برهان، در شمارهی اول از این مکتوب، مروری بر محتوای مطالب ویژهنامهی نوروزی ماهنامهی «تجربه» با محوریت مطالبی از جشننامهی «هوشنگ گلشیری» ارائه شد و در ادامه به اهداف و راهکارهای حلقهی تکنوکرات مطبوعاتی اشاره میگردد.
کادر مجلههای تکنوکراتهای ضد فرهنگی
مجلهی «تجربه» به مدیر مسؤولی و صاحب امتیازی «کتایون بناساز» با محتوای اجتماعی، ادبی و فرهنگی به صورت ماهنامه و به طور منظم منتشر میگردد. تیم اولیهی این نشریه را افرادی چون «مهدی یزدانی خرم»، «اکبر منتجبی»، «رضا معطریان»، «بزرگمهر حسینپور» از اعضای تیم نشریات «شرق»، «هممیهن»، «شهروند امروز» و «نافه» تشکیل میدهند. هر یک از این افراد را میتوان به عنوان لیدر جریان ادبی سکولار معرفی کرد.
«تجربه» در فرم و قالب نشریهی ادبی «نافه» منتشر میگردد و البته با همان محتوا! نشریهی نافه نیز به طور منظم و در قالب ماهنامه و به مدیر مسؤولی «ناهید توسلی» انتشار مییافت که طبق شواهد و قرائن موجود، به علت درگیری و اختلافهای بین توسلی و اعضای تیم نافه، وی از آنها جدا شده و تیم جدید در قالب نشریهی «تجربه» در این ساختمان باقی ماندهاند و هم اکنون مشغول به کار هستند. با مقایسهی سوابق حرفهای دستاندرکاران «شهروند امروز» و «تجربه» میتوان دریافت که بخش اعظمی از تحریریهی «تجربه» را دستاندرکاران «شهروند امروز» (پیش از توقیف) تشکیل دادهاند. به بیان دیگر تحریریهی سابق نشریهی «شهروند امروز» تشکیل دهندهی تحریریهی کنونی «تجربه» هستند.
شایان ذکر است که بسیاری از همکاران هر دو نشریه از اعضای تحریریهی نشریهی توقیف شدهی «ایراندخت» و ماهنامهی «مهر نامه» هستند و به نوعی از اعضای حلقهی تکنوکرات مطبوعاتی «محمد قوچانی» به شمار میروند. اولین یادداشتهای ماهنامهی «تجربه» به قلم «محمد قوچانی» است. از آن جمله ویژهنامهی نوروزی است که محتوای آن بیانگر رویکرد کلی این مجلهی را بیان میکند. قوچانی ویژهنامهی نوروزی را با مطلبی در 5 بخش آغاز میکند و در ابتدا به طور اغراقآمیزی از «اصغر فرهادی» تعریف میکند که مطالب وی با کنایههای متعدد سیاسی همراه است:
«مبارک است. چهرهی سال ایران 1390 نه از میان اهل قدرت (چون رییس دولت و رییس مجلس و رییس جناح حاکم و...) نه از میان اهل رانت (مانند رییس بانک و رییس شرکت) و نه حتی از میان اهلِ شهرت (مانند ستارهی تیم و فیلم) که از میان اهل فرهنگ است. در این هوای آلودهی سیاست و اقتصاد و ابتذال «اصغر فرهادی» با آن قد و قامت کوچک، موقعیتی بزرگ برای ایران آفرید.»[1]
در این مجیزگویی بسیار تلاش شده تا چنین القا کند که نظام جمهوری اسلامی به دنبال دفع فرهادی و منکوب کردن اوست، اما هوشمندی خود فرهادی موجب ماندگاری او شده است. ... دومین بخش مطلب قوچانی، به اسطورهسازی از یک کارگردان ضد انقلاب اختصاص دارد. «بهمن فرمانآرا»، کارگردانی که عنادش با جمهوری اسلامی بدیهی است و آثار سینمایی او در تخریب ارکان نظام ساخته شده است، مورد تعریف و تمجید قوچانی قرار گرفته است. صراحت هتاکی فرمانآرا به ارزشهای دینی و ملی کشورمان این چنین مورد تأکید قوچانی است:
«باید سن و سالی بگذرد تا بتوان دید این پیرمرد 70 ساله هنوز حرفهای زمانه میزند حتی اگر جوانهای عصر ما از نصیحت و پند و اندرز متنفر شده باشند و من که امروزه مفهوم گذار از جوانی را خوب درک میکنم حالا فیلمهای بهمن فرمانآرا را میفهمم و نه تنها از نصیحتهایش عاصی نمیشوم که میخواهم همان نصیحتها را به دوستان خود یادآوری کنم. بهمن فرمانآرا هنرمند بزرگی است.»[2]
قوچانی با قهرمانسازی از مبتذلنویس قهاری به نام «هوشنگ گلشیری»، ضمن تشویش اذهان عمومی، جوانان امروزی را ترغیب میکند تا در مقابل دیکتاتوری جمهوری اسلامی مقاومت کنند.
