"صراط" - ريشه هاي فتنه 88را شايد بتوان در سال ها قبل از انتخابات دهمين
دوره رياست جمهوري جست وجو كرد ،در اين فتنه به صورتي سازماندهي شده اصحاب
فتنه با هم هماهنگ عمل كرده و هر جزئي كار خود را در كليت فتنه به انجام
رسانيد.
فتنه شبانگاه 22خرداد و پيش از پايان انتخابات با بيانيه يكي
از سران داخلي فتنه فاز عملي خود را آغاز كرد و در مناسبت هاي گوناگوني چون
روز قدس ، 13آبان ، 16آذر و عاشورا بر جسارت خود افزود و سرانجام با قيام
سراسري ملت مسلمان ايران در يوم الله نه دي به مرگ خفت باري منتهي شد .
آن چه كه در اين مقال مي خواهيم بپردازيم شرح حال يكي از اصحاب دانشگاهي فتنه 88است .
حسين
بشيريه در سال 1332 در همدان متولد شد. وي ليسانس خود را در رشته علوم
سياسي از دانشگاه تهران گرفت و سپس براي ادامه تحصيل به انگلستان رفت. در
سال 1979 در رشته رفتارشناسي سياسي از دانشگاه اسكس انگلستان فوق ليسانس
دريافت كرد و در سال 1982 موفق به اخذ درجه دكترا در رشته تئوري سياسي از
دانشگاه ليورپول گرديد.
حسين بشيريه يكي از متفكران سياسي سكولار ايران
بعد از انقلاب محسوب مي شود و نشريه «لوگوس» از وي به عنوان پدر جامعه
شناسي سياسي در ايران نام برده است.(1)
وي استاد بسياري از رجال و
سياسيون ايراني دوران اصلاحات محسوب مي شود. اشخاصي نظير حجاريان و تاجزاده
از مكتب فكري وي سيراب شده و گروهي نيز معتقدند علت اصلي دگرديسي چپ هاي
جوان در اوايل دهه 70رابايد شخص حسين بشيريه شمرد .
در اين دوران و با
شكل گيري كيان و سلام عبدالكريم سروش از سويي و حسين بشيريه از جانب ديگر
خطي را ترسيم كردند كه از قبض و بسط شريعت شروع و تا توسعه سياسي ادامه
يافت. مفاهيم وارداتي از سوي سروش، با اشعاري از مولوي و غزالي رنگ و لعاب
مي يافت و از سوي بشيريه ليبراليسم به عنوان مكتبي گريز ناپذير توصيه مي
شد.
اين فرآيند گرچه خروجي هايش بعدها به عنوان پيشنهادات به رئيس
جمهور وقت با بايكوت مواجه شد و به استعفاهايي در اين مركز انجاميد اما در
پروسه انتخابات دوم خرداد وقتي ظهور يافت منجر به تشكيل اصلاح طلبان شد و
دولتي در طول هشت سال حاكميت خود، با بروز عيني و عملي انواع دگرديسي هاي
فكري چپ هاي جواني كه خود اينك در قامت يك مدير و يك مسئول درآمده بودند،
مواجه شد.
در حقيقت مي توان گفت، جريان چپ در دوره اول حضور خود در
مركز تحقيقات استراتژيك رياست جمهوري با تمام وجود به ليبراليسم شانه زد و
در دوران حاكميت خود از طرح فتح سنگر به سنگر گرفته تا نظريه فشار از
پايين، چانه زني در بالا، حاكميت را مورد تعرض هاي بي شماري قرار داد. به
گونه اي كه در تدقيق برخي تلاش هاي فكري خطوطي همچون تلاش براي تكثر گرايي
افسارگسيخته، يگانه انگاري ريشه مشروعيت و مقبوليت، نگرش ليبراليستي به
پديده مشروعيت، گرايش ليبراليستي در تبيين ماهيت حكومت ديني، نفي ايدئولوژي
درعرصه قانون گذاري و ... را همگام با كاركردهاي سياسي براي رسيدن به
دمكراسي منهاي روحانيت كه در تأملات راهبردي حزب مشاركت با وضوح بيشتري
نمود يافت، مي توان شاهد بود.(2)
رفتارها و نظرات بسياري از سران جبهه
مشاركت مانند سعيد حجاريان را بايد در تفكرات حسين بشيريه جست وجو كرد.
