ستاره درخشان موسیقی در روزهای آتش و خون؛
پدیدهای به نام آهنگران در جنگ
پایگاه خبری 598-محمد مهدی بهداروند: با آغاز جنگ تحمیلی، موسیقی و نقش مهم آن در روحیه دادن به رزمندگان جبههها و مردم شهرهای در معرض حملات هوایی و اعلام همدردی و تسلیت به خانوادههای شهدا؛ سه وظیفه و کارکرد مهمی بود که موسیقی را در کانون توجه قرار داد.در تاریخ همه درگیری های نظامی و جنگهای دنیا همیشه موسیقی نقش پررنگی برای تهییج مبارزان و تقویت روحیه آنها داشته است. اما داستان موسیقی دفاع مقدس ما از جذابیت های تاریخی ویژه ای برخوردار است. جنگ هشت ساله زمانی به ما تحمیل شد که ایران در روزهای ابتدایی پیروزی انقلاب و درگیر تحولات بنیادی در تمام عرصه ها بود. با توجه به شرایط خاص آن دوران موسیقی آنچنان که باید مورد توجه نبود.در تاریخ جهان هیچ جنگی را سراغ نمیتوان گرفت که آلات و ادوات موسیقی بهعنوان عاملی جنبی اما بسیار مهم در آن نقشی نداشته باشند؛ چه جنگهای تاریخ باستان با سازهای بدوی بادی و کوبه ای و چه جنگهای مدرن با یگانهای موسیقی نیروهای مسلح از یک طرف و نقشی که هنرمندان موسیقی در دوران جنگ و آگاهی از وظایف خود به عنوان یک هنرمند متعهد برعهده دارند.
ایران زمانی با حمله بعثیهای عراق مواجه شد که در روزهای ابتدایی بعد از پیروزی انقلابی قرار داشت که باعث دگرگونی های عظیمی در تمام زیرساختهای جامعه از سیاست و اجتماع و اقتصاد گرفته تا فرهنگ شد که موسیقی قسمتی از آن است. شرایط آن روزها طوری بود که موسیقی چندان مورد وثوق و توجه نبود. گفته میشود اگر جنگ ایران و عراق آغاز نمیشد و دنبال آن نقش بسزای موسیقی مورد توجه قرار نمیگرفت، چه بسا موسیقی امکان حیات خود را از دست میداد.
با آغاز جنگ تحمیلی تمام امکانات کشور روی جنگی نابرابر متمرکز شد و تمام اقشار کنار حاکمیت همت خود را به کار گرفتند تا اهریمنی به نام صدام در رسیدن به آرزوی خود که فتح چندروزه تمام ایران بود، ناکام بماند و حتی وجبی از خاک کشور را از دست ندهیم. دراین میان رزمندگان دلیر در نوک پیکان این نبرد نابرابر قرار داشتند، نبردی آنچنان نابرابر که جز با اتکا به پروردگار و برخورداری از روحیه محکم و خلل ناپذیر رزمندگان امکان پیروزی و سرافرازی در آن ممکن نبود. در چنین شرایطی نقش موسیقی به عنوان عاملی روحیهبخش برای رزمندگان خط مقدم و مردمی که در شهرها ناخواسته و ناگهانی با حملات هوایی و موشکی روبرو شده بودند، مورد توجه قرار گرفت و هنرمندان موسیقی که خود را به این مردم و این آب و خاک متعهد و مسئول میدیدند با سلاح موسیقی در جبهه فرهنگ نبرد خود را با دشمن آغاز کردند.درآنروزها صدا و سیما مهم ترین و شاید تنها رسانه عمومی بود که از طریق آن امکان پخش موسیقی وجود داشت. در این دوران هنرمندان موسیقی با ساخت آهنگها و سرودهای ملی میهنی و پخش آن از طریق صدا و سیما موفق شدند وظیفه روحیهبخشی به تمام مردم و تهییج رزمندگان را انجام دهند. با نگاهی به آرشیو موسیقی های دوران دفاع مقدس مشخص میشود این آثار بیش از اینکه آثاری برخوردار از معیارهای زیباییشناسانه موسیقی باشند بیشتر به صورت احساسی و خالصانه تولید و پخش شده اند.
شاید سفر اعضای ارکستر سمفونیک تهران به مناطق جنگی و اجراهای برنامه برای رزمندگان و مردم جنگ زده یکی از مهم ترین رویدادهای موسیقی آن دوران باشد. اقدامی که شاهد و گواه زنده آن خواننده جوان آنروزها مهرداد کاظمی است که امروز به دلیل مصدومیت ناشی از گازهای شیمیایی در بستر بیماری است.اما در پشت جبهه هم هنرمندان موسیقی دست از انجام وظیفه نکشیدند و با تولید آثاری که امروزه به عنوان یکی از میراث فرهنگی ملت ما و یادگارهای جاودانه موسیقی دوران دفاع مقدس شناخته میشوند نام خود را به عنوان رزمندگان جبهه فرهنگی در تاریخ پرافتخار این کشور ثبت کردند.اما جدا از ساخت موسیقی بخش دیگری از تاریخ موسیقی دفاع مقدس را جوانانی ساختند که با صدای گرم و ریشهدار خود در سنت و آیین مداحی و مرثیه سرایی با حضور مستمر در جبهه ها مخصوصا در شبهای عملیات نقش مهمی در تهییج و روحیه بخشی به رزمندگان داشتند؛ صادق آهنگران و غلام کویتیپور چهره های شاخص این رویکرد نوین در موسیقی حماسی ایران هستند.
بهرتقدیربا شروع جنگ تحمیلی و ورود ارتش بعث عراق به حاک و جغرافیای جمهوری اسلامی، نظام اجتماعی دچار تلاطم جدی گردید و برای مدتی شیرازه کار از دست مدیران و فرماندهان کشورخارج شده بود.
با ورود امام خمینی به صحنه مدیریت و فرماندهی جنگ و اعلام این که دزدی آمده و سنگی انداخته[1] و یا ما مرد جنگ هستیم، دفاع و مقاومت در سراسر میادین رنگ و شکل و جلوهای دیگری پیدا نمود که دوست و دشمن باور آن را نداشت.حضور نیروهای مردمی در کنار نیروهای مسلح ارتش و سپاه، توهمات صدام عفلقی را باطل السحر نمود و آنها بخوبی دریافتند راهی را که آمدهاند اشتباه بوده و لذا در صدد طرح صلح و آتشبس برآمدند.