«هوشنگ گلشیری به عنوان یکی از شمایلهای روشنفکری دههی 60 ایران فقط دوست بهمن فرمانآرا نبود، نام مستعار همهی نویسندگانی بود که در ایران آسیب دیده از استبداد پهلوی و جنگ تحمیلی و خشم سیاسی ماندند و کار کردند. گاه مجبور به بیگاری شدند اما کار کردند. گاه قربانی شدند اما ماندند و کار کردند. آنها میتوانستند از ایران بروند و با بلیط اپوزیسیون پرواز کنند اما چون عاشق ژانر هنری خود یعنی ادبیات بودند، ماندند و کار کردند. سایهی ممیزی را بر سر خود دیدند اما ناامید نشدند. نه آن را تأیید کردند و نه تکذیب. بهمن فرمانآرا خود از کسانی بود که در هرولهی ماندن و رفتن روزگار سپری کرد. سالها نتوانست فیلم بسازد اما وقتی فیلم ساخت فیلم عصر خود را ساخت.»[3]
فرمانآرا با ساخت فیلم «خانهای روی آب» ادعا کرد که نظام جمهوری اسلامی مانند خانهای روی آب، سست و لرزان است و به زودی نابود میشود؛ «محمد قوچانی» نیز در این مطلب بر ادعای واهی وی تأکید دارد: «آثار فرمانآرا نوعی محاکات است. نوعی اعترافات است. در درون جامعهای که روی آب قرار دارد. فرمانآرا قطعاً دگراندیش است (از سیمرغهایی که به دفتر جشنواره پس داد معلوم است) اما از نقد جامعه در کنار نقد قدرت ابایی ندارد. جامعهای که در حال فروپاشی است. ارزشهایش مرده است و دروغ و ریا و کلک و فریب جای راستی و درستی را گرفته است.»[4]
سومین بخش مطالب قوچانی نیز سینمایی ـ سیاسی است! وی با تمسخر اصولگرایان جامعهی سیاسی امروز کشورمان، آنان را محافظهکار و اقتدارگرا مینامد. در ادامه نیز به تبلیغ فیلم «بانوی آهنین» ـ دربارهی زندگی فردی و سیاسی «مارگارت تاچر»، نخستوزیر انگلیس ـ میپردازد. بخش بعدی به «نلسون ماندلا» اختصاص دارد که در فیلم یاد شده در حرکات موزون با خانم «تاچر» دیده میشود! قوچانی حسرت میخورد که در کشورمان یکی مثل «ماندلا» نداریم! «اسطورهی زندهی روزگار ما که این روزها سخت در بستر بیماری است و سالهاست که در حسرت یک گونهی بومیاش به سر میبریم.»[5]
و در ادامه با تشریح نظرهای ماندلا به تبیین راهکارهایی برای مبارزههای مسالمتآمیز و جنگ نرم میپردازد و تئوریهای براندازی نرم را بیان میکند. قوچانی در پایان نیز بار دیگر تأکید میکند که جامعهی ما به امثال «ماندلا» نیاز دارد! «اسطورهای که ما بیش از هر زمان دیگری به او نیاز داریم.»[6]
و بالاخره در بخش پایانی با عنوان «تجربهی ما یک ساله شد» چنین جمعبندی میکند:
«عصر ما بیش از هر زمانی به افرادی نیاز دارد که محافظهکاری و رادیکالیسم را با هم در آمیخته باشند. اصغر فرهادی، بهمن فرمانآرا، مارگارت تاچر و نلسون ماندلا از این افراد بودند. در این جاست که هیچ مرزی میان فرهنگ و سیاست نیست و سیاست خود به یک هنر و هنر به یک سیاست تبدیل میشود. فقط کافی است بدانیم چه زمان محافظهکار و چه زمان رادیکال باشیم.»[7]
اهداف جریان تکنوکرات مطبوعاتی
چنان که در بالا ذکر شد، مجلهی «تجربه» با گروهی از حلقهی ادبی و هنری حلقهی تکنوکرات مطبوعاتی، به سرپرستی «محمد قوچانی» اداره میشود و افرادی چون «کتایون بناساز»، «مهدی یزدانیخرم»، «اکبر منتجبی»، «رضا معطریان» و «بزرگمهر حسینپور» آن را اداره میکنند. افرادی که ردّ پای آنان پیش از این در شرق، هممیهن، شهروند امروز و نافه دیده شده است. اهداف استراتژیک این جریان فکری را میتوان در موارد کلی زیر خلاصه نمود:
