دستهایش را صاف گرفته روبهروی دختری که
پشت میز نشسته و ماسک گذاشته جلوی دهن و بینیاش. دختر که از پرسنل
آرایشگاه است، مثل بقیهی همکارانش کت سفید پوشیده است با شلوار قرمز و
کراوات قرمز. دست مشتری را میگذارد روی یک چیزی که نمیدانم چیست، اما
معلوم است بهخاطر راحتی مشتری این کار را میکند. خیلی تند ناخنها را
سوهان میکشد…
خانمهای زیادی در صف کاشت ناخن نشستهاند؛ ۱۹، ۲۰ شاید هم ۲۵ نفر. منتظرند
نوبت آنها برسد. متخصص خدمات ناخن که نمیدانم تخصصش را از کجا گرفته،
بعد از سوهان کشیدن ناخنها دست مشتری را میگذارد در محلولی از آب و یک
چیز دیگر تا ناخنها انعطافپذیر شوند و بشود بهراحتی روی آنها کار کرد.
میخواهم به دستانم نگاه نکنم. میخواهم حساس نشوم. کیفم را باز میکنم و
کتابم را درمیآورم. اما یواشکی به ناخنهای خودم نگاه میکنم. دستها را
برمیگردانم و انگشتهایم را از زاویه و جهات مختلفی برانداز میکنم.
دنبال صفحهای میگردم که بعد از آخرین خواندنم همیشه در قسمت سمت راست آن،
علامت میگذارم. صفحهی ۸۵ را باز میکنم که بخوانم، دوباره ناخنها و
انگشتهایم میآید جلوی چشمم. با خودم فکر میکنم اگر من هم، چنین
ناخنهایی برای خودم بسازم، تکلیف دختر کوچولوی خانهام چه میشود؟
شُستناش؟ عوض کردنش؟ غذا دادنش؟
چند خط از کتابم را میخوانم، اما حواسم جمع نیست. متخصص ناخن دارد با
وسواس زیادی کارش را انجام میدهد. ابزار زیادی دارد. همینطور مدام با
ابزارهای مختلف روی ناخن مشتری کلنجار میرود. دست آخر روی لایه ناخنی که
کاشته است، لاک میزند. یکی از ناخنها را پاک میکند و از اول لاک میزند.
حالا نوبت طرح روی لاکهاست؛ گلهای ریز و نقطهای سفید و صورتی روی لاک
سورمهای مات.
تلفن همراه خانمی که تازه ناخنش را لاک زده، زنگ میزند. با مهارت خاصی
جواب تلفنش را میدهد و در این مدت کاملا حواسش جمع است که ناخنهایش به
جایی برخورد نکند. میخواهد زود برود. خیلی عجله دارد. میگوید ۷-۸ ساعتی
میشود که در آرایشگاه نشسته است. متخصص ناخن به او میگوید باید دو هفتهی
دیگر برای ترمیم کاشت ناخن و لاکها و طراحیهایش او را ببیند.
***
ایران در خاورمیانه رتبهی دوم مصرف لوازم آرایش را دارد و در رتبهبندی
جهانی، رتبهی هفتم را داراست. این خبر را خیلی وقت است شنیدهایم. ظاهرا
اهمیت چندانی هم نداشته است، به این دلیل که فقط عنوان خبر و یک تحلیل و
آسیبشناسی جزئی از ماجرا، چاشنی مطالب بعضی از خبرگزاریها شده بود و
همین!
اینکه میزان مصرف لوازم آرایش در کشور ما فلان آمار را دارد، یک طرف قضیه
است و اینکه خانمهای ایرانی چقدر از وقت و زمان و سرمایهی اقتصادیشان را
در آرایشگاهها هدر میدهند، مسئلهی دیگری است. عادت کردهایم برای
خبرهایی از این دست، سری تکان بدهیم که یعنی خیلی متأسفیم. غافل از اینکه
شاید خود ما هم جایی وسط این آمار و ارقام و ماجراها هستیم.
اینکه ما برای ده عدد ناخن، این همه وقت و زمان و انرژی و پول هزینه کنیم و
بگوییم صرفا برای دل خودمان این کار را میکنیم، بیشتر شبیه یک نیاز روانی
است. تعارف نداشته باشیم. کاری هم به تحلیلها و آسیبشناسیهای
روانشناسانه و جامعهشناسانه نداریم. خودمانیم و خودمان! واقعیت را ببینیم
و همان را بگوییم.
من میخواهم با طرحی اینچنینی روی ناخنهایم، آن را بیشتر و زیباتر از آن
چه هست نشان بدهم. میخواهم وقتی از مهمانهایم پذیرایی میکنم، دستها و
ناخنهایم، اولین و مهمترین و زیباترین چیزی باشد که بهچشم میآید.
میخواهم اگر کسی خودم را ندید، ناخنهایم را ببیند و غافلم از اینکه همین
ناخنهای خوشرنگولعاب مانع میشود تا دیگران «من» را ببینند و «بودنم» را
و «تواناییهایم» را. خودِ خودم را.
نه اینکه نشود. میشود کسی در چنین شرایطی خودِ واقعیاش را هم نشان بدهد،
اما کارش سختتر است، چون الان دارد خودِ جنسیاش را بهنمایش میگذارد و
جنبهی جنسیتِ خالیِ خودش را پُررنگتر کرده است.
«بندهی آنی که در بند آنی»
کاری به بحث شرعی و اقتصادی ماجرا ندارم. میخواهم بگویم: آیا من، از همهی
زن بودنم همین ناخنها را برای نشان دادن دارم؟ آیا من با این کارم جز
اینکه جنسیت خود را به رخ بکشم، کار دیگری انجام میدهم؟ آیا زیباییهای من
را فقط این ناخنهای کاشتنیِ طراحیشده میتواند نشان بدهد؟ کار من با
این سؤالهای بیجواب است.
منبع: چارقد