در این میان حضور مردم خصوصا جوانان و نوجوانان در میادین نبرد و عزم جزم برای بیرون راندن دشمن از سراسر سرزمین ایران، پیوند با موضوعی جدید پیدا نمود که حضور و دفاع آنها هویت دیگری پیدا نمود.
در دیدار عشار عرب خوزستان به مدیریت شهید حسین علم الهدی با حضرت امام خمینی در حسینیه جماران، جوانی خوزستانی در محضر ایشان ابیاتی را به عنوان نوحه حماسهای سرودند که شروع حرکت جدید فرهنگی در تحریک، تشویق و ترغیب جوانان و مردم بسوی جبههها بیش از پیش گردید.
ای شهیدان بخون غلطان خوزستان درود
لاله های سرخ پرپر گشته ی ایران درود
ای عزیزان و فداکاران جانباز وطن
کشتگان جان به کف بگرفته خونین کفن
پیشتازان غیور مکتب و قرآن درود
ای شهیدان بخون غلطان خوزستان درود
لاله های سرخ پر پر گشته ی ایران درود
در آن زمان در کنار دفاع جانانه مردم از شهرها و مرزهای اشغال شده، خلاء یک اکسیر و موضوع روحیهبخشی را احساس میکردند و در واقع بهعنوان گمشدهای بودند که صدای حاج صادق آهنگران آنها را کامیاب نمود.
تهییج روحیه انقلابی و جهادی مردم و هجوم به جبههها هر روز بیشتر از روز قبل صورت میگرفت و امام آن را به فال نیک گرفت و از گریه جوانان و پیرمردهای اعزامی به جبههها در سخنرانیهایش یاد مینمود .
اینجانب هنگامی که این جوانان عزیزِ در عنفوان شباب را، که با گریه از منِ عقب مانده تقاضای دعا برای شهادت میکنند، مشاهده میکنم از خود مأیوس و از آنان شرمنده میشوم و هنگامی که عکسهای متعدد این شهیدان نورس نورانی را مینگرم و ارزشهای انسانی و مقامات الهی آنان، که خود از آنها به مرحلههایی دور هستم غبطه میخورم و چون به مادران و پدران این جوانان و نوجوانان شهید برخورد میکنم و آن شجاعتها و شهامتهای فوق تصور را از آنان مشاهده میکنم احساس حقارت نموده، به پیشگاه پیامبر بزرگ اسلام - صلی الله علیه و آله - و حضرت بقیة الله - روحی لمقدمه الفداء - به خاطر چنین امتی و پیروانی متعهد و مجاهد تبریک عرض میکنم و از خداوند تعالی ولی نعمت و حافظ امت سپاسگزارم.کارکرد نوحههای صادق آهنگران در برهههای مختلف و متفاوت از کارامدی خاصی برخوردار بود که نیازمند یک تحقیقات میدانی در سطح عالی و تخصصی را میطلبد. ایشان یا در اعزام نیروها به جبههها، یا در شب و روز قبل از عملیات و یا پس از اتمام عملیات و یا در مراسم بزرگداشت شهدای جنگ نوحهسرایی مینمود و اثرگذاری خاصی را بر جامعه مینهاد.[2]
برخی از مردم جامعه ایران قبل ازپیروزی انقلاب اسلامی بدلیل فضای موجود که به برخی ترانه و نواهای خاصی گرایش پیدا کرده بودند، پس از پیروزی انقلاب و شروع جنگ تحمیلی، از آن حال و هوا ،فاصله گرفته و در انتظار موضوعی که خلاء آن حال و هوا را در قالب دیگری پر کند بودند.
این دوره که با نواخوانی صادق آهنگران و برخی افراد دیگر در جبههها جاری و ساری شد، به عنوان یک دوره جدید تاریخی در عرصه هویت ایران جدید پس از انقلاب اسلامی و دوران دفاع مقدس مطرح گردید.
تا پیش از پیروزی انقلاب اسلامی، موضوع نوا و موسیقی اعم از سنتی و محلی و اقسام دیگر آن ، سبک و سیاق خاص خود را دارا بود که با پیروزی انقلاب بدلیل تغییر تمایلات، افکار، اندیشهها و ارتکازات فردی و اجتماعی، دیگر آن حال و هوا نمیتوانست ارضای روحی برای مردم داشته باشد و لذا در صدد چارچوبی برآمدند.
با بروز جنگ و ظهور گفتمان جهاد و شهادت براساس فرهنگ مقاومت، این خلاء به طرز عجیبی خود را نشان میداد و گویی میتواند به عنوان یک ابزار در عرصه قدرت نرم، نقشآفرینی نماید.
با شروع موضوع شهادت افراد در جبههها و انتقال اجساد مطهر آنها به شهرها و خانوادههایشان، ضرورت نوعی رضایتمندی صبر و ایثار در رفتارها پدران و مادران انان احساس میشد که با تولیگری حضرت امام خمینی این موضوع بطرز بسیار بالایی اتفاق افتاد و امام از آنها به عنوان ارزشهای جنگ و جهاد یاد میکرد و در مقابل عظمت پدران و مادران شهدا به نیکی یاد مینمود. حضرت امام در ديدارى که در 7 دى 1359، با خانوادههاى شهداى نيروى هوايى در جريان نهضت داشتند، چنين فرمودند: من از شما بانوان محترم، بازماندگان شهداى نيروى هوايى و اقرباى معلولين نيروى هوايى تشکر مىکنم که با روى گشاده و با روحيهى قوى با من مواجه هستيد و به مخالفين نهضت با شجاعت و استقامت نمايش مىدهيد که شما شيرزنان مثل متعلقين شيرمردان در راه اسلام و در راه کشور اسلامى براى فداکارى و براى مجاهدت حاضريد. شما بانوان محترم که بازماندگان آنها هستيد و براى شما، آنها شرافت و عزت به يادگار گذاشتند، خودتان هم مىبينيد در گفتارتان استقامت از آنها ظاهر مىشود. من از شما بانوان محترم و بازماندگان شهدا، بازماندگان شهدا در هر کجا که هستند، تشکر مىکنم که چنين روحيهى قوىاى داريد که باز در مقابل همهى توطئهها ايستاديد و سخن مىگوييد و مقاله مىخوانيد و مردم را دعوت به حيات مىکنيد و خداى تبارک و تعالى، به همهى شماها و به همهى ملت ما عزت عنايت کند. العزتلله: عزت مال خداست.
