«نارنجی پوش» بیست وسومین فیلم داریوش مهرجویی، کارگردان پیشکسوت و قدیمی سینمای ایران است. او یکی از پیش گامان اصلی جریان موسوم به موج نو در سینمای پیش از انقلاب بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز این موج را با عناوین تازه ای همچون سینمای روشنفکری یا سینمای جشنواره ای استمرار بخشید. در سال های اخیر، همراه با افول و انحطاط این جریان در سینمای ایران، فیلم های مهرجویی نیز دچار افت محسوسی شدند، به طوری که هر یک از آثار اخیر او، گویی یک گام رو به عقب بوده اند. فیلم جدید او نیز گرچه بخشی از جریان سینمای رو به اضمحلال شبه روشنفکرانه است و مختصاتی همچون سایر آثار این طیف دارد، اما انصاف حکم می کند که حساب آن را تا حدودی از دیگر فیلم های این جریان جدا کنیم.
چند سال است که فیلمسازهای حوزه سینمای متظاهر به روشنفکری و مدعی نخبه گرایی، دچار عقب گرد فاحشی شده اند و برای جبران شکست های خود، در پی خودنمایی در جشنواره های غربی هستند. تاجایی که برخی از آنها برای نیل به این مقصود، راهی جز تخریب وجهه مردم و سرزمین خود نیافته اند.
فیلم هایی که معمولاً دارای مضامین مشترکی چون؛ خانواده ستیزی، غرب ستایی، تقدیس سودای مهاجرت، دامن زدن به شکاف ها و اختلافات اجتماعی و فرهنگی، بن بست نشان دادن جامعه ایران، بحران زده معرفی کردن جوانان، سیاه نمایی علیه نظام و احکام اسلامی و ... مواردی از این دست هستند و معمولاً نیز با بی تفاوتی مردم و فروش پایین مواجه می شوند. اگر پشتیبانی جشنواره های غربی و البته برخی حمایت های دولتی داخل نبود، این فیلم ها فرصتی برای ادامه حیات نمی یافتند.
اما در این میان، دو فیلم اخیر داریوش مهرجویی، یعنی «نارنجی پوش» و «آسمان محبوب» تافته ای جدا بافته از این نوع فیلم ها محسوب می شوند. حداقل اینکه دارای پایانی امیدبخش هستند. برخلاف اغلب فیلم های شبه روشنفکرانه که پایانی تلخ و آمیخته با «جدایی» آدم ها و گسست خانواده دارند، در این دو فیلم، با وجود نمایش اختلاف و قهر، در نهایت کانون خانواده گرد هم می آیند. ضمن اینکه فیلم به صراحت، مهاجرت از وطن و گزینش زندگی در مغرب زمین را تقبیح می کند. با این حال، «نارنجی پوش» هم یک فیلم ایده آل و تأثیرگذار نیست و رسوخ برخی شاخص های نادرست، ویژگی های مثبت آن را تلف کرده است.
«نارنجی پوش» از ایده و رویکرد اولیه مثبت و قابل قبولی برخوردار است، اما چه به لحاظ نرم افزاری و چه سخت افزاری نتوانسته به موفقیت برسد. سوالی که مطرح است اینکه؛ با وجود مشخصات مطلوبی که بیان شد، چه عواملی سبب شده است که این فیلم مهرجویی هم مانند چند اثر اخیر وی ناکام شود؟
همان طور که گفته شد، موضوع فیلم، زیبا و درخور ستایش است؛ «نارنجی پوش» روایت «حامد آبان» عکاس حرفه ای مطبوعات است که با خواندن کتابی تحت تأثیر پالایش محیط زیست و آشغال زدایی قرار می گیرد و با لباس نارنجی مخصوص رفتگران به شهرداری می پیوندد و با عنوان «نارنجی پوش لیسانسه» به شهرت می رسد. در فیلم «نارنجی پوش» به این موضوع پرداخته می شود که سلامت روانی مردم جامعه تا حد زیادی به فضای زندگی شان بر می گردد و اینکه پاکیزگی شهر و به طور کلی محل زندگی آدم ها، موجب اعتلای آحاد جامعه می شود و برعکس، آلودگی و زشتی محیط، خستگی و ناراحتی را در پی دارد.
