کد خبر: ۵۵۷۷۳
زمان انتشار: ۱۱:۱۷     ۳۰ ارديبهشت ۱۳۹۱
شهادت موجب مسرت است، نه موجب حزن؛ اين حزني كه در انسان پيدا مي شود،به خاطر اين است كه آن (شهيد) رفت آن اتاق و ما مانديم اين اتاق، ديگر فكر اين را نمي كنيم كه او حالش از حال ما بهتر است..
بسم الله الرحمن الرحيم

همه بايد بدانند كه از عمليّات، آنچه كه برايشان باقي مي ماند، توجه به همانها داشته باشند و به آنچه كه فاني مي شود، توجه نداشته باشند.
اعمال صالحه، طاعات الهيّه، آنچه كه مقرب به سوي خدا است، با آدم مي ماند و آدم اينها را از اينجا، تا روز قيامت، تا مابعد القيامه، هر چا كه هست، با خودش مي برد.

اعمال صالحه انسان، اعمال باقيه انسان، فاني نمي شود. بدانند كه طاعات، عبادات، مقربّات، اينها يك چيزي نيست كه به واسطه اينكه [ مثلاً] اين اتاق خراب شد، آنها هم از بين بروند؛ [يا اگر] اين بدن از روح منفصل شد، آنها هم بروند؛ آنها باقي و ثابت هستند، بلكه يك صورت معنويه اي در آنجا از اينها، براي هر فرد فرد، ظاهر خواهد شد.

مبادا غفلت كنيد! آنهايي كه شهيد شدند، آنهايي كه شهيد داده اند، در راه خدا رفته اند و در راه خدا بوده اند، و خدا مي داند چه تاجي به سر اينها- بالفعل- گذاشته شده؛ ولو بعضي ها نمي بينند مگر بعد از اينكه از اين نشأت بروند.
بعضي ها هم كه اهل كمالند، شايد در همين جا ببينند كه «فلان» بر سرش تاج است، «فلان» بر سرش تاج نيست!!
مقصود، شهادت نزديكان انسان، خودش يك كرامتي از خداست.

شهادت - اگر حسابش را بكنيم- موجب مسرت است، نه موجب حزن؛ اين حزني كه در انسان پيدا مي شود، به خاطر اين است كه آن (شهيد) رفت آن اتاق و ما مانديم اين اتاق، ديگر فكر اين را نمي كنيم كه او حالش از حال ما بهتر است؛ ما ناراحتي داريم، او راحت است. فكر اين را نمي كنيم كه الان چه [چيزهائي] خدا براي او قرار داده، و ما معلوم نيست چه جوري برويم؟ آيا با ايمان مي رويم، يا نه؟ او با ايمان رفت و آن هم اين جور، شهيد رفت.

بايد بفهميم كه شهادت، از موجبات سعادت است، هر فردي را بالا مي برد، پايين نمي آورد.
و اين خانه يك خانه اي است كه جاي ماندن نيست؛ بايد در اينجا يك چيزهايي جمع كند براي جاي ديگر كه زندگي مي كند. آن وقت آن چيزهايي كه جمع ميكند، آنجا بزرگيش معلوم مي شود؛ آنجا معلوم مي شود كه اين، كافي و وافي است، اينجا معلوم نيست.

خدا مي داند يك صلواتي را كه انسان بفرستد و براي ميتي هديه كند چه معنويتي، چه صورتي، چه واقعيتي براي همين يك صلوات است. بايد به كمي و زيادي متوجه نباشد، به كيفيت اينها متوجه باشد.
اگر براي خدا كسي انفاق كرد ولو يك پول باشد، و براي خدا انفاق نكرد، هزارها طلا و نقره باشد. اينها فانيات هستند و آنها باقيات هستند.
[انسان] هر آن به آن ترقي و رشد مي كند، محال است كه يك كار خيري براي خدا بكند مغفول عنه باشد، « لا يعزب عنه مثقال ذره » ملائكه خبر دار نشوند، كسي ننويسد، ضبط نكند.
بايد ملتفت باشد! هر خيري و هر شري از هر كسي صادر شود، در آنجا آشكار است.

خدا مي داند چقدرها « ناظر» هست و بر اين وضعيّات، مطلع مي شوند! خدا مي داند چه پاداشي براي اعمال- چه خير و چه شر- ثابت است و براي آدم مقرر مي شود!

نبايد خيال كند كه مطلب، مال كمي و زيادي است، مال كيفيت است، براي خدا باشد، كم باشد؛ براي خدا نباشد زياد باشد، و قهراً بايد نگاه بكند كه دفتر شرع چه مي گويد و اينجا كه هست، چه كاري بايد بكند و چه كاري بايد نكند.

ما مهمان خدا هستيم؛ در سفره او هستيم؛ مي بيند ما را؛ مي داند ما چكار مي كنيم؛ مي داند كه ما خيال داريم چه بكنيم؛ بهتر از ما مي داند خيالات ما را. ما يك چيزهايي را خيال مي كنيم و خيال مي كنيم اين خيالات ما، واقعيت پيدا مي كند و آن خيالات، واقعيت پيدا نمي كند، [و] خدا مي داند بر عكس است؛ آنهايي را كه ما خيال مي كنيم واقعيت پيدا مي كند، واقعيت پيدا نمي كند و آنهايي را كه ما خيال مي كنيم واقعيت پيدا نمي كند واقعيت پيدا مي كند، تا اين مقدار مطلع است!
« خدا كه مطلع است »، معلوم؛ ملائكه اش، رسلش، همه جا، در راست، چپ، اين طرف، آن طرف، همه جا هستند.

نمي شود از خدا مخفي كرد؛ خوب پس [حالا] كه نمي شود مخفي كرد، و خدا مي بيند، مي داند و قادر هم هست، يك چيزهايي را دوست دارد، يك چيزهايي را دوست ندارد و براي خود ماست، والا براي او فرقي نمي كند؛ و اگر اين جور است، آيا ما بيش از اين حاجت داريم كه همين قدر مطلع باشيم كه « خدا بر ظاهر ما و بر باطن ما مطلع است »؟
شيطان ملعون، پيش حضرت يحيي عليه السلام مجسم شد؛ گفت: پنج نصيحت به تو مي كنم.
گفت: خوب بگو.

[ شيطان] اول يك كلمه حكمت خيلي خوبي گفت؛ دوم هم بسيار خوب؛ سوم، آن هم بسيار خوب؛ چهارم، ديد آن هم بسيار خوب است.
[حضرت يحيي عليه السلام] گفت: ديگر برو! در پنجم كار خودت را مي كني، برو! پنجم را ديگر نمي خواهم، لابد در پنجم، كار خودت را مي كني و الا ابليس نيستي. ابليس داعي به شرّ است؛ اينها همه مقدمه بود براي اينكه آخر كار، كار خودش را انجام بدهد.
همچنين ملتفت باشيد! حيات فرنگي ها با جاسوس است، تا به حال بر سر ما، هر چيزي آورده اند، از جاسوسها آورده اند.

ملتفت باشيد! اطراف خودتان را نگاه كنيد، گاهي مي شود به چند واسطه، به جاسوس مي رسند.
اينها يك فطانتي است، كه خدا بايد اين زرنگي را بدهد كه آدم گول دروغ گوها را نخورد، آنقدر به آدم راست مي گويند، تا اينكه دروغشان را بفروشند.
مي گويند يك نفر ايتاليايي، تاجر بود و اول كسي كه امتياز نفت ايران را گرفت همين (فرد شخصي) بود. چون تاجر و خيلي مهم بود، امتياز نفت ايران را به مبلغ خيلي گزافي خريد و چون نصراني بود اين را وقف كرد براي تبليغات ديني [تا] به اختيار پاپ باشد و تبليغات دين مسيح، با عوايد اين نفت باشد. پيرمرد- به قول خودش- وقف كرده بود كه در راه خدا تبليغات شود!

فوائد نفت، مدتها در دستش بود، [زماني كه] اول امر نفت، كه ظاهراً شايد [در زمان] سلطنت « مظفر الدين شاه » بوده است.
دولت انگليس فهميد كه اين [شخص] امتياز را خريده و قباله اش پيش اين است، آن وقت هم، صحبت محضر، ثبت و اسناد و اين حرفها نبوده؛ قباله شخصي عادي بود كه همه معامالات با او انجام مي شد.
انگليس، يك نفر از خودشان را فرستاد كه « برو رفيق اين پيرمرد متدين به دين مسيح، باش و انجام بده آنچه را كه اين [ شخص به وسيله آن] با تو انس بگيرد! »

اين هم مدتها با اين پيرمردي كه متدين به دين مسيح بود، مشغول عبادت شد، با او شريك در عبادات و كليسا شد، به طوري كه [ پيرمرد] ديگر خاطرش جمع شد كه رفيقش كه آدم خوب و متديني [است]، شبانه روز مشغول عبادت است؛ شايد از اين هم بيشتر عبادت مي كرد. بالاخره، تا آخر كار، فرصت را غنيمت شمرد و قباله را سرقت كرد، قباله نفت را از پيرمرد سرقت كرد و آورد تسليم دولت انگليس كرد. حالا آيا آن پيرمرد به اين زودي ملتفت شد كه اين را به چه كسي داده است؟ بنده نمي دانم. همين قدر فهميد كه رفيقش رفت و قباله هم نيست، مدتي بيچاره از غصه، زندگي را گذراند و مدتي طول نكشيد كه از غصه وفات كرد.