صادق آهنگران با صدای حزین و حماسی خود به عنوان سفیر فرهنگی دفاع مقدس ناخواسته معرفی و در هر کوی و برزنی با انتقال مفاهیم ایثار، استقامت و ایستادگی و ارادت به امام خمینی، در نوحههای خود، کاری کارستان مینمود وزمینه حضور رزمندگان رادرجبهه ها فراهم می کرد.
میروم مادر که اینک کربلا میخوانمت از دیار دوست یار آشنا میخوانمت
نوع ابیات و اشعار متناسب با حال و هوای جامعه و عملیاتها که حاصل قلم شیوای زندهیاد مرحوم حاج حبیباله معلمی بود و در کنار آن با شمایل و استایل خواننده آن یعنی صادق آهنگران و سبک جنوبی خوانش، همه و همه دست بهدست هم داده و حماسهای بزرگ را خلق نمودند.
او با نواخوانی خود در حقیقت پاسخ در خوری به حیرت بوجود آمده در جان و دل و اندیشه مردم و جامعه بود که در واقع مسیر حرکت اجتماعی و حتی تاریخی جامعه اسلامی را به سمت تقرب و عبودیت نشان میداد.
صادق آهنگران با صدای خود و مفاهیم بلند معنوی و عرفانیاش در نوحهها، در حقیقت نشان داد که جامعه مقاوم و مدافع، در کجای تاریخ ایستاده و چه رسالت و مأموریتی برعهده او نهاده شده است. او بخوبی کمک کرد که در کنار سایر ابزارها و امکانات فرهنگی و معنوی دریابیم که به مدد مدیریت امام خمینی که هستیم، چه هویتی پیدا نمودیم و مقصد به کدامین سو خواهد بود؟
صادق آهنگران در نوحههای خود بسیار ساده و هجی شده به این سوالات و مطالبات پاسخ میداد وروز به روز فرهنگ مقاومت، نه در خوزستان و ایران، بلکه در منطقه جهان اسلام نظیر سوریه و لبنان در حال انتشار بود و هیچکس قدرت انکار آن را نداشت. این سمتدهی و مقصد گزینی همان فلسفه تاریخ است که نشان میدهد در جدال و نبرد ایمان و کفر، حق و باطل، نور و ظلمت، عاقبت چه رخ خواهد داد و پیروزی از آن کیست.
البته در کنار این حرکت نوپدید و پدیده جدید عرصه فرهنگی، ارگانها و سازمانهای دیگری هم در عرصه موسیقی دستی بر آتش داشته و خدماتی را ارائه میدادند که از جمله آنها میتوان به فعالبت فرهنگی حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی در اجرای ترانه همپای جلودار یا ترانههای حماسی و ملی اقای گلریز اشاره نمود ولی هیچیک آن کاریزما و معنویتبخشی صدای آهنگران را نداشته و درواقع در مراحل پس از ان قرار داشتند.
صدای صادق آهنگران، هر روز عامل اعزام نیروهای تازهنفس و جوانان و نوجوانان جدیدی به سوی جبههها بود که مشتاقانه برای دفاع و مقاومت در برابر دشمن در جبههها سر از پا نمیشناختند،به گونه ای که مردم و حماسه دو موضوع تنیده درهم شدند و حاصل این وحدت، حرکت بلند مقاومت در برابر نه ارتش صدام که ارتشهای دنیا بود.
بنابراین با توجه به فلسفه تاریخ، این دلداگی و ترغیب به جبههها و ازدحام مردم برای حضور در میادین نبرد با وجود روحیه معنوی، به نوعی حرکت به سمت عصر ظهور رانشان میداد و این چیزی جز یک تحول اجتماعی جدید در بستر تاریخی کشور ایران نبود.
در تمام کشورها، در تمام جنگها ودر تمام زمانها از نمادها و موسیقیها و آواهایی جهت تولید وتقویت روحیه حماسی و آمادگی دفاعی برای رزمندگان استفاده می شده است. به عنوان مثال بعد از جنگ اول جهانی در آمریکا در ارتش آن کشور ،موسسهای بنام آموزش و تبلیغ تأسیس شد که هاولند مدیر آن بود. او در ابتدای شروع مسئولیتش اولویت اول را در تولید فیلمهای سینمایی دید که با این کار بتواند فرهنگ فداکاری و مهیندوستی سربازان آمریکایی را به تصویر بکشاند و افکار عمومی را خطدهی کند. وی با همکاری تنگاتنگی که با هالیوود برقرار کرد ، در مدت کوتاهی توانست تولیدات زیادی را از جمله مستند ما چرا میجنگیم[3] را ارائه دهد که زمینهای برای شروع جنگ دوم جهانی بود.
بر این اساس در خلال جنگ جهانی دوم دولت وقت آمریکا به منظور توجیح حقانیت شرکت سربازان ایالات متحده آمریکا در جنگ، تولید یک سری مستند سینمایی را سفارش میدهد. هدف دیگر از تولید این مجموعه اقناع افکار عمومی آمریکا برای جذب پشتیبانی مردمی حین جنگ بود.
فرانک کاپرا کارگردان بیشتر قسمت های این مجموعه، که خود مجذوب و مبهوت پروپگاندای سینمایی آلمان نازی بود خود را در چالش با فیلم "پیروزی اراده ها"1935 Triumph of the Will ، ساخته هنری رینفشتال میدید و فیلم خود را پاسخی به آن میدانست. چالش جدی تری که این مجموعه به دنبال جواب به آن بود؛ متقاعد سازی ملتی که افکار "ضد دخالتگری" را دنبال میکردند به دخالت در جنگ و همپیمانی با شوروی بود. کاپرا و دیگر کارگردانان فیلم های پروپگاندای "محور متحدین" که طی یک دوره 20 سال ساخته شده بودند را بررسی کردند و از محتوای آن به منظور بازتعریف و ترویج دلایل اتحاد مورد نظر خود استفاده کردند.ویرایش اولیه فیلم توسط ویلیام هورنبک انجام شد با این وجود برخی از بخش های فیلم مجددا تحت نظارت بخش جنگ دولت آمریکا ویرایش شد. استودیو دیزنی کار ساخت انیمیشن بر عهده گرفت. در متحرک سازی نقشه های مناطق تحت اشغال برای متحدین از رنگ سیاه استفاده شد.فرانک کاپرا به فاصله کوتاهی از حمله ژاپن به پرل هاربر انتخاب شد. وی مستقیما تحت نظر فرمانده ستاد(رئیس ستاد ارتش) جورج سی. مارشال، بالاترین رده فرماندهی ارتش و کسی که بعدها طرح مارشال به اجرا گذاشت و برنده جایزه صلح نوبل گشت، مشغول به کار شد. مارشال دریافت که سپاه سیگنال ارتش "Signal Corps" توانایی کافی برای تولید"فیلم حاوی اطلاعات حساس و هدفمند برای نیروها" را ندارد.