تأثیر محیط زیست و اهمیت نظافت و پاکیزگی زمین در روح و روان انسان ها، نه تنها یک اصل انسانی نیکو و پسندیده است که بدون شک، یک ارزش دینی و اسلامی هم به حساب می آید. اتفاقاً مهم ترین مشکل فیلم هم از همین جا نشأت گرفته که پاکیزگی را فارغ از فرهنگ بومی ما دیده است. عجیب است که با وجود برخورداری جامعه ما از ذخیره ای چنین غنی و عمیق برای اداره زندگی فردی و اجتماعی، استاد بزرگ سینمای ما برای ترویج فرهنگ نظم و نظافت، دست به دامان دیگران شده و در این میان آیینی به نام «فنگ شویی» را یافته و به آن پرداخته است!
یک آیین چینی که البته در فیلم با لحن غربی و فضاسازی شمال شهری به نمایش درآمده است. نکته جالب این است که نحله عرفانی «فنگ شویی» حتی در کشور چین نیز منسوخ شده و بیشتر به عنوان یک خرافه پنداشته می شود. به طور کلی، فضای فیلم به شدت غربی و نخبه گرایانه است. نارنجی پوش درحالی به درستی درباره آلودگی محیط زیست هشدار می دهد که به غلط، فرهنگ و سبک زندگی ای را هدف تبلیغ قرار داده که حداقل در کشور ما از آن مسیر نمی توان به پاکی و پاکیزگی رسید.
به بیان بهتر، «نارنجی پوش» هم مانند خیل وسیعی از محصولات سینمایی ما از دایره سینمای ملی خارج و دچار بی هویتی شده است. یکی از فیلمسازان مورد علاقه سینماگران ایرانی «مارتین اسکورسیزی» است. او در تعریف سینمای ملی می گوید: «... سینمای ملی، سینمایی است که عناصر سازنده آن، مجموعه ای را تشکیل دهند که گویای هویت، مذهب، ایدئولوژی و در واقع گرایش یا بازخورد آن ملت است و آن ملت از طریق مفاهیم و بازخوردهای مستتر در سینمایش قابل شناسایی است...» با این تعریف، تنها شاخصه ای که از ایرانی بودن در این فیلم دیده می شود، عبور از زیر قرآن برای شروع مسافرت است و گر نه کل فیلم، فضاسازی و گرایش ایدئولوژیک آن، غربی و غرب زده است. یعنی خود فیلم هم به همان مشکلی گرفتار است که اتفاقاً منشأ معضلات مورد نقد در فیلم است.
این مسئله تنها به فیلم اخیر مهرجویی محدود نیست، بلکه بی هویتی و گسست از مردم و فرهنگ بومی سرزمین مان، یکی از مشکلات اصلی سینمای اجتماعی ما است. فیلم هایی که مدعی درمانگری و دردشناسی اند، اما اول از همه خودشان مبتلا هستند و باید به آنها گفت: «کل اگر طبیب بودی، سرخود دوا نمودی» حتی نگاه فیلم به مردم، توهین آمیز و آمیخته با تحقیر است. در سکانسی که حامد آبان در پارک بر سر ریختن زباله درگیر می شود، این نکته به وضوح دیده می شود.
در این بخش از فیلم می بینیم که فیلم یک خانواده مذهبی و سنتی را عامل آلودگی محیط زیست نشان می دهد! حتی به سفره این خانواده هم توهین می کند. (سفره یک عنصر با ارزش و محترم در فرهنگ جامعه ما شناخته می شود) این هم جای تأمل دارد که یک فرد غرب زده و متکی به یک جرگه عرفانی کاذب و بیگانه، به عنوان منجی و قهرمان فیلم ترسیم شده است.
از این مشکلات نرم افزاری که بگذریم، فیلم «نارنجی پوش» به لحاظ سخت افزاری هم نتوانسته فرم و قالبی استوار و غنی را به منصه ظهور برساند، به طوری که ساختار فیلم از نوعی آشفتگی و درهم ریختگی رنج می برد. میزانسن ها، فضاسازی ها، ضرباهنگ، اتفاقات درون فیلمنامه، بازی ها، موسیقی متن و سایر اجزا و عناصر فیلم تناسب چندانی با هم ندارند و بدون رعایت اسلوب ها و اصول زیباشناختی کنار یکدیگر ریخته شده اند.
حامد بهداد و لیلا حاتمی هم همان بازی همیشگی خود را بروز داده اند. بدون کمترین تجدیدنظر و ابداعی در روند گذشته شان. در واقع «نارنجی پوش» تنها در حد یک فیلم کوتاه است و حتی اگر خیلی از بخش های آن را هم از فیلم جدا کنیم، هیچ اتفاق خاصی نمی افتد. در مجموع، فیلم جدید مهرجویی را باید یک «نارنجی پوش» متناقض نما دانست که ایده مثبت اولیه اش را تلف کرده و خودش حرف های خودش را خنثی می کند.