کد خبر: ۵۴۱۰۵
زمان انتشار: ۱۳:۰۸     ۲۰ ارديبهشت ۱۳۹۱
«گل سنگ» طرح بسیار زیبایی دارد. غافلگیر کننده و ماهرانه، طوری‌که خواننده به رشد و پا گرفتن کودک داستان‌های انقلابی دل می‌بندد این داستان به خاطر تعقیب و گریز میان مبارزان و ساواکی‌ها داستان انقلاب نامیده می‌شود.
برهان، عنوان رمان برگزیده‌ی «دومین جشنواره‌ی داستان انقلاب» را با خود یدک می‌کشد و هم‌چنین در «یازدهمین جشنواره‌ی جایزه‌ی ادبی شهید غنی‌پور» به عنوان اثر تقدیری معرفی شده است و برای نگارنده تجربه‌ی جدیدی از رمان‌های تازه متولد شده‌ی انقلاب بود. رمان طرح بسیار زیبا و جالبی دارد.

غافل‌گیر کننده و ماهرانه، طوری که خواننده به رشد و پا گرفتن کودک داستان‌های انقلابی دل می‌بندد هر چند این ژانر هنوز در ابتدای راه است و هنوز راهی باقی است تا داستان‌هایی نوشته شوند که نه فقط به خاطر تعقیب و گریز میان مبارزان و ساواکی‌ها داستان انقلاب نامیده شوند بلکه به خاطر نشان دادن و پروراندن روح انقلاب؛ تأثیراتش، حذف و اضافاتش و ره آوردش در این رده قرار بگیرند که این داستان وارد این حیطه شده و با نگاه به لایه‌های مختلف ناگفته‌ی انقلاب؛ شخصیت‌هایی را معرفی می‌کند که کم‌تر شناخته شده‌اند. این  رمان- «گل سنگ» - اثر سیدهاشم حسینی است که در سال 89 توسط انتشارات سوره‌ی مهر منتشر شد.

یک به یک جزییات

شروع داستان‌ها همیشه از نقاط حساس داستان است چون به همان اندازه که یک شروع خوب و جذاب برای خواننده انگیزه‌ی ادامه‌ی داستان است، شروع شلوغ یا نامفهوم... دل خواننده را می‌زند. توصیفات خیلی زیادند و همین در چند صفحه‌ی اول خواننده را گیج می‌کند. توصیف جز به جز صورت، اندام و رنگ لباس آدم‌ها در هیاهوی بازار، فضایی زیبا اما راکد را ایجاد می‌کند و خواننده در بند توصیفات بیش از حد؛ نبی، حس و حالش را در بازار گم می‌کند! به عنوان مثال راننده‌ی بی‌اهمیتی که با «موی نرم، روشن و لخت ....» یا «قامت بلند، لباس‌های نو و خوش رنگ ...» حواس را پرت می‌کند ... هر چقدر تعداد توصیفات کم‌تر باشد و نویسنده بتواند با حرکات و افعال شخصیتش به خواننده بفهماند که او چه حس و حالی دارد، داستان زیباتر و هنرمندانه‌تر است.

به عنوان مثال در صفحه‌ی 9 می‌خوانیم «پالانش بزرگ بود و محکم، مثل یک فرش سرخ که با دقت و ظرافت دور میله‌های قوس دار بافته باشند و برای جثه‌ی کوچک و استخوانی‌اش بزرگ بود» واکنش شخصیت خیلی زیباتر از توصیف اطراف او می‌تواند به ما نشان دهد که او در چه شرایطی است. در این جا شاید توصیف فشار و سنگینی یا خستگی گویاتر باشد تا توصیف جنس و رنگ پالان.

اگر نویسنده همه چیز را جز به جز شرح نمی‌داد و مجالی هم برای تخیل خواننده باقی می‌گذاشت، بد نمی‌شد! توصیفات گاهی زبان غریبی هم دارند «نگاهش به اسکناس نو اندیشمندانه بود... یا کلماتی مثل: نجیبانه، مشفقانه، نگاه متمرد، چشم‌های ترسنده و...» گاهی جمله‌ها چندان به فضای رمان امروزی نمی‌خورد: «به گودال غم پرت شد،»، «صحبت‌ها ... راجع به خاتون قلب نبی را در می‌نوردید»... «بلا تکلیفی مرارت زا» ... «فکر اعلامیه‌ها را از یاد نبی گریزاند!»... «با چشم‌های درشتش بارقه‌ی امید و زندگی می‌پراکند!» «از قبل برات به تمنیاتش دست می‌یازد!»