این موفقیت، کارآمدی خود را در حق جلوه دادن جنگ دوم جهانی در برابر افکار عمومی مردم آمریکا، کارساز شد و توانست کمک بسیار زیادی به ارتش آمریکا نماید. زیرا بعد از جنگ دوم روش های بدست آوردن پشتیبانی از نیروها و مردم احتیاج به تغییر داشت. انجام سخرانی برای جذب سرباز و افکار عمومی دیگر اثر بخش نبود. فیلم به عنوان یک واسط برای اقناع فکری سربازان و توضیح برای علت جنگیدن ضروری به نظر میرسید. همانطور که کاتلین جرمن میگوید، " این برای اولین بار بود که تلاشی با ابعاد وسیع برای نفوذ در عقاید ارتش آمریکا بوسیله فیلم صورت میگرفت". فیلم همچنین به این دلیل انتخاب شده بود که میتوانست هم دیدگان و هم گوش ها را همزمان بکار گیرد. بر رادیو و نشریات برتری کامل داشت. کاپرا گرچه هیچ سابقه ای در ساختن مستند نداشت، اما به این دلیل انتخاب شده بود که به ایده آل های آمریکایی تعهد داشت و برخی فیلم های شاخص وی در آن زمان شهرت بسیاری پیدا کرده بودند. او برای فهم قلب و روح مخاطبان آمریکایی تلاش میکرد. زمانی که فیلم کامل شد، از آن با عنوان "لمس (اثر) کاپرا" یاد شد.هنگامی که مونتاژ نهایی فیلم تکمیل شد، جذابیت اثر کاپرا روشن شد، کاپرا توانسته بود با تکیه بر توانایی ویراست فیلم(ادیت) یک فیلم موفق در ابعاد فیلم های هالیوودی خویش بسازد. فکر کاپرا تصور میکرد اگر فیلم های پروپگاندای دشمن را مجدد مونتاژ کند و بر روی آن گفتمان خویش را قرار دهد، خواهد توانست سیرت واقعی آنان را به نمایش بگذارد. او با این کار به جنگ و دلایل آن معنی بخشید.از میانه چنین ادیت دقیق و حسابگرانه ای، فیلم به مقایسه و بیان تفاوت ها بین نیروهای شیطانی و ایالات متحده و ارزش های سنتی اش می پردازد. کاپرا تفاوت ها را بخوبی بزرگ کرده بود و نشان داد که بین آمریکا و دشمنانش چه خواهد گذشت و چه بر سر ارزش های آمریکایی خواهد آمد اگر "ما" به جنگ نرویم. این یک جنگ بین متحدین و متفقین نبود، جنگی بین خیر و شر بود. برای قضاوت در مورد اتحاد غرب(متفقین) با شوروی این مجموعه اطلاعات بسیاری را حذف کرده تا شبهاتی که میتوانست "بچه مثبت" بودن جایگاه شوروی زیر سوال ببرد، نظیر اشغال بالتیک و جنگ زمستانی دیده نشود. اما پیمان عدم تجاوز مولوتوف–ریبنتروپ (استالین-هیتلر) و اشغال لهستان به دست شوروی را به نمایش میگذارد.سریال مستند چرا میجنگیم به بزرگترین ابزار ارائه اطلاعات در مورد متحدین به دولت آمریکا در خلال جنگ جهانی دوم بدل گشت. ژنرال سورلز مدیر روابط عمومی وزارت جنگ، به دنبال نمایش این فیلم خواهان ساختن چنین فیلم هایی در مورد نیروهای مسلح و نمایش عمومی آن شد. وی هنگامی که روزولت برای اولین بار قسمت اول فیلم(پیش درآمدی بر جنگ) فیلم را مشاهده کرد به هدف خویش رسید. روزولت مشاهده عمومی فیلم را بسیار مهم ارزیابی کرد و دستور داد که در مکان های نمایش عمومی در معرض دید مردم قرار گیرد. این امر به دلیل جنبه اقناع کنندگی بالای فیلم مخالفانی نیز داشت، لول ملت(Lowell Mellett) هماهنگ کننده رسانه ای روزولت این فیلم را خطرناک میدانست و بر نگران بود که نمایش عمومی آن میتواند باعث وحشت و حساسیت عمومی شود.دست کم 54 میلیون نفر این مجموعه را دیدند و مطالعات برای بررسی اثربخشی فیلم نیز انجام شد. بااین وجود مطالعات نتایج مشخصی نشان نمیداد و همچنان اثربخشی فیلم مورد سوال است.[4]
از سوی دیگر در کشور آلمان نازی جهت بالا بردن روحیه جنگی سربازان ارتش، معاون تبیلغات هیتلر(گوبلس) گوبلز[5] دست به ابتکار جدیدی زد و توانست موازنه قدرت را در جنگ تبلیغاتی از آن آلمان نماید. در ژانویهی ۱۹۳۳، هیتلر صدراعظم آلمان شد و در مارس همان سال گوبلز را به عنوان وزیر پروپاگاندای نازی و تبلیغات انتخاب کرد. بدین ترتیب گوبلز بر محتوای روزنامههای آلمانی، مجلات، کتابها، موسیقی، فیلم، تئاتر و برنامههای رادیویی نظارت کامل داشت. وظایف او شامل سانسور و سرکوب تمامی مخالفتها و اعتراضات، نشان دادن نقاط قوت هیتلر و نفرتپراکنی نسبت به یهودیان میشد.در آوریل ۱۹۳۳، گوبلز تحت نظر هیتلر کسب و کار را برای یهودیان ممنوع اعلام کرد. یک ماه بعد، او مراسمی را در سالن اپرای برلین رهبری کرد که در آن کتابهای «غیر آلمانی» به آتش کشیده شدند. در این مراسم آثار بسیاری از نویسندگان از جمله آلبرت انیشتین، امیل زولا، هلن کلر، مارسل پروست، زیگموند فروید و آندره ژید از بین رفتند.در سپتامبر ۱۹۳۳، گوبلز مدیریت تالار فرهنگ رایش را بر عهده گرفت که هدف آن کنترل تمامی زیرمجموعههای هنرهای تجسمی بود. او در یکی از نخستین اقداماتش تمامی هنرمندان یهودی از جمله نویسندهها، موزیسینها، بازیگران و کارگردانان را از کار برکنار کرد. همچنین با توجه به اینکه نازیها هنر مدرن را غیراخلاقی میدانستند، گوبلز دستور داد آثار هنرمندان مدرن مصادره شوند و آثاری محافظهکارانهتر جای آنها را بگیرند.