شخصي كه اگرچه شاگردانش شروع كننده جريان اصلاحات بودند اما خودش هميشه نقش
پشت پرده را ايفا كرده است.
بشيريه يكي از عناصر پشت پرده و از
نويسندگان برنامه چهارم توسعه است. باور اين موضوع شايد به نظر سخت بيايد
كه در برنامه چهارم توسعه قسمت هايي مبني بر لزوم رابطه با رژيم صهيونيستي
گنجانده شده بود.
وقتي دكتر بشيريه ترجمه خود از لوياتان اثر مشهور
توماس هابز را منتشر كرد، سعيد حجاريان در مقاله اي در روزنامه ايران از
اين كار استاد خود استقبال فراواني كرد. اين اثر مشهور اولين شرح جامع
درباره دولت مدرن و ويژگي هاي آن است كه مهمترين ويژگي دولت مدرن را «
جدايي دين از سياست » معرفي كرده است.
يك سال قبل از انتشار ترجمه اين
اثر در سال 1379 بشيريه در جلسه اي در دفتر مطالعات و تحقيقات وزارت كشور،
اسم تئوري خود را گفت: « ايران راهي جز توسعه سياسي ندارد و توسعه سياسي هم
معنايي جز دموكراتيزاسيون ندارد.»
براساس اطلاعات منتشر شده در سايت
مركز بين المللي محققان ويلسون، حسين بشيريه از جمله افرادي است كه با هاله
اسفندياري در مركز مطالعات خاورميانه اين موسسه همكاري داشته است. (3)
حسين
بشيريه طي تاليفات و ترجمه هاي متعدد خود انديشمندان غربي و تفكرات آنان
مانند يورگن هابرماس را به دانشجويان خود معرفي مي كند و همواره در تلاش
است نشان دهد اگر ايران بخواهد وارد جهان نو شود چاره اي جز «اصلاحات از
بالا» ندارد. بشيريه آن قدر هابرماس را موجه جلوه داده بود كه جريان اصلاح
طلب و دانشجويان بسياري با او ديدار كردند و از نزديك شنونده سخنان كسي
شدند كه بشيريه در سال 75 با ترجمه كتاب «نقد در حوزه عمومي» او را به
دانشجويان معرفي كرده بود. در سال 1381 بشيريه كتاب مهمي با نام « ديباچه
اي بر جامعه شناسي سياسي در ايران / دوره جمهوري اسلامي » منتشر مي كند كه
در اين كتاب پس از تحليل طبقاتي و سياسي دولت جمهوري اسلامي آن را در قالب
سه دوره تاريخي تقسيم بندي مي كند:
1- دولت ايدئولوژيك جامع القوا ( دولت ميرحسين موسوي از 60 تا 68)
2- دولت دموكراسي صوري ( دولت هاشمي رفسنجاني از 68 تا 76)
3- دولت شبه دموكراتيك ( دولت خاتمي )
بشيريه
در جمع بندي اين كتاب به اصلاحات سياسي و فرآيند گذار به دموكراسي مي
پردازد و چنين مي گويد: «جريان اصلاحات سياسي در ايران از همان آغاز(1376)
با واكنش هاي ضد اصلاحي روبرو گرديد. ضديت با اصلاحات به طور مستقيم و
غير
مستقيم مبتني بر نظريه پردازي هايي است كه به شيوه رمانتيكي به تقديس جنگ و
خشونت مي پردازد و با دموكراسي و جامعه مدني و ليبراليسم سر ستيز دارند.
از
ديدگاه چنين نظريه پردازاني ايدئولوژي بالاتر از هر قانوني است و نمي توان
با ابزار قانون آرمان هاي ايدئولوژيك را محدود كرد. حتي خشونت به عنوان
مقوله اي مهم در فلسفه سياسي اسلام مورد تاكيد قرار مي گيرد.»