1 .مطرح نمودن عناصر، نویسندگان و هنرمندان وابسته به طیف فکری ضد انقلاب مخالف جمهوری اسلامی ایران و تشکلهای مربوط مانند کانون غیر قانونی نویسندگان ایران؛
2 .ایدئولوژی زدایی از عرصهی فرهنگ و هنر، ترویج فردگرایی و فرد محوری در این نوع کارها و توجه دادن فعالان این عرصه به خودمحوری در تولیدات به بهانه اسقلالطلبی از جریان فرهنگی غالب؛
3 .تقویت و تبلیغ جریانهای اعتراضی نسبت به جمهوری اسلامی و از جمله حامیان فتنهی سبز؛
4 .تلاش برای ایجاد یک جریان مستقل ادبی و فرهنگی (جریانسازی رسانهای) در مقابل جریان فرهنگی معتقد به نظام؛
5 . مصادره به مطلوب نمودن برخی شخصیتهای فرهنگی انقلاب؛
6 . ایجاد هماهنگی رسانهای بین جریان مخالف نظام در داخل و خارج از کشور در اجرای عملیات روانی بر ضد جمهوری اسلامی و سیاهنمایی از فضای فرهنگی در ایران و القای دیکتاتوری.
راهبردهای تیم مطبوعاتی منتسب به محمد قوچانی
این جریان در راستای برآورده شدن اهداف استراتژیک خود، راهبردهای زیر را دنبال میکنند:
* درج مصاحبه، خبر و گزارش از آثار تولیدی (قدیم و جدید) نویسندگان وابسته به کانون منحلهی نویسندگان ایران؛
بخش اعظمی از داستانها و اشعار جنگهای مجلهی «تجربه» به مطالب و منویات روشنفکر مآبانه از نویسندگان و شعرایی دینگریز اختصاص یافته که چهرهی شاخص آنان جزو اعضای اصلی کانون غیرقانونی نویسندگان ایران هستند. افرادی چون «محمدعلی سپانلو»، «محمد شمس لنگرودی»، «سیدعلی صالحی»، «جواد مجابی»، «حافظ موسوی» و... شعرایی هستند که همواره آثار و مواضع آنها در مقابل ارزشهای دینی و انقلابی مردم متدین کشورمان است. جالب این که وجه غالب این اشعار در موضوع نهیلیسم و ناامیدی از زندگی است.
«از هر طرف که میخواهی
به لب ببر،
بکش،
دود میکند،
خاکستر میشود،
تو را هم به لذتی پوچ،
میکشد؛
بی سرو ته است زندگی؛
از هر طرف که میخواهی،
آتشش بزن.»
گویی این دست از اشعار و مطالب، میخواهند با مضامین گنگ و نارسا، از نابسامانیجامعه و سیاهی روزگار خبر دهند که به طور حتم این شرایط را در راستای حکومت جمهوری اسلامی و برقراری آداب دینی در جامعهی کنونی میبینند، بنابراین از این شرایط چیزی جز نابودی و ناامیدی حاصل نمیگردد!
ارائهی الگوهای نهیلیستی
ارائهی الگوی خاص در داستاننویسی و سینما از راه تبلیغ و ترویج شخصیتهایی چون «هوشنگ گلشیری»، «ابراهیم گلستان»، «صادق هدایت» و ... در عرصه داستاننویسی و همچنین «بهمن فرمانآرا»، «بهرام بیضایی» و ... در عرصهی سینما از مهمترین راهکارهای «تجربه» است که البته بعضاً به اسطورهسازی از ابتذال، نهیلیسم و سیاهنمایی منجر میشود.
شمارهی 7 تجربه با ویژهنامهای از «بیضایی» و شمارهی 8 با «بهمن فرمانآرا» و همچنین شمارهی 5 با بزرگداشت «ابراهیم گلستان» و شمارهی 8 با «صادق هدایت» به دنبال قهرمانپروری از شخصیتهایی است که شاخصهی اصلی آنها ضدیت با اخلاق و آداب دینی است. اوج این رویکرد در شمارهی 10 با ویژهنامهی نوروزی در تجلیل از مبتذلنویس قهار «هوشنگ گلشیری» رخ داد که در شمارهی قبلی از همین قلم به طور مشروح ذکر شد.