نهایتا گوبلز قانون مطبوعات رایش را تصویب کرد که در پی آن فعالیت ویراستاران یهودی و غیر نازی در روزنامهها و مجلات آلمانی ممنوع اعلام شد.در سال ۱۹۳۹ و با آغاز جنگ جهانی دوم، گوبلز وظیفهی تقویت روحیهی مردم آلمان و جلب حمایت آنان با استفاده از رسانه را به عهده گرفت. از مشهورترین فیلمهایی که تحت حمایت او ساخته شد، «یهودی ابدی» نام داشت که به ظاهر درباره تاریخ یهودیان بود اما آنان را در نقش انگلهایی کثیف و خطرناک برای جامعه نشان میداد.گوبلز همچنین ساخت فیلم «زوس یهودی» را ترتیب داد که درباره زندگی جوزف زوس اوپنهایمر بود، یک مشاور مالی یهودی که در قرن هفدهم زندگی میکرد و به طرز ناجوانمردانهای محکوم شد و به قتل رسید؛ اما در این فیلم با استفاده از داستان زندگی او، یهودیان طمعکار و از خودراضی نشان داده شدهاند.[6]
وی توانست در دوران مسئولیت خود در کنار هیتلر، فضای جدیدی را در عرصه فرهنگ بوجود آورد و هیتلر را در رسیدن به اهدافش کمک شایانی نماید. درباره هوش و ذکاوت او نوشتهاند که یوزف گوبلز، وزیر تبلیغات هیتلر و مسئول ارائهی تصویر پیشوا به نازیها بود. تصویری بزرگ و قابل اعتماد؛ همان تصویر مستحکم و شکستناپذیری که برای طرحریزی ایدئولوژی نازیسم و جنبش هیتلر باید به آن پرداخته میشد. هوش سیاسی گوبلز در کنار وفاداری بیکران او به پیشوای خود، هیتلر، قابل توجه است. گوبلز بر اساس جملهی تاریخی هیتلر، «دروغ هرچه بزرگتر، برای مردم باورپذیرتر»، عمل میکرد و تصویری آنچنان باشکوه از ایدئولوژی نازیسم و قدرت هیتلر به نمایش میگذاشت که کمتر کسی میتوانست بیاعتنا از کنار آن عبور کند.گوبلز، اهمیت صنعت فیلم را برای شکل دادن ذهن مردم و پیشبرد اهداف نازیسم، دریافت و آن را به امضای شخصی خود تبدیل کرد. تسلط بر رسانههای زمان خود، توانایی کنترل اندیشهی مردم و ارتقای قدرت هیتلر را به او بخشید[7].
علاوه بر کشورهای غربی، در کشورهای اسلامی هم این هدایت و ساماندهی افکار عمومی وجود داشت. در دوران حکومت جمال عبدالناصر، تیتراژ برنامههای تلویزیونی شعار و سرود الله اکبر فوق کید المعدی که در حقیقت تیتراژ عزالدین قسام بود و صدام در دوران جنگ هشت ساله جهت تقویت روحی سربازان خود از آن بارها استفاده مینمود.[8]
|
خدا بزرگتر است! خدا بزرگتر است! |
الله أکبر الله اکبر |
|
ای جهان، به من گوش کن و مرا ببین، |
یا هذه الدنیا أطلی واسمعی |
|
خدا بزرگتر است! خدا بزرگتر است! |
الله أکبر الله اکبر |
این سرود بعدها به عنوان سرود ملی کشور لیبی قرار گرفت.
در زمان حاضر نیز در زمانی که اسرائیل وحشیانه به مردم بیدفاع فلسطینی از زمین و آسمان و دریا حمله میکند، خواننده عربی در تبیین این جنایات با سرودن ترانهای سعی در آرامش روحی مردم و افشاء عملکرد ظالمانه ارتش اسرائیل باشد.[9]
این حرکت موسیقی توسط خواننده زن عربعاطی برای تعییج افکار خموش و خفته مردم منطقه در برابر جنایتهای اسرائیل بود که اثرزایی زیادی بههمراه داشت.
کجا، کجا، کجا
وين، وين، وين
میلیون ها کجا هستند؟
وين الملايين
مردم عرب کجا هستند؟
الشعب العربي وين
خشم اعراب کجاست؟
الغضب العربي وين
خون عرب کجاست؟
الدم العربي وين
شرف عرب کجاست؟
الشرف العربي وين
میلیون ها کجا هستند؟
وين الملايين
کجا، کجا
ويـن، ويـن
خدا با ما است، قویتر و بزرگتر از فرزندان صهیون
الله معانا أقوى وأكبرمن بني صهيون
به دار آویخته می شود، کشته می شود، دفن می شود، دفن می شود، سرزمین من آسان نیست
يشنق يقتل يدفن يقبر أرضي ما بتهون
خون سرخ من به مزه لیمو سبز است
دمي الأحمر راوي الأخضر في طعم الليمون
خدا با ما است، قویتر و بزرگتر از فرزندان صهیون
الله معانا أقوى وأكبرمن بني صهيون
به دار آویخته می شود، کشته می شود، دفن می شود، دفن می شود، سرزمین من آسان نیست
يشنق يقتل يدفن يقبر أرضي ما بتهون
خون سرخ من به مزه لیمو سبز است
دمي الأحمر راوي الأخضر في طعم الليمون
آتش انقلاب ها نمی سوزد، ما پیروز هستیم
نار الثورات ما تسعر نحن المنتصرين
کجا، کجا
ويـن، ويـن
قوی تر از کوه، بیشتر از شن
أقوى من الجبال، أكثر من الرمال
قوی تر از کوه، بیشتر از شن
أقوى من الجبال، أكثر من الرمال
در داخل بازداشتگاه شهدای زنده خود را می خوانیم
داخل الإعتقال نغني شهدانا حيين
خارج از بازداشت، دعوا می کنیم، زانو نمی زنیم، تسلیم نمی شویم
خارج الإعتقال نقاتل لا نركع لا نلين
کجا، کجا
ويـن، ويـن
آنی که در وسط دنده ها قرار دارد از زره قوی تر است
اللي في وسط الضلوع، أقوى من الدروع
آنی که در وسط دنده ها قرار دارد از زره قوی تر است
اللي في وسط الضلوع، أقوى من الدروع
من یک خشاب مسلسل در سینه ام دارم و می گوییم: “برادران من کجا هستند؟”