خواندن
اين كتاب مي تواند به شما بگويد كه به زعم سكولار بودن بشيريه، دولت هاي
آينده جمهوري اسلامي چه شكلي و داراي چه ظرفيتي هستند.
بشيريه در مقاله
اي با نام « زوال هويت سياسي، غروب ايدئولوژي هاي هويت ساز» معتقد است : «
ايدئولوژي انقلاب اسلامي پس از انتقال كامل قدرت به گروه هاي اسلام خواه و
خذف گروه هاي ليبرال از عرصه قدرت، مجموعه اي از هويت ها و خودفهمي ها را
ارائه كرد. در نتيجه مفاهيمي چون امت اسلامي، ملت اسلامي، جمهوري اسلامي،
وحدت امت و جهان اسلام در مقابل غرب و غير اسلام بر كل ارتباطات سياسي و
عمومي غلبه يافت و عرصه براي ظهور هويت هاي ديگر تنگ شد.
زماني كه
فرماليسم مذهبي در عرصه عمومي و سياسي و در سطح ادارات و مدارس گسترش يافت،
كوشش براي هويت سازي اسلامي و گسترش مذهب به عنوان جزئي از سياست عمومي و
اجتماعي حكومت اسلامي شد.
در نتيجه ناسيوناليسم ايراني به شكلي كه در
ادبيات فارسي به ويژه در آثار فردوسي و حافظ و خيام عرضه مي شد، مورد بي
مهري قرار گرفت! »
بشيريه معتقد است گسترش مذهب در كنار حكومت داري
باعث جلوگيري از پيشرفت حكومت مي شود و مي خواهد هر چيزي را جايگزين مذهب
كند چرا كه هيچ چيز به اندازه دين تاثير ندارد و حال چه چيز بهتر از مطرح
كردن مسئله ايران و ايراني بودن.
بشيريه قرن بيست يكم را قرن گذار قطعي
جهان به دموكراسي و ظهور دموكراسي جهاني مي داند. و در مقاله اي تحت عنوان
« نقش نخبگان در گذار به دموكراسي» چنين مي گويد: « تجربه تاريخي نشان مي
دهد كه در واقع گذار به دموكراسي صرفا از بالا اتفاق افتاده است يا از طريق
تحميل دموكراسي!! و هرگاه طبقات پايين وارد عرصه سياست شدند دست كم در
آغاز كار نه به سوي دموكراسي بلكه بسوي استقرار نوعي استبداد انقلابي رفته
اند.»
در اينجا مي توان اين سئوال را از بشيريه پرسيد كه تحميل
دموكراسي همان دموكراسي در عراق و افغانستان است كه تحميل شد؟ آيا دموكراسي
مورد نظر ايشان براي ايران هم همين گونه است؟
البته از فردي مانند
بشيريه كه سال هاي طولاني در انگليس و در دانشگاه هاي انگليس استعمارگر
مشغول به تحصيل بوده است و تحت تاثير انديشه هاي انگليس قرار گرفته است،
بيش از اين هم نمي توان انتظار داشت.
چنان چه گفته شد حسين بشيريه طي
دو دهه اخير با تاليف و ترجمه بيش از صد عنوان كتاب و مقاله جايگاهي عميق و
موثر در تغيير انديشه سياسي برخي نخبگان مانند حجاريان و جريان به اصطلاح
روشنفكري و همچنين ترويج دموكراسي و مفاهيم مدرنيته داشته است.