«ابراهیم گلستان» نیز از جمله نویسندگان معاند نظام در خارج از کشور است که آثار او به لحاظ ضدیت با دین و اخلاق، قبل از انقلاب نیز یک بار بیشتر مجوز چاپ نگرفتند! مجلهی «تجربه» که شمارهی 5 خود را به طور کامل به این نویسندهی دینگریز اختصاص داده بود، در ویژهنامهی نوروزی، نامهای از گلستان به تحریریهی «تجربه» را منتشر میکند تا برای مجله اعتباری کسب کرده باشد!
در فصل دفتر خاطره نیز روایتی از «ابراهیم گلستان» با عنوان «رشد یک نوسان طی تقدیر یک محیط» به چاپ رسیده است. گلستان در این مطلب، بیان خاطراتش را از دوران کودکی آغاز میکند که منویات ضددینی او از همان ابتدا مشخص است. جایی که از قرائت قرآن، به زبان طعنه با عنوان وِرد یاد میکند و همچنین به تمسخر ارزشهای دینی میپردازد: «میرزا اسدالله هم رفته بود کربلا اما خوشش نمیآمد بهش کل خطاب کنند؛ کل برای او معنی کچل را داشت نه مخفف لقب افتخارآمیز برای سر تراشیدههای زیر ناودان طلا.»[8]
این نویسندهی سالخورده در مرور خاطرات کودکی، برای فردی ضد دین دل میسوزاند: «مانند آنچه بر سر مردی رسید که روزنامهای به هواداری ایران پیش از رسیدن دورهی اسلام مینوشت و سخت ضد عرب بود.»[9]و در ادامه، عملکرد مردم مذهبی را با آن روزنامهنگار ضد دین چنین شرح میدهد: «دستهای از مؤمنین با غیرت و چندین الاغ با گالههای مالامال سری زده بودند به خانه آقای آثار عجم و دیوار و درِ خانه مرد به شدت وطنپرست و به شدت دلبسته زمان شکوه و جلال باستانی را آغشته بودن به گه که اکنون تمام کوچه پر از بوی گند بود و سطل سطل آب از حوضهای خانههای مجاور میآوردند و میپاشیدند به دیوار و در که مدفوع و کود به دیوار چسبیده را تا حدی فرو میریخت ولی بوی لجنهای آب حوضها را بر عفونت مدفوع میافزود.»[10]
ابراهیم گلستان، تأکید ویژهای بر دگم بودن قشر مذهبی و روشنفکری افراد ضد دین دارد و این نگاه خود را به مخاطب تلقین میکند. ضدیت گلستان با ریشههای انقلاب اسلامی در آن جا معلوم میشود که بعد از طعنه و کنایه نسبت به روحانیون، از دکتر «مصدق» و رفتارهای روشنفکر مآبانهی وی تعریف و تمجید میکند. تأکید بر مخالفت مصدق با حکومت قاجار و توجه او به مخالفین خود از مصادیق و تعاریف اغراقآمیز گلستان است. اوج عناد گلستان با مذهب، وقتی است که به توصیف و مقایسهی دو معلم مدرسه میپردازد. یک معلم مخالف دین که بیشتر به خواندن و دانستن توصیه میکرد و رفتاری مؤدبانه داشت و دیگری معلمی خشن که دم از دینداری میزد و در ادامه معلوم میشود که روحانی بوده است.
ترویج نهلههای فکری غربی
* ترویج مکاتب غربی از جمله فمینیسم و اشارههایی بر ابتذال در لایههای متون ماهنامهی «تجربه» یکی از مهمترین جنبههای این مجله است.
یکی از مهمترین مصادیق این محور بخشی به نام «فرهنگِ لغت: حرفِ ز» با مضمونی از ترویج افراطی فمینیسم و ابتذال، به قلم «آذردخت بهرامی» است که در ویژهنامهی نوروزی درج شد. این نویسنده در مطلب حجیمی به بهانهی طنز، ارائه کنندهی آموزههایی در ضدیت با ارزشها و آداب دینی است و ضمن اشاعهی ابتذال، نگاهی مرد ستیزانه را به مخاطب القا میکند. ترسیم چهرهای وحشی و هوسباز از جنسیت مرد و متقابلاً چهرهای مظلوم و بیچاره از زن، برآیند این مطلب است.
