رسا، روحانی شهید عبدالله آقابرارپور، فرزند میرزا، در سال 1350 در حومه«کیاسر» از توابع شهرستان قائم شهر دیده به جهان گشود.
دوران کودکی خویش را با مشکلات و مشقتهای فراوان و بارنج و زحمت پدر و مادر پشت سر گذاشت. در سه سالگی دچار بیماری سختی شد، تا آنجا که همگی از درمانش ناامید شده و فقط دست توکل به سوی خداوند دراز کردند.
پدر و مادرش دستان نیاز را به درگاه معبود و ائمه اطهار(ع) دراز میکردند که دعاها مستجاب شد و عمر دوبارهای به این فرزند زیبا داده شد. این کودک خردسال در شش سالگی وارد مدرسه محله خود شد و دوران ابتدایی را در آنجا گذراند. از سن ده سالگی نماز میخواند و حتی به مسجد محلّه میرفت و نمازش را به جماعت میخواند.
از همان نوجوانی، همیشه به پدر و مادر اصرار میکرد که او را به حوزه بفرستند تا بتواند درسهای حوزه را بخواند. بعد از اتمام کلاس اول راهنمایی، وارد حوزه علمیه کوتنا میشود و به مدت سه سال از محضر اساتید آنجا، به ویژه آقای سلیمانی بهرهمند گردید.
آن هنگام که عاشقان کوی یار به ندای رهبر خویش لبیک گفتند و به میادین عشق و ایثار شتافتند، این شهید عزیز یکی از روزها به منزل آمد و پس از تعریف خوابی که دیده بود، از خانوادهاش خواست که با رفتن وی به جبهه مخالفت نکنند.
پدرش را راضی کرد و شادمان به طرف منزل برادر خود به راه افتاد تا برای نامنویسی در بسیج آماده شوند. با شور فراوان برای تعلیم دوره آموزشی به پادگان آموزشی سپاه واقع در«بندپی» بابل رفت و بعد از اتمام آموزشی، به جبهه اعزام شد.
با رفتن او به جبهه، صفا و روشنایی هم از خانه رخت بست و همگی ناامید و مأیوس، چشم به در دوخته بودند تا ببینند پرنده سبکبالشان چه وقتی از سفر بر میگردد. همه میدانستند ایشان حتماً به شهادت میرسد، امّا باز هم خدا را شکر میکردند که چنین سعادتی نصیب وی میشود.
درختان ، زرد و خشک شده بود، آب چشمهها خشکید و کبوتران در آشیان سمت آسمان مینالیدند. از رفتن ایشان به جبهه چیزی نگذشته بود که جسد پر از بوی عطر و گلاب را برای پدر و مادر به ارمغان آوردند. مرغ جانش در 12/4/1367 شلمچه به پرواز در آمد و تا بی نهایت سیر کرد. پیکر پاکش پس از تشییع بر فراز دستان مردم قدرشناس، در گلزار شهدای «موحدین» به خاک سپرده شد.
وصیتنامه
«الذین امنوا یقاتلون فی سبیل الله والذین کفروا یقاتلون فی سبیل الطاغوت فقاتلوا اولیاء الشیطان ان کید الشیطان کان ضعیفاً» اهل ایمان در راه خدا و کافران در راه شیطان جهاد میکنند. پس شما مؤمنان با دوستان شیطان بجنگید و ازآنها هیچ بیم واندیشه مکنید که مکر و سیاست شیطان بسیار ضعیف است.
با حمد و ستایش به درگاه ایزد منان و دانا و حیّ توانا و سلام بر آخرین منجی عالم بشریت، آقا امام زمان (عج) نایب برحقش امام امت، خمینی بت شکن، این قلب تپنده امت اسلام، یار و یاور مستضعفان و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایرانو با سلام بر رزمندگان، این شیران روز و زاهدان شب و با سلام بر شهدای صدر اسلام تا کربلای حسینی و از آنجا تا کربلایایران زمین.
هر انسان مسلمانی باید برای خود وصیت نامه ای داشته باشد
اما بعد، از آنجایی که هر انسان مسلمانی باید برای خود وصیتنامهای داشته باشد، این حقیر هم تصمیم گرفتم که یکوصیتنامه در چند سطر بنویسم. این حقیر، عبدالله آقابرارپور، متولد سال 1350 بنا به دستور حضرت امام که فرمودند:«جنگ از اهم واجبات دین است»، بر آن شدم که به سوی جبهه حرکت کنم؛ یعنی بر خود واجب دانستم که به سوی جبههروانه شوم.
صلاح مؤمنان در صبر است
اولین وصیت من به پدر و مادر میباشد؛ پدر و مادری که از دوران کودکی مرا با اسلام و قوانین اسلام آشنانمودهاند و به من آموختند که چگونه با مردم رفتار کنم و سختیها و مشکلات چگونه برخورد کنم.
پدر و مادر بزرگوارم،امیدوارم به بزرگواریتان مرا ببخشید که نتوانستم زحماتی که در دوران کودکی برایم متحمل شدید را جبران کرده و آن وظایفی که یک فرزند باید در قبال پدر و مادر انجام دهد را انجام ندادم. من شرمنده آن همه مهر و محبتی هستم که شما به منعطا نمودید.
مادر عزیزم، در زندگی صبور باشید که صلاح مؤمنان در صبر است و همانا خداوند با صابران است: «ان الله معالصابرین».
به فکر آخرت باشید و به دنیا دل مبندید
اما وصیت دوم من به برادران عزیزم میباشد؛ برادران گرامی، همیشه پشتیبان ولایت فقیه باشید و جبههها را گرمنگهدارید. گول زر و زیور و زیبایی دنیا را نخورید و دل به این دنیای ناچیز مبندید که جز پشیمانی، سود دیگری نخواهدداشت.
این دنیا محل امتحان است. خداوند در قرآن میفرماید: «بعضیها فکر میکنند به مجرد این که گفتند «آمنّا» یعنیایمان آوردیم، آنها را رها میکنیم؛ خیر، ما بندگان را امتحان میکنیم. یکی را در آسایش و راحتی و ناز و نعمت و دیگری را درقطع نعمت سختیها و مشکلات». پس برادران، به فکر آخرت باشید و دل به این دنیا مبندید.
حجابی که در شأن یک زن مسلمان است را حفظ کنید
اما وصیت من به خواهرانم این است که آن حجابی که در شأن یک زن مسلمان است را حفظ کنید و همیشه و در همهحال، خدا را به یاد داشته باشید تا به مقام والای انسانیت برسید که رسیدهاید. به گفته فاطمه زهرا(س): «هنگامی زن بهخدا نزدیکتر است که مراقب عفت و حجاب خودش باشد».
خواهرانم، بهترین زینت زن حفظ حجابش است، نه چیز دیگر پس مراقب حجاب خودتان باشید که خدای نکرده مورد لعن و نفرین خدا قرار نگیرید.
و اما وصیت من به برادران رزمندهای استان لالهخیز مازندران و حومه: اولاً باید عرض کنم که من کوچکتر از آنم که بهایشان وصیتی داشته باشم، ولی میخواهم دو مطلب را به عرضشان برسانم.
اول این که ای برادران رزمنده، مانند شیر بهدشمن حملهور شوید و به آنان مجال حرکت و سازماندهی را ندهید. آنها را تار و مار سازید و مهر و محبت را در میان خودپایدار سازید تا مصداق آیه شریفه«محمد رسول الله والذین معه اشدّاًء علی الکفار رُحْمَاءُ بینهم» باشید.
خداوند در قرآن میفرماید: «ای کسانی که ایمان آوردید، چرا وقتی که به شما امر میشود که برای جهاد در راه خدا و دینخدا بیدرنگ خارج شوید، به خاک زمین دل بستهاید؟ آیا به جای حیات ابدی آخرت، به زندگی دنیا راضی شدید؟ متاعدنیا، نسبت به عالم آخرت البته اندک و ناچیز است».
و این مطلب مهم است که خداوند میفرماید: «الا تکفروا یعذبکم عذاباً الیما. » اگر در راه دین خدا به جهاد نروید، خدا شما را به عذابی دردناک معذب خواهد کرد. و بالعکس، آنهایی که به نبردبرخاستهاند، خداوند آنها را مورد رحمت خویش قرار میدهد«ولئن قتلتم فی سبیل الله اوُمتّم لمغفره من الله و رحمه خیر ممایجمعون.»
پشتیبان ولایت فقیه باشید
و اما وصیت من به امت حزبالله این است که هیچ وقت این امام مظلوم و اسلام مظلوم را تنها نگذارید و همیشه یار، یاور و پشتیبان ولایت فقیه باشید.
در دعاهای کمیل و توسل و ندبه و دیگر دعاها و حتی در نماز شبهایتان این پیر جماران رادعا کنید و طول عمر وی و پیروزی رزمندگان را از خدا بخواهید تا مصداق آیه «اطیعوالله و اطیعوالرسول و اولی الامر منکم» شوید. خداوندا، لباس مقدس بسیجی را لباس دامادیام، سنگر را حجله عروسیام، و نقل و نبات عروسیام را گلولههایسلاحهای دشمن قرار ده و از گناهانم درگذر و بهشت اعلیعلیین را نصیبم کن.
استان: مازندران شهرستان: قائمشهر تولّد: 1350 شهادت: 2/5/1367 ـ شلمچه.