نكته
قابل توجه در اينجا آن است كه اكثر كتاب هاي بشيريه در كلاس هاي رشته علوم
سياسي توسط شاگردان بشيريه تدريس مي شود و منابع كنكور كارشناسي ارشد هم از
كتب بشيريه مي باشند و اين گونه اكثر دانشجويان اين رشته با اين سهل
انگاري وزارت علوم و گروه هاي تدوين و معرفي كننده كتب درسي دانشگاه ها، با
مباني سكولاريستي، ليبرالي و افكار ضد نظام جمهوري اسلامي آشنا شده و در
نهايت به افرادي نظير سعيد حجاريان و ... تبديل شده يا اينكه جبهه اي به
مانند دوم خرداد را شكل مي دهند.(4)
بي شك حضور فعالان و اصحاب فتنه در
دانشگاه ها با اهداف عالي نظام مقدس جمهوري اسلامي در سامان دادن به وضعيت
علم و دانش در كشور سازگار نيست ، از اين رو است كه وزير علوم چندي پيش بر
اين نكته تاكيد كرد كه فعالان فتنه 88 حق ورود به دانشگاه ها را ندارند .
نوشته
ها و تاليفات اين اشخاص همچنان در دانشگاه هاي كشور تدريس مي شود و ذهن و
قلب جوانان ايراني را با علوم وارداتي غرب آلوده مي كند .
وزير علوم
بايستي به اين نكته توجه ويژه داشته باشد كه تدريس كتاب ها و نوشته هاي
فعالان فتنه در دانشگاه ها تاثيري به مراتب بدتر از حضور اين اشخاص در
دانشگاه ها دارد .
بشيريه در دوران تدريس خود در دانشگاه تهران بيش از
15 كتاب و ده ها مقاله نوشته است . از جمله آثار وي مي توان به اين كتاب ها
اشاره كرد: انقلاب و بسيج سياسي، جامعه شناسي سياسي، تاريخ انديشه سياسي
در قرن بيستم [جلد اول: انديشه ماركسيستي و جلد دوم: انديشه ليبرالي و
محافظه كاري]، دولت عقل، جامعه مدني و توسعه سياسي در ايران، نظريه هاي
جديد در علم سياست، جامعه شناسي تجدد، دولت و جامعه مدني، نظريه فرهنگ در
قرن بيستم، موانع توسعه سياسي در ايران، درآمدي بر جامعه شناسي سياسي
ايران: دوره جمهوري اسلامي و گذار به دموكراسي: مباحث نظري . (5)
وي كه
براي گذراندن يك دوره مطالعاتي عازم آمريكا شده بود بعد از بازگشت به كشور
به علت غيبت غيرمجاز اجازه تدريس در دانشگاه تهران را پيدا نكرد تا دوباره
به آمريكا بازگشته و در دانشكده علوم سياسي دانشگاه سيراكيوز نيويورك
مشغول به تدريس شود .
در همين روزها بود كه يكي از وبلاگ هاي خارج كشور
آدرس صفحه اي در اينترنت مربوط به «بنياد ملي براي دمكراسي» ( NED ) را
ارائه كرد كه ليست همكاران اين بنياد با اسم و رسم و فعاليت هاي داخلي و
بيروني شان نيز درج شده بود. حسين بشيريه يكي از اين اسامي بود .
اين
سايت در شرح حال بشيريه نوشته بود «... او در طي فعاليت پژوهشگرانه خود در
NED (بنياد ملي براي دموكراسي) در زمينه نقش مخالفت هاي سياسي در حركت از
«موقعيت هاي انتقالي» به «انتقال عملي» در مقايسه با انتقال هاي دمكراتيك
موفق يا ناموفق ربع پاياني قرن بيستم، تحقيقات عميقي را ارائه كرده بود...»
به نظر مي آيد بازگشت سريع السير وي به آمريكا پس از نااميدي از حضور
در دانشگاههاي ايران و القاء تز انقلاب مخملي و براندازي نرم در ذهن
دانشجويان (كه علنا به عنوان تخصص وي در وب سايت NED آمده است) چندان شگفت
انگيز نباشد.