في صدري مخزن رشاشة ونقول خوتي وين
ما حقیقت هستیم، ما انقلابیم و آنها صاحب فیل هستند
نحنا الحق ونحنا الثورة وهم أصحاب الفيل
نسل حقیقت و نسل انقلاب پرندگان ابابیل هستند
جيل الحق وجيل الثورة طيورالأبابيل
او باید به سمت آنها سنگ پرتاب کند، سنگ هایی که از شیل ساخته شده اند
لازم يرميهم بحجارة حجارة من سجيل
ما حقیقت هستیم، ما انقلابیم و آنها صاحب فیل هستند
نحنا الحق ونحنا الثورة وهم أصحاب الفيل
نسل حقیقت و نسل انقلاب پرندگان ابابیل هستند
جيل الحق وجيل الثورة طيورالأبابيل
او باید به سمت آنها سنگ پرتاب کند، سنگ هایی که از شیل ساخته شده اند
لازم يرميهم بحجارة حجارة من سجيل
او زانو نمی زند، اسیر نمی شود و نقشه او گمراه کننده است
لا يركع لا يسقط أسرى وكيدها في تضليل
کجا، کجا
ويـن، ويـن
آنی که در وسط دنده ها قرار دارد از زره قوی تر است
اللي في وسط الضلوع، أقوى من الدروع
آنی که در وسط دنده ها قرار دارد از زره قوی تر است
اللي في وسط الضلوع، أقوى من الدروع
اگر کتاب تو نبود باز هم می توانستیم بنویسیم ای پیرمرد
لولا كتابك يبقى بينا إكتب يا زمان
سرزمین ما هرگز دست کم نمی گیرد در حالی که انقلاب یک عنوان است
أبداً ما تهون أراضينا والثورة عنوان
کجا، کجا
ويـن، ويـن
آنی که در وسط دنده ها قرار دارد از زره قوی تر است
اللي في وسط الضلوع، أقوى من الدروع
من یک خشاب مسلسل در سینه ام دارم و می گوییم: “برادران من کجا هستند؟”
في صدري مخزن رشاشة ونقول خوتي وين
کجا، کجا
ويـن، ويـن
بنویس پیرمرد
إكتب يا زمان
انقلاب ایمان است
الثورة إيمان
انقلاب یک عنوان است
الثورة عنوان
با توجه به آنچه گذشت نگارنده در صدد اثبات این موضوع است که پس از پیروزی انقلاب اسلامی و شروع جنگ خانمانسوز هشت ساله که خسارات جبرانناپذیری بر ملت و کشور ایران وارد نمود، افکار و تمایلات فرهنگی جامعه وارد مرحله و فاز جدیدی گردید. بسیاری از طبقه متدینین که با آهنگها و موسیقیهای دوران پهلوی تناسب روحی و اندیشهای نداشتند، اما با موسیقی و نواهای مذهبی هماهنگ بودند. بر این اساس با ورود صادق آهنگران به عرصه نوحهخوانی و موسیقی جنگ، آنها احساس کردند گمشده خود را پیدا کرده و بدان اقبال جدی پیدا نمودند. آنها با پدیدهای مواجه شدند که در عرصه جهتدهی تمایلات و روحیات افراد، از هیچگونه ابزار و آلات موسیقی و یا ارکستر و آهنگ استفاده نمیکند و تنها با حس و حال زبانی خود موج آفرینی میکند.
او توانست با اشعار مرحوم حبیب اله معلمی انقلاب و تحولی در نوحهخوانی و هدایت قلوب ایجاد نماید که مسبوق به سابقه نبود. پیش از وی شاعرانی همچون علی معلم در زمینه شعر و شاعری فعالیت میکردند و حتی شاید معلمی را جزو شعرا به حساب نمیآوردند. زیرا دارای اشعار پیچیده و موزون نبود .اما کارکرد اشعار معلمی بر تمام اشعار و شعرای همدوره خود جلوه دیگری پیدا نمود تا این که امام خمینی در پیامی برای حاج صادق آهنگران از او درخواست مینماید اشعار حماسی بخواند زیرا ملت ما ملت حماسه هستند.[10]
امام خمینی بارها به او تأکید کرده بود که این روح حماسی و مقاومت را در شعرهایش حفظ کند. چندباری از سوی امام(س) انتقاد شنیده بود و بعد از آن تصمیم گرفته بود که حتماً حماسی بخواند. نوحههای اوایل انقلاب بیشتر با اسم او گره خورده است. «ممّد نبودی ببینی»، «ای لشکر صاحب زمان ...»، «با نوای کاروان» و خیلی دیگر از اشعاری که آن موقع خوانده میشد و هنوز هم بهمناسبتهای مختلف زمزمه میشود، اسم صادق آهنگران را به ذهن میآورد. انگار اسم صادق آهنگران با نوحههای انقلابی گره خورده است.
او بعد از اتمام جنگ با رویه جدیدتری وارد عرصه هنر مداحی شد. در سالهای اخیر همان شعرها را با همان مضامین در قالب و شکل جدیدی ارائه میدهد که انگار به مذاق مخاطب امروزی خوشتر میآید و مخاطبان خود را هم دارد. مضمون بیشتر اشعاری که میخواند مقاومت، زنده نگه داشتن یاد روزهای حماسی یک ملت و مدح اهل بیت علیهم السّلام است، همان مؤلفههایی که امام(س) بارها تأکید کرده بودند. آهنگران در طی این بیست و چهار سال که از رحلت امام امت میگذرد، اشعار مختلفی را در سوگ پیر جماران اجرا کرده است. صادق آهنگران خود دراین باره می گوید:
در اول جنگ شعری با مطلع «ای شهیدان به خون غلتان خوزستان درود/لالههای سرخ پرپرگشته ایران درود» خواندم که شهرت ما هم از همین شعر شروع شد. این شعری از حبیبالله معلمی بود که من برای اولین بار با این لحن خواندم. همین شعر زمینهای ایجاد کرد تا بعداً هم از شعرهای ایشان استفاده کنم و در جاهای مختلف جبهه، جلوی رزمندهها، محضر امام(س) و... بخوانم. با حبیبالله معلمی از قبل آشنا و دوست بودم و تا الآن که ایشان بهدلیل کهولت سن بیمار هستند هم رفاقت خود را حفظ کردهایم.
