه اصلي
در گزارش رپرتاژگونه ای كه روزنامه اعتماد براي شهرداري تهران رفته است يادداشتي از مدير عامل موسسه تصوير شهر به چشم مي خورد. اين موسسه نقش بازوي اجرايي سازمان فرهنگي هنري شهرداري تهران در حوزه سينما و ساخت فيلم را به عهده دارد. در بخشي از يادداشت مدير عامل اين موسسه آمده است: «موسسه تصوير شهر(سالانه) در ساخت و توليد دو اثر سينمايي مشاركت دارد و در اين چند سال كه از عمر اين موسسه ميگذرد، به اين تعهد پايبند بودهايم. از اين دو فيلم سينمايي يك فيلم مشخصا بايد داراي موضوعات و مباحث شهري باشد و فيلم ديگر ميتواند به موضوعي غيرشهري هم بپردازد، با اين حال بايد برخوردار از ارزشهايي فرمي و محتوايي باشد.»
معيار كلي «برخورداري از ارزشهايي فرمي و محتوايي» چگونه قابل سنجش است؟ آيا بر همين اساس مي توان فيلم درباره الي را هم برخوردار از ارزرشهاي محتوايي دانست؟ آيا طهران- تهران كه «درباره يك نسل عاصي است كه هميشه كمتر ديده شده و براي ديده شدن تلاش مي كند و عمده داستان آن مربوط به يك گروه راك است» هم از چنين معيار كلي برخوردار است؟
انحراف شهرداري تهران در استفاده از ظرفيت سينما وقتي بيشتر به چشم مي آيد كه اين امر موجب عقب ماندن شهرداري از انجام وظايف اصلي مي شود.
مدير عامل موسسه تصوير شهر در همان
يادداشت به گوشه اي از اين وظيفه اصلي اشاره مي كند: « در بخش سختافزاري
به غير از مشاركت در ساخت سالن، اقدام اصلي موسسه تصوير شهر استانداردسازي و
ارتقاي استانداردهاي انواع سالنهاي نمايشي است». اقدام شهرداري تهران در
ساخت و تجهيز پرديس هاي سينمايي خاصه در جنوب شهر اقدامي قابل تحسين است كه
توانسته به مقدار قابل توجهي كمبود فضاهاي سينمايي در جنوب تهران را جبران
كند. حال با بودجه اي كه سالانه صرف ساخت فيلمي با موضوعات غير شهري مي
شود تا چه ميزان مي شد به اجراي اين وظيفه اصلي شهرداري سرعت بخشيد؟
ورود غير فرهنگي به مسائل فرهنگي
اما آسيب هاي ورود شهرداري تهران به فيلمسازي غير مرتبط با وظايف آن، تنها محدود به مسئله فوق الذكر نمي شود. تجربه نشان داده است كه ورود شهرداري تهران به اين حوزه ها -از آنجا كه شهرداري تهران و مديران مياني آن ديد و تخصص كاملي در زمينه امور فرهنگي ندارند- غالبا با آثار سوئي همراه شده است. نمونه آن برگزاري جشنواره فيلم شهر است كه بعضا حاشيه هايي مهمتر از متن پيدا كرده است. براي مثال در ميان اعضاي هيئت داوران دوره چهارم اين جشنواره نام سه تن بيش از سايرين خودنمايي مي كرد.
رخشان بني اعتماد فيلمسازي است كه به همراه فرزند خود در نقش حامي فتنه 88 ظاهر شده است. مجتبي راعي داور ديگر نيز، كارگرداني است كه در روزهاي اوج فتنه با امضاي نامه اي خواهان توقف برخورد قانوني با فتنه گران شد.
جداي از اين مسائل همين جشنواره فيلم شهر
چه چيزي به سينماي ايران اضافه مي كند؟ فيلمهاي اين جشنواره همان
فيلمهايي هستند كه در جشنواره فجر هم نمايش داده مي شوند و اينجا صرفا
مجالي دوباره براي عرض اندام پيدا مي كنند. نه توليد خاصي براي جشنواره
صورت مي گيرد و نه فرصتي براي عرض اندام نيروهاي متعهد سينما پيش مي آيد؛
تنها ولنگاري موجود در جشنواره فيلم فجر در موقعيتي ديگر و البته با حساسيت
كمتر رسانه اي دوباره فرصت خودنمايي مي يابد. و اينچنين است كه در جشنواره
ياد شده فيلم هايي به نمايش درمي آيد كه در رديف آثار مسئله دار ارزيابي
مي شوند. از اين ميان مي توان به فيلم هاي «طهران- تهران»، «آتشكار»، «اسب
حيوان نجيبي است» و «سوت پايان» اشاره كرد. آيا تصويري كه «اسب حيوان نجيبي
است» از شبهاي تهران ارائه مي دهد تصوير واقعي و مطلوب مسئولان شهرداري
تهران است؟!
نظارتي كمتر از نظارت در ساخت خانه
همايون اسعديان هم در يادداشتي ديگر كه براي تمجيد از تلاش شهرداري تهران جهت فيلمسازي نوشته است مي آورد: «خوشبخانه طي دو همكارياي كه براي ساخت دو فيلم "طلا و مس" و "بوسيدن روي ماه" به تهيهكنندگي منوچهر محمدي با شهرداري تهران داشتهام، دچار چالش و مسالهيي نشدم و نهاد شهرداري تنها پس از اتمام فيلم بود كه فيلم را ميديد و خوشبختانه در نهايت محصول نهايي (فيلم) مقبول افتاد». جداي از كيفيت فني و محتوايي اين دو فيلم، محدود شدن نظارت شهرداري بر محصول نهايي هم از ديگر رويه هاي تعجب سرمايه گذاري سينمايي در ايران است در حالي كه شهرداري براي ساخت يك ساختمان، خود را محدود به نظارت نهايي نمي كند و در طول ساخت بنا، بارها روند ساخت و ساز را مورد بررسي قرار مي دهد برای ساختن فیلم هایی که پولش را تامین کرده است نیازی به این نظارت نمی بیند!
البته اين دست رويه هاي فيلمسازي تنها محدود به شهرداري نيست و مثلا شايد بتوان چنين چرخه اي را در سازمان تبليغات اسلامي هم سراغ گرفت؛ آنجا كه موجب مي شود اين سازمان «تبليغات اسلامي» يكي دو فيلم توقيفي مثل «آفساید» و «زادبوم» به این سال ها »را در كارنامه داشته باشد!
سابقه سياه و زبان دراز
اما مجيد جوزاني مديركل پيشين فرهنگي شهرداري تهران و مدير كنوني خانه هنرمندان هم از اين رپرتاژ روزنامه اصلاح طلب براي شهرداري بي نصيب نمانده و در يادداشتي آورده است: «در كشورهاي ديگر شهر و تمام امورش از آن شهرداري است و هر اتفاق اجتماعي و فرهنگي كه در شهر واقع ميشود به شهرداري مربوط ميشود و شهرداريها در امور فرهنگي به سرمايهگذاريهاي كلان ميپردازند، به عنوان مثال به نقش شهرداري پاريس در امور فرهنگي توجه كنيد كه سالانه مبالغ بسياري را به ساخت و توليد فيلم و برگزاري جشنوارههاي معتبر فرهنگي- هنري از جمله جشنوارههاي سينمايي اختصاص ميدهد»
اين گزاره آقاي جوزاني اگرچه صحيح است اما اين سوال را پيش مي آورد كه آيا شهرداري پاريس همسو با سياست هاي فرهنگي نظام حاكم بر آن كشور فعاليت فرهنگي انجام مي دهد و يا اينكه سازي جدا مي نوازد؟ براي نمونه بد نيست كارنامه خود آقاي جوزاني در مديريت فرهنگي شهرداري مورد بررسي قرار گيرد. شايد هم مناسب باشد تا عملكرد ايشان در خانه هنرمندان –كه در همه ادوار مورد حمايت شهرداري بوده است و اكنون نيز اينچنين است- بررسي شود.
جوزانی در مقطع حضور و فعالیت خود در خانه هنرمندان که مقارن با برگزاری انتخابات ریاست جمهوری 88 بود این مرکز را به پاتوقی برای آمد و رفت سران فتنه تبدیل کرد. در این راه جوزانی تا جایی پیش رفت که یکی از سران اصلی فتنه را به بهانه جشن عید غدیر به خانه هنرمندان دعوت کرد.
جوزاني به بهانهي هفتاد سالگی برخی چهرههای سیاسی- هنری در اول بهمنماه 89 و در مراسم ویژهای با عنوان «در ستایش هفتاد سالگی» به تجلیل از برخی هنرمندان حامی فتنه پرداخت. در این مراسم از عباس کیارستمی، آیدین آغداشلو و محمد احصایی تقدیر شد. حتي در اين مراسم كارگردان خائن و وطنفروشي چون جعفر پناهی نیز حضور داشت. کیارستمی همان كارگرداني است كه در مصاحبه با خبرنگار روزنامه ایتالیایی لونیتا صریحا اعلام کرده بود: هم گوشت خوک می خورم و هم شراب و به شیوهی خودم مسلمانم.
حال سوال اینجاست که آيا سياستهاي فرهنگي شهرداري تهران، كه يكي از آنها حمايت از خانه هنرمندان است، مطلقا همسو با سياستهاي فرهنگي نظام است؟ اگر در زمان حضور شما در سمت مدير كلي فرهنگي شهرداري تهران سكان فرهنگي ام القراي جهان اسلام به شخصي چون جنابعالي سپرده مي شد، فرهنگ و هنر تهران چه راهي را مي پيمود؟!
به نظر می رسد خارج شدن شهرداري تهران از مسير خدمات دهي فرهنگي و اصرار اين نهاد بر ورود به عرصه توليدات فرهنگي راهي نيست كه به فلاح بينجامد حتي اگر نشريات اصلاح طلب به بهانه حمايت از يكي از نيروهاي هنري شان براي شهرداري رپرتاژ بروند!