لوموند ديپلماتيك در شماره ژوئيه 2007خود در باره بنياد
ملي براي دموكراسي مي نويسد: «از سال 1950به اين سو جنگ هاي «كثيفي» كه
سازمان مركزي اطلاعات آمريكا (سيا) براه انداخته، همواره نقل گزارش ها بوده
و هنگامي كه فاش گرديده گاه در خود ايالات متحده هم رسوائي به بار آورده
است. رئيس جمهور رونالد ريگان با ايجاد بنياد ملي براي دمكراسي، واشنگتن را
از ابزاري برخوردار ساخته كه كمتر از سيا به چشم مي خورد و به ويژه كمتر
محل بگومگو بوده است. اما هدف همان است: «بي ثبات كردن حكومت هايي كه دوست
ايالات متحده به شمار نمي آيند از طريق فراهم آوردن پول براي مخالفان...»
در
بخش ديگري از مقاله فوق به نقل اظهارات آلن واينشتاين (نخستين رئيس بنياد
ملي براي دموكراسي) در روزنامه واشنگتن پست به تاريخ 22سپتامبر 1991 آمده
است: «... بيست و پنج سال پيش از اين، بخش بزرگي از آنچه را كه ما امروز به
آن دست مي زنيم سازمان مركزي اطلاعات (سيا) مخفيانه انجام مي داد...»(6)
جامعه شناسي فتنه با زبان بشيريه
بشيريه
در گفت وگوي تفصيلي خود با مجله اينترنتي «لوگوس» پس از ارزيابي شرايط قبل
و حوادث پس از انتخابات ايران، در نهايت خلاصه كلام خويش را چنين بازگو مي
كند كه«منتظري با رهبري جنبش سبز مي تواند نقش مهمي در بسيج مردم ايفا
كند»
وي قبل از بيان پيشنهاد خود نيز ضمن تاكيد بر آنكه در حركت هاي
اعتراضي، افراد و ديدگاه هاي راديكال، جاي ميانه رو ها را مي گيرند و در
نتيجه اعتراض به يك موضوع مثل انتخابات، مبدل به زير سوال بردن كليت ساختار
حكومت خواهد شد، تلويحا منتظري را فردي راديكال معرفي كرده و غايت پيشنهاد
خود را نيز به چالش كشيدن اصل نظام و تلاش براي تغيير در ساختار حكومت
معرفي مي كند.
اما پيشنهاد تاريخي حسين بشيريه از آن رو حائز اهميت
بسيار است كه وي در يكي از مهم ترين اثرات مكتوب خويش با عنوان جامعه شناسي
سياسي، كه از منابع مهم شناخت انديشه ي وي نيز محسوب مي شود، در وصف علل
پيدايي جنبش هاي فاشيستي به نكته مهمي اشاره دارد:«در وضعيت هايي كه فرد از
نظر روانشناختي احساس امنيت خود را از دست مي دهد و براي جبران امنيت از
دست رفته به دامن قدرت پناه مي برد، جنبش بسيج توده اي و رهبري و ايدئولوژي
فراگير جاذبه پيدا مي كند. جنبش فاشيستي از لحاظ روانشناختي مبتني بر تيپ
شخصيتي اقتدارطلب است كه هم سلطه جو و هم اطاعت پذير است»
با اين وصف،
ناگفته پيداست كه بنا بر نظريات پيشين بشيريه، وي با پيشنهاد خويش به جنبش
سبز درباره رهبري منتظري و بسيج توده ها، خواسته يا ناخواسته سرانجامي بهتر
از تبديل شدن اين جنبش به جنبشي فاشيستي را پيش بيني نمي كند، نكته اي كه
از اشاره مستقيم به آن ابا دارد اما مرور نظريات گذشته وي حاكي از چنين
وضعيتي است و گويا وي شخصيتي بهتر از آقاي منتظري را در ذهن خود نمي يابد
كه با شاخصه هاي اقتدارطلبي و سلطه جويي تقارن حداكثري داشته باشد.
هر
چند امروز آقاي منتظري در قيد حيات نيست تا نظريه بشيريه جامه عمل بر خود
بپوشد ولي كليت نظرات وي را مي توان مورد تحليل و ارزيابي قرار داد و
مصاديق نقش چنداني در تحليل كليت موضوع نمي تواند داشته باشد . اما آنچه كه
بايد بيش از همه مورد دقت قرار گيرد، دقت در كليت گفتمان و انديشه بشيريه و
نسبت آن با پيشنهاد اخير وي است. همان طور كه اشاره شد از بشيريه به عنوان
تئوري پرداز اصلي اصلاح طلبان پيرامون چگونگي وصول به جامعه مدني و از همه
مهم تر آرمان ليبرال دموكراسي ياد مي شود و نوشتارها و تحليل هاي خود و
ديگر شاگردانش نيز طي دهه گذشته جز نقد وضعيت موجود و ارائه راهكارهاي
مختلف جهت نيل به هدف مذكور نبوده است اما وقتي كه سرانجام وي پس از سال ها
تلاش در اين زمينه، غيرمستقيم غايت و انتهاي جنبش سبز را در وصل به فاشيسم
جستجو مي كند، آيا مي توان از دل اين تناقض آشكار كه ميان دموكراسي و
فاشيسم خودنمايي مي كند، معنايي جز شكست نظري اصلاحات در ايران را برداشت
نمود؟! شكستي كه اگرچه نحله هاي نخستين آن را از دوره دوم رياست جمهوري
خاتمي مي شد به نظاره نشست اماگذر زمان نيز به تسريع آن مدد رساند و امروز
تلاقي جالبي ميان شكست نظري و عملي اين گفتمان در ايران بوجود آمده است و
سرانجام پدر دموكراسي خواهي در ايران، ناچار به ارائه پيشنهادي به همفكران
خويش است كه خود در وصف فاشيسم در كتاب جامعه شناسي سياسي خويش، آن را
افراطي، اقتدارطلب، ضد دموكراتيك، ضد ليبرال، ضد سرمايه داري، ضد مدرنيسم
و... مي داند و معتقد است در آن دموكراسي فاسد و تباه خواهد شد چراكه
درونمايه اصلي فاشيسم، همان محافظه كاري سنتي است.(7)
وي در بحبوحه
تحركات اغتشاشگران در اين مصاحبه موضوع دور خوردن موسوي، خاتمي و كروبي را
نيز پيش بيني و تحليل كرد. بشيريه گفت: «معمولاً در تداوم حركت هاي
اعتراضي، افراد وديدگاه هاي قاطع و راديكال تري جاي رهبران محتاط و ميانه
رو را خواهند گرفت. در آن صورت، ايدئولوژي و شعارهاي اين جنبش نيز به جاي
اعتراض به نتيجه انتخابات به اعتراض و زير سؤال بردن كليت ساختار حكومت بدل
خواهد شد». بشيريه بر همين مبنا اين گونه تحليل مي كند:« تاكنون موسوي،
كروبي و خاتمي اين حركت را با احتياط رهبري كرده اند اما برخي شخصيت ها از
جمله آيت الله منتظري با انتقادهاي تندتري عملاً حكومت را فاقد مشروعيت
دانسته و شورش عليه آن را موجه اعلام كرده است.»
بشيريه كه جايگاه ويژه
اي در بين مخالفان حاكميت نظام ديني و اپوزيسيون ضد نظام وابسته به غرب
دارد در ادامه اين مصاحبه ضمن ارائه يك راهكار، به فعالان اين جنبش براي
توفيق در براندازي توصيه مي كند:« جنبش فعلي براي تبديل شدن به يك حركت
تعرضي بايد ايدئولوژي يا مرام خود را از گرايش هاي تئوكراتيك نهفته در
قانون اساسي فعلي جدا كند و اين موضوعي است كه رهبران فعلي معترضان (موسوي،
خاتمي و كروبي) از آن اكراه دارند». او تصريح مي كند كه بهترين اقدام براي
پيروزي جنبش، ايجاد ناآرامي در كشور است، به گونه اي كه حاكميت، قدرت
كنترل اوضاع را از دست بدهد.