نویسنده در نهایت آن قدر دل مشغول این شرح و تفصیل‌ها می‌شود که در صفحه‌ی 40 داستانش جایی که کشش‌ها و گره‌های جذاب داستان شروع می‌شود برای این که خانه‌ی دو طبقه برات - با تمام وسایل و شکل شمایلش- را توصیف کند، شخصیت را بدون هیچ هدفی در اتاق‌های خانه‌ی خودش (که قائدتاً برایش آشناست و همه جایش را می‌شناسد و مثلاً آدم غریبه‌ای نیست که کنجکاو باشد) می‌گرداند، برات فقط به اتاق‌ها نگاه می‌کند تا مجال بیش‌تری برای توصیفات مکرر نویسنده به دست بیاید! فضا سازی با توصیفات کم‌تر هم ممکن است. شخصیت‌ها نقطه‌ی قوت داستانند و کل متحد و مرتبطی را تشکیل می‌دهند. هم‌چنین نویسنده در چند جای داستان به بهانه‌هایی چند نمونه از اعلامیه‌های آن زمان را وارد داستانش می‌کند که البته جالب است اما در یکی دو مورد این اعلامیه‌ها را ساواکی‌ها در جمع خودشان می‌خوانند که چندان واقعی به نظر نمی‌رسد. (به عنوان مثال در صفحه‌ی 45)

شخصیت‌پردازی کامل و روان

دیالوگ‌ها خیلی خوب و با مهارت نوشته شده و تمام شخصیت‌ها از راه گفت‌وگو تا حد زیادی معرفی می‌شوند. تکنیک‌های تعریف کردن و نشان دادن هم در داستان به خوبی به کار رفته است. ایده‌ی بسیار جالب و طرح شسته رفته و روایت روان دانای کل و دخالت کم نویسنده در متن از نقاط قوت غیر قابل انکار داستان است، داستان پر کشش و پر از تعلیق‌های زیبا، تنش و اضطراب است (که از یک رمان راجع به وقایع پر ماجرای انقلاب - ماجراهایی که پر از تعلیق‌ها و حساسیت‌های ویژه هستند- همین انتظار هم می‌رود.)

اما در مورد شخصیت‌ها باید گفت، شخصیت اصلی داستان حمّال مؤمن و درستکاری است به نام «نبی» که در کار پخش اعلامیه و جابه‌جایی اسلحه برای مبارزان انقلابی است و دوست ساده لوحش «نظر علی» باعث لو رفتن نبی و شهادتش می‌شود و «برات»؛ شخصیت غافل‌گیر کننده‌ی داستان که ساواکی کار کشته‌ای است که در پوشش یک حمّال در بازار و میان نبی و نظر علی رخنه می‌کند؛ نمونه‌ای موفق از ضد قهرمان در این داستان است.

خواننده در طول داستان شاهد رشد و بلوغ شخصیت اصلی است، نبی جوانی است که در تضاد با ارزش‌های جامعه است. اما دغدغه‌ی اصلاح جامعه را دارد و در این مسیر تنهاست. دنیای او محدود است به دوست نااهلش و سید پیری به نام «سید عباس» که در لباس گدایی اعلامیه به دست او می‌رساند، او نماد مرشد و پیر طریقت نبی است که او را در مسیرش یاری می‌کند و نظر علی نماینده‌ی انسان‌هایی است که نبی بعد از رشد خود سعی در تربیت آن‌ها دارد، انسان‌هایی که نیاز به تربیت شدن دارند برای آشنایی با انقلاب و فداکاری برای آن؛ نبی آدم پاکی است اما غیر واقعی نیست.

او هم تمایلاتی دارد که به راحتی راه حلالش را انتخاب می‌کند. نبی به بیوه زنی به نام «خاتون» کمک می‌کند تا از پس خرج و مخارج خود و بچه‌هایش بر بیاید، حسی که کم کم نبی نسبت به او پیدا می‌کند و نهیب‌های درونی نبی برای دور ماندن هر چه بیش‌تر از خاتون در عین اشتیاق به دیدن او، از روایت‌ها بسیار زیبای داستان است و در نهایت نبی شهادت را بر وصال معشوق بر می‌گزیند ... هر چند گرفتن دست خاتون در شلوغی‌های یکی از تظاهرات‌های روزهای انقلاب در داستان چندان جالب نیست و جدای از شخصیت نبی است.

نبی مغلوب شیوه‌های ماهرانه و ابزارهای اغواگرانه‌ی رقیبش یعنی برات- ضد قهرمان داستان- می‌شود چرا که نبی در جذب نظر علی به سوی دین‌داری و کمک گرفتن از او برای پیشبرد انقلاب ناموفق است اما برات با چرب کردن سبیل نظر علی و پهن کردن بساط ؛ نظر علی را به خدمت ساواک می‌گیرد، اما در نهایت نبی خود را سبکبال می‌بیند و از خود راضی است، دقایقی قبل از شهادتش تمام ثروتش را به خاتون می‌بخشد و گویی سهم خود را برای انقلاب ایفا کرده در آخرین مأموریتش و برای نجات اسلحه‌ی مبارزان انقلابی با برات درگیر می‌شود و شهید می‌گردد.

شخصیت نبی، اعمالش، فشارها و سختی‌هایی که در راه مبارزه تحمل می‌کند- که اوج آن زمانی است که برات به زور به او شراب می‌خوراند و او را برای زجر دادن به کاباره می‌برد- همگی به زیبایی و با مهارت نوشته شده و در نهایت خواننده او را پیروز واقعی می‌داند هر چند از نظر ساواک لو رفته و کشته شده باشد و شهادتش بر روی نظر علی هم عمیقاً تأثیر گذارد. نظر علی نماد انسان‌های جا مانده از قافله‌اند که حقیقت را دیر می‌فهمند و برای همیشه در حسرتش می‌سوزند.(*)

*راضیه ولد بیگی؛ نویسنده و منتقد ادبی
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها