باشگاه خبرنگاران ، حسن روحاني دبير اسبق شوراي عالي امنيت ملي که در دولت اصلاحات، مسئوليت تيم مذاکره کننده هستهاي را بر عهده داشت، هشت سال بعد از تماس تلفني البرادعي در سال 83، از درخواست امريکا براي مذاکره با ايران خبر داد و گفت: يكبار آقاي البرادي به واشنگتن رفته بود، بعد از آنجا برگشت و به من تلفن كرد. فروردين 83 بود گفت كه ميخواهم به تهران بيايم. خيلي سريع آمد. تعجب كردم چرا با اين عجله به ايران آمده. ظاهر كار اين بود كه براي مسائل خودمان و ادامه كار آژانس به ايران آمده است.
وي افزود: اما بعد به من گفت كه ميخواهم خصوصي با شما صحبت كنم در آن جلسه خصوصي گفت من هفته پيش آمريكا بودم به بوش گفتم شما هم بياييد وارد مذاكرات هستهاي بشويد تا اين مسئله هستهاي ايران حل و فصل شود. بوش در جواب گفت كه چرا مسئله هستهاي؟ چرا ما تمام مسائل بين خودمان را حل نكنيم؟ بوش در ادامه گفته بود «من خيلي آشنا نيستم كه در ايران قدرتهاي مطرح چه كساني هستند ولي يك نفر با اختيار تام از ايران به آمريكا بيايد. از طرف آمريكا نيز خودم مذاكره ميكنم تا همه مسائل ما لاينحل نماند.»
البرادعي به روحاني گفته بود که الان فرصت بسيار خوبي پيش آمده و آمريكاييها پا پيش گذاشتند و داوطلب هستند يك نفر نيز از ايران با اختيار تام برود آنجا و تمام كنيد اين مسائل را. بالاخره در منطقه نيز اين همه مشكلات وجود دارد و حل مسائل منطقه در گرو حل مسائل شما با آمريكاست.
روحاني با بيان اينکه در آن مقطع تصميم بر اين بود كه با آمريكا مذاكره نكنيم، افزود: براي آمريكا بسيار سخت بود كه يك مسئله مهم بينالمللي توسط اروپاييها حل و فصل شود آنها خود را كدخداي دنيا ميدانند خود اروپاييها نيز قبول داشتند كه آمريكاييها بايد به نوعي توافق كنند از طرف ديگر اسرائيل و عربها نيز فشار ميآوردند و كارشكني ميكردند.
در سال 85 من سفري به برلين داشتم. ديگر دبير شوراي عالي امنيت ملي نبودم. آقاي فيشر را ديدم او هم ديگر وزير خارجه آلمان نبود. آنجا آقاي فيشر به من گفت ما با شما به توافق رسيده بوديم اما آمريكاييها نگذاشتند. من فكر ميكنم ما درباره اصفهان به راحتي ميتوانستيم با اروپاييها به توافق برسيم. توافق هم انجام شده بود منتها آمريكاييها مانع كار بودند آمريكا چون در مذاكرات حضور نداشت، از بيرون ميخواست اعمال فشار كند.
اصولاً تصميم نظام اين بود كه با آمريكا مذاكرهاي نداشته باشيم اين يك تصميم بود. بنابراين خود به خود آمريكا از گزينههاي ما كنار گذاشته شد. من همان ايام نيز در مصاحبهاي گفتم ما بين دوچرخه و پيكان و بنز بايد يكي را انتخاب ميكرديم. خوب تصميم بر اين بود كه ما بنز سوار نشويم. پس ما مانديم و پيكان و دوچرخه. بنز آمريكا بود. پيكان اروپا بود و دوچرخه نيز كشورهاي غيرمتعهد بودند. پس ما پيكان سوار شديم. اتفاقاً طرفهاي اروپايي ما نيز گله كردند و از اين حرف خوششان نيامد و گفتند كه به ما توهين شده است.
· اروپاييها نيز نسبت به راهاندازي اصفهان مشكل چنداني نداشتند اما نتوانستند توافق آمريكا را بگيرند. جك استراو براي همين موضوع به آمريكا رفت تا توافق آنها را بگيرد. اما آنها گفتند كه صبر كنيد تا ببينيم رئيسجمهور بعدي ايران {در انتخابات رياست جمهوري نهم در سال 84} كيست. انگليسيها نز اين استدلال را بيان ميكردند. ميگفتند اين دولت زمانش تمام شده و نميدانيم دولت بعدي كيست؛ توافق با اين دولت بيفايده است. بايد صبر كرد كه رئيسجمهور و دولت جديد مشخص شود پس از آن توافق كنيم. يعني انگليس تا شهريور 84 ميخواست صبر كند. چون پايه همه مباحث اعتماد بود، طبيعي است وقتي دولتي روي كار ميآيد و سياستهاي خارجي دولتهاي قبلي را نفي ميكند، اين اعتماد به سادگي از بين ميرود و به راحتي به نقطه اول بازنميگردد.