همان گونه كه پيداست، بشيريه با بياني
تخصصي از مخالفان مي خواهد از «گرايش هاي تئوكراتيك قانون اساسي» يعني وجه
اسلامي و ديني حاكم بر اين قانون عبور كنند و اين خود دليل ديگري بر حاكميت
تفكرات لائيك و سكولار بر اين جنبش است. از ديگر سو، حمايت كامل توده اي
ها از آشوب طلبان و خوش بيني تام آنها نسبت به اين تحركات شاهد ديگري بر
ماهيت لائيكي و سكولاريستي جنبش است. وابستگان نحله فكري حزب توده بارها
اعلام كرده اند:« مبارزان توده اي نيز به سهم خود، انبوهي از دانش و تجربه
دارند كه مي توانند در خدمت اين انقلاب سبز قرار دهند.»(8)
تئوري پرداز ترورهاي سياه
آبان
ماه 1382، «دفتر مطالعات سياسي وزارت كشور» به درخواست «عبدالواحد موسوي
لاري» (وزير وقت كشور) پروژه اي مطالعاتي را پيرامون «گذار به دموكراسي»
تعريف كرد كه اجراي آن طي قراردادي رسمي، از سوي معاون وزير به «حسين
بشيريه» سپرده شد. او در 26آبان 1382 چكيده سندي رسمي را به «دفتر مطالعات
سياسي وزارت كشور» در 8 صفحه ارائه داد كه ابتدا براي بهره برداري محدود
«رئيس جمهوري»، «مجلس شوراي اسلامي» و «وزارت كشور» تهيه شد. بشيريه در اين
سند صراحتا مي نويسد كه «هدف از اين پژوهش يك مطالعه نظري نيست، بلكه عرضه
راهبردهاي كاربردي، شيوه هاي عملي و قابل اجرا براي تحقق گذار به يك نظام
دموكراتيك است.« وي با اشاره به «ضعف شيوه هاي اصلاح طلبي» موجود به عنوان
يكي از اصلي ترين موانع «گذار» به پيچيدگي اين فرآيند اشاره مي كند و مي
گويد رژيم جمهوري اسلامي از جنس رژيم هاي اروپاي شرقي نيست كه با مدلهاي
كلاسيك از پاي درآيد. بشيريه مطالعات خود را براي پيشبرد پروژه «فروپاشي»
روي امواج 4گانه بحران (بحران مشروعيت، همبستگي، كارآمدي و سلطه) متمركز
ساخت. فرآيند تدوين نقشه عملياتي «گذار به دموكراسي» در وزارت كشور دولت
اصلاحات در 4 مرحله زير نظر «حسين بشيريه» و با همكاري 4 پژوهشگر ديگر، از
آبانماه 1382 تا آذرماه 1383 به طول انجاميد و فقط در 1 مورد، 25 ميليون
تومان هزينه اين دستورالعمل 100صفحه اي شد.
در اين دستورالعمل، بشيريه
توصيه كرد كه در صورت شكست اصلاح طلبي، بايد به سوي ايجاد «بحران سلطه»
(فلج كردن سيستم عصبي حاكميت) رفت و در همين نقطه، باب نظريه پردازي براي
ترورهاي سياه را گشود. او با كپي برداري از كتاب «موج سوم دموكراسي» نوشته
«ساموئل هانتينگتون»، نوشت اصلاح طلبان براي فروپاشي رژيم غيردموكراتيك و
در «فرآيند گذار» بايد به سوي «تشكيل نيروهاي نظامي رقيب درون كشور يا در
كشورهاي همسايه بروند، هسته هاي مقاومت چريكي و شبه نظامي بر ضد رژيم را
پديد آورند، در ميان نيروهاي مسلح و ارتش شكاف اندازند، چنددستگي هاي
اجتماعي را به درون نيروهاي نظامي نيز گسترش دهند و حتي بخشي از ارتش را به
شورش عليه رژيم غيردموكراتيك ترغيب كنند. با همه اين اوصاف و تعجب آور آن
كه اين «نقشه عملياتي» با مجوز «وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي» در قالب كتابي
توسط نشر «نگاه معاصر» روانه بازار كتاب شد!(9)
منابع در دفتر روزنامه کیهان موجود است .