بیشتر از 95 درصد شعرهایی که من در مداحیها از آن استفاده میکردم، همین شعرهای معلمی بود. بیشتر نوحههایی که در رحلت امام(س) خواندم از همین شاعر بود. نوحههایی مثل «ای لشکر صاحب الزمان، آماده باش، آماده باش!» نیز از همین معلمی بود. در نوحه بیشتر از شعرهای معلمی استفاده میکردم، اما در غزل و مثنوی شاعران مختلفی بودند مانند علیرضا قزوه و ... که اجرا میکردم. سبک کار معلمی متفاوت بود و بیشتر نوحه و سرود میگفت.
حضرت امام(س) به همهچیز دقت داشتند، یکی از ویژگیهای ایشان این بود که به شعرهایی که میخواندم توجه میکردند. این امر هم برای من مشوق بود و هم باعث ایجاد حس غرور میشد که امام یک امت به شعرها و نوحههایی که میخوانم دقت دارند. این نکته را بارها آقای انصاری که در بیت امام(س) بودند، به من گفته بودند.
خوب، آن سالها که اجرا میکردیم، جمعیت زیادی به مجلس ما میآمدند؛ بهطوری که گاه بلندگو قطع میشد. همین حضور جمعیت اهمیت شیوه اجرا را بالا میبرد. امام(س) هم به همین خاطر به شعرها و نحوه اجراها دقت میکردند و گاه تذکراتی هم از بیت ایشان به ما ابلاغ میشد که خیلی راهگشا بود و سبب شد که ما تا الآن این خط را دنبال کنیم.
در نکتهبینی امام(س) خاطرهای به یاد دارم. زمانی شعری را برای سوسنگرد خواندم که الآن محتوای آن را یادم نمیآید. فقط خاطرم هست که حماسی نبود و در آن تشویق برای مقاومت دیده نمیشد. بیشتر حالت عزاداری برای کشتگان و شهر بود. حضرت امام(س) وقتی این را شنیدند گفته بودند: به فلانی بگویید اشعار حماسی بخوانند. یکبار دیگر شعری از محمدعلی مردانی را برای شهر دزفول خواندم که در آن زمان موشکباران شده بود و تلفات زیادی به جای گذاشته بود. مرحوم مردانی هم مقصر نبودند. به ایشان گفتم که شعری میخواهم که مظلومیت مردم را نشان دهد، صحنههای شهادت و خراب شدن خانهها را معلوم کند، نگفتم که حماسی باشد.
مرحوم مردانی هم شعری با این ابیات «ای عزیزان بار دیگر شد بهپا غوغای محشر/ آسمان گردیده نیلی گشته عاشورا مکرر» را آورد و ما هم اجرا کردیم. اجرا در مسجد جامع دزفول بود و از طریق تلویزیون هم پخش شد. تمامی موارد یک نوحه بهخوبی اجرا شد، ملودی داشت، شعر خوبی بود از نظر شاعرانگی و ساختار، اما مؤلفه حماسی در آن رعایت نشده بود. بهمحض اینکه پخش آن از طریق رسانه به اتمام رسید، حضرت امام(س) پیغام دادند: به ایشان بگویید شعر حماسی بخوانند. امام(س) حتی به مرثیهها و صحبتهای قبل از شعرها نیز توجه میکردند. یادم هست یکبار بعد از اینکه این اتفاقات افتاد، خواستم شعری را در نماز جمعه تهران بخوانم. شعری که انتخاب شد برگرفته از کلام حضرت امام(س) با عنوان «راه قدس از کربلا میگذرد» بود. اما قبل از اینکه شعر را به اجرا درآورم، مرثیهای بهمدت دو دقیقه برای جنگزدهها و ویرانی شهرها و خانههایشان خواندم. بعد شروع کردم شعر «بهر آزادی قدس از کربلا باید گذشت» را خواندم. بعد به شیراز رفتم. در خدمت امام جمعه شهر شیراز بودم که دیدم از دفتر حضرت امام(س) تماس گرفتند و گفتند امام(س) تأکید دارند شعر حماسی خوانده شود. من در وهله اول تعجب کردم و گفتم شعر که برگرفته از کلام امام(س) بود و کاملاً روح حماسه در آن رعایت شده بود. بعد که دقت کردم دیدم منظور ایشان همان دو دقیقه مرثیهای است که برای مردم جنگزده خواندهام.
همین اتفاق سبب شد که به تهران و بیت امام(س) بروم و قضیه را جویا شوم. وقتی به جماران رسیدم با دوستان که ملاقات میکردم، ناگهان حاج احمد آقا را دیدم و قضیه را جویا شدم. مرحوم حاج احمد آقا گفتند: در آن زمان که شما شروع به خواندن کردید، امام(س) داشتند با همان رادیوی کوچکی که همیشه داشتند، گوش میدادند. بهمحض اینکه مرثیه را خواندید، امام(س) اشارهای به من کردند و گفتند: مردم ما مردم حماسه و جنگاند. همان موقع از دفتر به آقای مرتضاییفر در نماز جمعه، که چندی پیش به رحمت خدا رفتهاند، اطلاع دادند که به من منتقل کنند. ایشان بزرگواری به خرج داده بودند و چون من تازه اجرایم به اتمام رسیده بود و نخواستند ذوق من را کور کنند، به من چیزی نگفتند. بعد که رفتم شیراز پیگیری کردند و اطلاع دادند. بعد از این رهنمودها و فرمایشات حضرت امام(س) بود که شعرهای «ای لشکر صاحب زمان» و «خمینی رهبر ایمان» را خواندم.
خاطرم هست روزی برای دیدار با امام(س) به جماران رفته بودم. آن روز قرار بود مردم عادی بهخصوص بانوان به دیدار امام(س) بیایند. در راهرویی که منتهی به حسینیه جماران میشد، ایستاده بودیم که ناگهان امام(س) آمدند. به ایشان گفتیم: آقا، به ما توصیهای بکنید! ایشان فرمودند: خوب بجنگید و خوب پیش روید!
صدا و سیما مکرر بیانات و رهنمودهای امام(س) را در قالب وصیتنامه و ... نشان میدهند. در این قضیه خیلی از سیاسیون در پی مسائل نفسانی و فشار استکبار سبب شده است تا گمان کنند که مسیر عوض شده و این صحبتها و تأکیداتی که امام(س) داشتند، دیگر ضرورت ندارد اجرا شود و ادامه یابد، اما بهلطف خداوند کسی بعد از ایشان آمده که بعد از امام با وجود تمام این حرفها و حدیثها راه ایشان را ادامه میدهد و سازش نمیپذیرد. رهنمودها و تدبیر ایشان بود که سبب شد ما از مسیر کلی منحرف نشویم. خوب، مردم هم با شرکت در روزهایی که نماد مقاومت و انقلاب است، مانند 22 بهمن و روز قدس که یادگار امام است، پشتیبانی خود را نشان دادند.