ملتفت باشيد! ملتفت ما هستند؛ كما اينكه ملائكه، ملتفت خيالات ما هستند!! اين ملعونها ملتفت هستند كه بعد از چند سال چه خواهيم كرد، راهش را پيدا مي كنند، جاسوس مي گذارند، تمام خيالات و افكار انسان را به توسط او مي فهمند!
بايد ملتفت باشيد! ديگر چاره اي نيست الا اينكه خودتان را به خدا بسپاريد و متوسل شويد؛ يك دست شما قرآن و دست ديگر عترت باشد. عترت، معارفش در مثل « نهج البلاغه » است؛ اعمالش در مثل « صحيفه سجاديه » است؛ اعمال تكليفي اش در مثل همين رساله هاي عمليه است.

از اينها شما را خارج نكنند، بلكه امتياز ما- در مسلمين و غير مسلمين- همين است كه دو اصلي داريم، كه براي دنيا و آخرتمان نافع است. براي دنياي ما، هم اگر مريض شديم؛ اگر بلائي بر سر ما آمد، به اينها كه متوسل شديم، براي ما فرج مي رسد.
اين امتياز در خصوص شيعه است؛ در اهل سنت، اين مطلب نيست، بلكه به علماي فقه اجازه نمي دهد كه در عقليات دخالت بكنند. در عقليات بايد ابوالحسن اشعري يا معتزلي، مرجع باشد. در شرعيات بايد- مثلاً - ابوحنيفه، شافعي و اينها مرجع باشد، تعجب مي كنند كه شيعه چطور يك نفر را هم رئيس عقليات و هم رئيس شرعيات، قائل است.

ائمه ما هم در معارف و علوم عقليه، مرجعند و هم در امور شرعيه و تكليفيه، مرجعند. ديگر نمي دانند كه اين دو تا كه سهل است، ائمه، غير اينها را هم دارند: توسلات، تحصنات، تحفظات؛ از اينها راه مناجات با خدا را، از اينها راه عبوديت خدا را و اعمال را [مي توانيم ياد بگيريم]؛ بلكه مي توانيم به تبعيت اينها، اوقات ما در طاعت خدا، مستغرق بشود [و] هر چه بكنيم از طاعت خارج نشويم.
مقصود، شما ملتفت باشيد: در اين عصر، گرگ فراوان است، شما را مي خرند، اما بعد هم مي توانند يك غذاي مسمومي به شما بدهند، كار شما را تمام كنند، بعد از اينكه كار را از دست شما گرفتند، بعد از اينكه استخدام كردند، و هر چند ماهيانه [مبالغي] كه انسان خوابش را هم نديده است، به او بدهند.

ملتفت باشيد! شما را گمراه نكنند، از جاده، شما را بيرون نكنند كه از دنيا و آخرت، شما را محروم مي كنند. اگر ديدند بنده صادق قانع آنها هستيد، كه هستيد؛ اما به شرطي كه در راه اينها كشته شويد.
همين ديروز مگر نبود كه از بغداد، قشون گرفت براي لبنان، كه برود به نفع نصاري و بر عليه مسلمين بجنگد؟ « عبدالكريم قاسم » براي همين كودتا كرد؛ گفت: ما مي رويم با مسلمانها مي جنگيم كه در لبنان حكومت را چرا به دست نصراني نمي دهند؟ همين سبب شد كودتا كرد، دولت را به هم زد و يك دولت ديگري تشكيل داد. علي ايّ حالٍ، تا اين حد اينها از شما طلب دارند كه شما فدايي اينها شويد.

در همين جنگ اخير نقل شد كه انگليس از خودش چند هزار كشته داد، بقيه[را] همه از مستعمرات و هند و از جاهاي ديگر به جبهه آورد؛ اما روس بي عقل، (شوروي)، گفتند: « سي ميليون تلف داد. » اين، سي ميليون از خودش كشته داد و او چند هزار از خودش كشته داد، باز هم اين احمق (شوروي) با آنها در تقسيم شريك شد؛ تثليث قائل شدند؛ گفتند: منافع جنگ، يك ثلثش مال آمريكا، يك ثلثش مال انگليس و يك ثلثش مال روس. اين، سي ميليون كشته داده است، آمريكا اسلحه و پول داده، انگليس هم با حيله بازي و رشوه، فقط چند هزار كشته داده است؛ شيطنت اينها با بي عقلي او، با هم مي سازد! نتيجه اين جور شد.
بالاخره، حاضر هستند براي هواي نفس آنها تلف بشويم. آيا حاضريد از قرآن و عترت دست بر داريد؟ آنها حاضر نيستند از اينها دست بر نداريد.
« والسلام عليكم و رحمة الله و بركاته »

برگرفته از پايگاه اطلاع رساني دفتر تنظيم و نشر حضرت آيت اله بهجت (رض)
اخبار ویژه
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها