علیرغم انتشار گزارشها و
اخباری از وضعیت اسفناک کارگران شرکت لوله سازی خوزستان که نزدیک به سه سال
است حقوق معوقه آنها پرداخت نشده، مسئولان مربوطه اهتمام ویژهای به حل
مشکلات آنها نداشتهاند.
در همین راستا خبرنگار ما در
خوزستان با حضور در محل این کارخانه ضمن گفتوگو با برخی از کارگران،
ناگفتههایی تأمل برانگیز از شرکت لوله سازی خوزستان شنید که بیش از وضعیت
بد معیشتی، باعث رنجش کارگران بیکار آن شرکت شده است.
این گزارشگونه همراه با تصاویری از کارخانه در ادامه آمده است:
وضعیت ما را نانوایی محل بهتر از مسئولان درک میکند!
فاطمه ظاهری بیرگانی: ساعت 30/7 صبح است؛ گرمای اهواز است و یک دنیا کنجکاوی برای دیدن کارخانهای که مسکوت شدنش سالها تجمع ساز و تامل برانگیز شده است.
نیم ساعتی تا رسیدن به کارخانه طول
میکشد. مسیر پیادهای را که تا کارخانه طی میکنیم دیدهبانهایی را
میبینیم که آدم را یاد جبهههای جنگ میاندازد. فاصله دیدهبان تا قسمت
اصلی کارخانه زیاد است اما نشان از وسعت کارخانه و نیاز آن به حفاظتی عمیق
است.
مسیر پیموده میشود و ما به کارخانهی
بحث برانگیز لوله سازی خوزستان میرسیم و مستقیما پای کلام دلهای درد دیده
و سامان ندیدهی کارگران این شرکت مینشینیم. چشمم که به کارخانه می افتد
احساس می کنم آمدهام از بیماری عیادت کنم که مجهول الهویه است و هیچکس را
ندارد.
تارهای عنکبوت کارخانه و حکایت بدون
شرح زندگی آن کارگری که میگفت همسرش را طلاق داده است و یک کلیهاش را
فروخته و مهریهی همسرش را داده است و حال، بچهاش را به مادربزرگش سپرده و
روزها شارژ میفروشد و شبها در کارخانه نگهبانی میدهد تا که شاید روزی
کارخانه شروع به کار کند.
کارخانهای با 22 هکتار مساحت که تنها
با لامپهایی به تعداد انگشتان دست، که حتی نور کافی برای حفاظت ندارد و
حکایت از ناامنی شدید کارخانه میکند که گواه آن، جای بخیهها و زخمهایی
است که دزدان بر چهرهی یکی از کارگران نشانده بودند و فرار آن کارگر که
چهار دزد با شمشیر او را تهدید کرده بودند.
کارخانهای که 3 سال است خط تولیدش هیچ
تلنگری نخورده است و وضع مالی تلنگر نخوردهی آن کارگری که مدام قسم
میخورد ماههاست که از نانوای محله شان نان قرض میگیرد، گویا او بهتر از
مسئولان درد ما را میفهمد.
سکوت وهم انگیز و پر از بغض کارخانه،
که انگار دلش پر از درد بود از این که با آن همه ساخت و ساز، اوضاع و
احوالش به جایی رسیده که لوله های مشابهی که همین شرکت تولید میکرد از
شرکت رقیبش در تهران خریداری میشود و حال، تعدادی از این لولههای شرکت
رقیب، کنار همین کارخانه چشم ما را به خود جلب میکند.
به سمت قسمتهای دیگر کارخانه که می
رویم، یکی از کارگران، همکار دیگرش را با دست نشان میدهد که بر روی یک
صندلی در آفتاب نشسته است و میگوید: او هم زنش را به خاطر این وضعیت ( 36
ماه حقوق نگرفتن) طلاق داده است.
نزدیکتر که میرویم و اثرات گلولههای
جنگ بر پیکرهی این کارخانه را میبینیم که نشان از حضور ثابت و بی صدایش
در دفاع مقدس دارد و گویای سابقه تولید خمپارهاش در جنگ است که پیرترین
کارگر کارخانه مدام بر آن تاکید می کند که این کارخانه یادگار جبهه های جنگ
است.
برای ما باعث افتخار، اما غم انگیز
بود. نشستن پای صحبت کارگرانی که زمانی خودشان یار و یاور جبههها بودند و
بعد از آن همه سختی، وضعیتشان شده است بلاتکلیفی ...
بعد از ساعتها بازدید از کارخانهای
که حتی آب خوردن هم نداشت! راهی میشویم تا که برویم بار پیامهایی از این
کارگران را که تاکید میکنند " شما را به خدا، اینها را به گوش مسئولین
برسانید" را به مقصد برسانیم. پیامهایی که سنگینی بار کلامی شان این است
که یک مسئول به فریاد ما برسد که بتوانیم 36 ماه طلبمان را بگیریم، مشکل
بازنشستگیمان را حل کنیم و صدای شروع به کار کارخانه را بشنویم. پیامهایی
که می رفتند تا که شاید با پاسخی خداپسندانه برگردند.