بنابر این این پیغام امام نشان از کارآمدی اشعار حبیب الله معلمی در تقویت روحیه مردم و رزمندگان اسلام در آن برهه زمانی است
[1] . در جریان حمله عراق به ایران، درروزی که هواپیماهای متجاوز عراق آمدند وتمام مرزهای جنوب و غرب کشورمورد حمله قرار گرفت،مسؤولین و فرماندهان در حالی که واقعًا گیج ومضطرب بودند، خدمت امام آمدند. امام چند لحظه با آنها دیدار داشتند وآنها را راهنمایی فرمودند. آنها وقتی بیرون آمدند چنان روحیه گرفته بودند که یکی میگفت عراق را نابود میکنیم و دیگری می گفت تا بغداد جلومیرویم. ومردم را هم امام با یک جمله »دزدی آمده و سنگی انداخته« آرامش بخشیدند.
ما نه از اقدام نظامی میترسیم و نه از محاصره اقتصادی. اما از او نمیترسیم برای اینکه ما شیعه یک ائمهای هستیم که آنها شهادت را استقبال میکردند، ملت ما هم امروز شهادت را استقبال میکند. از این ما نمیترسیم، ما مرد جنگیم، ما مرد مبارزه هستیم. ما جوانهایمان با مشت معارضه و مبارزه کرد با تانکها و توپها و مسلسلها. ولو نداشته باشیم ابزار مبارزه. لکن بدن داریم در مقابل اینکه ما را بزنند، و این را عمل خواهیم کرد.و اما قضیه اقتصاد: ما یک ملتی هستیم که به این گرسنگی خوردنها عادت کردهایم. ما روزه میگیریم، ما یک وقت غذا میخوریم. اگر بنا باشد که آنها محاصره اقتصادی بکنند، و یک وعده هم ممکن است غذا بخوریم. ما را از این چیزها اینها نترسانند.اگر امر دایر بشود بین اینکه آبروی ما حفظ بشود یا شکممان سیر بشود، ما ترجیح میدهیم که آبرویمان حفظ بشود، شکممان گرسنه باشد.
[2] رک: صحیفه امام خمینی ج17، ص305
[3] . مجموعه مستند «چرا میجنگیم» از یوگن ژآرکی، محصول مشترک انگلیس، فرانسه، کانادا، دانمارک و آمریکا پس از جنگ عراق و افغانستان در سال 2005 ساخته شد و به ارزیابی نسبت امپراطوری عموسام و رابطه آن با شکلگیری جنگهای مختلف را بررسی میکند.مستند «چرا میجنگیم؟» به صورت لحظهای، کوبنده و تاثیرگذار، ابعاد درک سیاسی - اجتماعی مسئله "چرا میجنگیم " از منظر آمریکا از دولت تا شهروندان این کشور را دنبال میکند. در ابتدای مستند، صدا یکی از افسران حاضر در جنگ کره را میشنویم که میگوید:"چرا میجنگیم؟ چرا لاشه پسران و پدران خود را داخل گورهای متروکه و مهجور چال میکنیم؟ زیرا بخاطر حفظ راه و رسم مخصوص زندگی (بخوانید سبک زندگی) و فرهنگمان کشته میشوند. این اهداف به اندازه کافی با ارزشند تا بخاطرشان کشته شویم. "به عبارت دیگر آمریکاییها برای اعتلا و حفظ سبک زندگی و فرهنگشان در جنگهای مختلف شرکت و کشته میشوند. آیا غیر از این است که بخشی از مسئله دین ارتباط مستقیمی با «سبک زندگی» دارد. دین واحد آمریکاییها، سبک زندگی آمریکایی است.استنباط از چنین گفتمانی این است که آمریکاییها برای تدوام و گسترش «ایدئولوژی آمریکایی»، مبتنی بر "اَمریکن لایف استایل" و فرهنگی که بر اساس آن شکل گرفته، در پی محقق شدن "رویای آمریکایی" در سراسر جهان هستند و به خاطر آن میجنگند.
[4] منابع:https://en.wikipedia.org/wiki/Hypodermic_needle_model
https://en.wikipedia.org/wiki/Why_We_Fight
[5] . پاول یوزف گوبلس (به آلمانی: Paul Joseph Goebbels) (۲۹ اکتبر ۱۸۹۷–۱ مه ۱۹۴۵) سیاستمدار ناسیونال سوسیالیست آلمانی بود که از ۱۹۳۳ تا ۱۹۴۵ وزارت اطلاعرسانی رایش سوم را بر عهده داشت و آخرین صدراعظم این حاکمیت پس از مرگ آدولف هیتلر به حساب میآمد.گوبلس پیش از ورود به حکومت آلمان به روزنامهنگاری، کار در بانک و کارگزاری بازار بورس اشتغال داشت. او در سال ۱۹۲۴ وارد حزب نازی شد و به ریاست حزب در ایالت برلین رسید.گوبلس توانست در عرض کوتاهترین مدت تمام رسانههای آن روز را یکپارچه کند و تحت کنترل خود درآورد. او به زودی قدرت فیلم را به عنوان یک رسانهٔ مناسب برای تبلیغات سیاسی شناخت و از آن نهایت استفاده را برای تأثیر در افکار عمومی کرد.
[7] رک آخرین روزها،یادداشت های روزانه گوبلز،ترجمه هوشنگ جیرانی،نشر نی ،1389،ص0154
[8] . الله اکبر عنوان سرود ملی جماهیری عظمای خلق سوسیالیستی عربی لیبی و پیش از آن جمهوری عربی لیبی بود. این سرود در اصل یک مارش مصری است که در جریان جنگ کانال سوئز در ۱۹۵۶ در مصر و سوریه محبوب شد. این سرود در اول سپتامبر ۱۹۶۹ توسط معمر قذافی رهبر لیبی، انتخاب شد و نشان دهنده امیدهای او برای متحد کردن جهان عرب است. این سرود جایگزین سرود ملی قبلی لیبی، یعنی لیبی، لیبی، لیبی شد که از زمان استقلال پادشاهی لیبی در ۱۹۵۱ مورد استفاده بود.
[9] . این ترانه توسط خانم جولیا پطروس، خواننده لبنانی خوانده شده است.
[10] (10)