* حمایت از آثار سینمایی جریانی خاص:
حمایت از آثار تولیدی سینمایی افراد وابسته به این جریان به خصوص شخصیتهایی چون اصغر فرهادی با فیلمهایی چون «جدایی نادر از سیمین» و «درباره الی».
تجربه در شمارهی 8 با اختصاص پروندهی ویژهای به سینمای اصغر فرهادی، برای این کارگردان بزرگداشت گرفت! و در نهایت ـ چنان چه در بخش قبلی ذکر شد ـ از سوی محمد قوچانی به عنوان چهرهی سال مطرح گردید. یکی دیگر از خطوط القایی مجلهی «تجربه» در موضوع سینما، آثار و اندیشههای «بهمن فرمانآرا» ـ کارگردان بدنام و معاند نظام ـ است و در مطالب متنوع و حجیمی به اشاعهی آثار مبتذل و تفکرهای منحط او پرداخته میشود.
* سیاهنمایی از اوضاع فرهنگی کشور
سیاهنمایی از اوضاع فرهنگی کشور و القای فضای محدود و بسته، جهت تولید فکر و تولید آثار فرهنگی، ادبی، سینمایی، همراه با تحریک و تشویق اذهان عمومی به این وسیله.از مهمترین مؤکدات در این مجله، مظلومیت اهالی خانهی سینما و القای دیکتاتوری نظام در این حوزه است. این مطالب با سیاهنمایی مطلق از اوضاع فرهنگی، به القای یأس و ناامیدی از شرایط جامعه ـ برگرفته از حکومت دینی ـ میپردازند. از آن جمله «پگاه آهنگرانی» ـ بازیگری که در فتنهی 88 هم نقش فعالی را ایفا کرد ـ در شمارهی 10 از مجلهی تجربه مینویسد: «هیچ وقت حدس نمیزدم که نفرت آن قدر توان و انگیزه داشته باشد که چشم بر سرمایهی ارزشمند 20 سالهای ببندد و با غرور و تبختر نوید ویرانی خانهای بدهد که معمارانش، هنرمندان همین سرزمین و پرورش یافتهی همین فرهنگاند. هرگز گمان نمیبردم قانون که همه در تبعیت آن داد سخن میدهند آن قدر حقیر و بیمقدار جلوه کند که هر روز به بهانهای تفسیری برعکس دیروز از آن بشنوم. چون قرار است قانون، ابراز اعمال همان نفرت باشد.
از اصول اخلاق، وفاداری و تشخص که کمتر نشانی هست، توقع زیادی است که انتظار رفتاری عاقلانه و مبتنی بر منافع حتی فردی داشته باشم؟ نمیفهمم سوراخ کردن کشتیای که همه بر آن سواریم چه افتخاری نصیبمان خواهد کرد و در آینده چطور در چشم همکاران دیروز و فردایمان نگاه میکنیم و چه پاسخی برای این همه بیتدبیری خواهیم داشت، مطمئناً کسانی که امروز از ضربههای پیاپی در پیکر نحیف این خانه مشعوفاند، فکر فردا را هم کردهاند که چگونه از عمل کردشان دفاع کنند و شاید متن بیانیهها و نطقهایشان را آماده میکنند. ولی ما جوانترها آن قدر هم که میگویند فراموش کار نیستیم. تدبیری که شما امروز خرج نفرتتان میکنید، شاید فردا دیگر به کارتان نیاید. امروز واژهی ممنوعه «خانهی سینما» توسط کسانی به سخره گرفته میشود و آن را مترادف «خانهی عفاف» نام میبرند.»[11]
کلام آخر
در یک نگاه کلی میتوان مجلهی «تجربه» را در القای ناامیدی و یأس از وضعیت کنونی جامعه ارزیابی کرد. در واقع این مجله در 11 شمارهی خود به علاوه بر این که هیچ نشانی از ارزشهای دینی و اخلاقی ندارد، بلکه با تمام توان به طور مستقیم و غیر مستقیم به اباحهگری و تهاجم برضد ارزشهای دینی و اخلاقی و هنجارهای اجتماعی میپردازد.
پی نوشت ها:
[1]. صفحهی 2
[2]. همان
[3]. همان
[4]. همان
[5]. صفحهی 3
[6]. همان
[7]. همان
[8]. صفحهی 173
[9]. صفحهی 174
[10] . همان
[11]. صفحهی 210