قضيه اصلي اما از اين قرار است: جايگزيني «گشت ارشاد» و «خصوصي» با دو فيلم ديگر به نام هاي «نارنجي پوش» و «چه جوري ميلياردر شدم»!
سرويس نقد رسانه 598 به نقل از آويني فيلم_سعيد رضايي: اوضاع غريبي است! خيلي
غريب و عجيب! سينماي ايران به كجا مي رود؟ از يك سو «خصوصي» و «گشت ارشاد»
فضاي سينماي ما را آلوده مي كنند و از سوي ديگر هم معجون هايي كليشه اي و
نخ نما مثل همين فيلم تازه اكران شده «چه جوري ميلياردر شدم»!
قضيه اصلي اما از اين قرار است: جايگزيني «گشت ارشاد» و «خصوصي» با دو فيلم ديگر به نام هاي «نارنجي پوش» و «چه جوري ميلياردر شدم»!
بله! بايد قبول كنيم كه سينماي ما در اين زمان و زمانه چه در عرصه توليد و
چه در حيطه مديريت، در همين اوضاع و احوالات چرخ مي زند و ظاهراً بنا هم
ندارد كه از اين دايره قدم بيرون بگذارد.
از مقدمات و مؤخرات و مقتضياتي كه براي آن دو فيلم كذايي رخ داد و سرنوشتي
كه بدان گرفتار شدند كه بگذريم مي رسيم به اين واقعيت كه در سينماي ما هنوز
فيلم هايي مثل «چه جوري ميلياردر شدم» توليد مي شود و برخي فيلمسازان هنوز
چنين تصوراتي از مخاطب دارند و براي بيننده فرضي خود چنين محصولاتي توليد
مي كنند و لابد مي دانسته و مطمئن بوده اند كه هنوز چنين فيلمي مخاطب دارد و
حتماً سود قابل توجهي را نصيب سازندگانش خواهد كرد! و الا از عقل و خرد به
دور است و از منطق و واقعيت نيز، كه كسي سرمايه و وقتش را براي توليد چيزي
صرف كند كه مي داند مخاطبي ندارد و به شكست خواهد انجاميد. و نيز بگذريم
از اينكه در چنين موقعيتي و در حالي كه بخش هاي مختلف سينماي ايران با هم
مثل كارد و پنير برخورد مي كنند و بعد از توقيف دو فيلم جنجالي، فضا كاملا
متشتت و خطرپذير شده، براستي هيچ گزينه اي بهتر و آبرومندانه تر از شاهكاري
مثل «چه جوري ميلياردر شدم» موجود نبود تا جاي فيلم هاي قبلي را به شكل
سينماورزانه تر و قابل دفاع تري پر كند و به قول معروف آبي باشد نرم و آرام
بر آتشي آنچنان سخت و سوزنده و نه دستاويزي ديگر براي ملتهب تر و بلكه
مضحك تر شدن فضا!
فيلم «چه جوري ميلياردر شدم» يك ارتجاع تصويري است به دوره فيلم فارسي هاي
ماقبل تاريخ سينماي ايران و نوعي اداي ديني به شاهكارهاي فيلم فارسي زمان
شاه! اين لمپنيسم خنك و سطحي، بي آنكه ذره اي به سينما و ماهيت و ذات و
اصالت و ارزش هاي فرميك و محتوايي آن وفادار و اساساً ارزشي براي آن قائل
باشد ، سينماي ايران را در عصر حاضر، مضحكه خود كرده و به لطف مديريت بي
تدبير فرهنگي و آشفتگي اوضاع، تصميم دارد حظ و بهره اي يكپارچه از اين
شرايط ببرد و ظاهراً هم موفق بوده تا به حال!
«چه جوري ميلياردر شدم» گرچه ارزش نقد ساختاري و محتوايي ندارد ولي اين
اهميت را داراست كه آيينه اي شود براي اينكه بتوان در آن، اوضاع و مناسبات
سينماي امروز ايران را كه پر از مدعي و طبيب و طبل پر سر و صداست بهتر ديد.
كساني كه فيلم را ديده اند حتماً با نگارنده هم عقيده اند كه «چه جوري
ميلياردر شدم» نه جايي براي نقد فني دارد و نه حرفي براي گفتن در حوزه
سينما، اما آنچه جاي سؤال دارد اين است كه مديران سينمايي و دفاتر پخش و
همه آنها كه در اكران سينمايي اين روزها به ويژه با آن وضعيتي كه در ابتداي
اين متن بدان پرداختيم، نقشي و مدخليتي دارند، آيا گزينه بهتر و
آبرومندانه تري براي اكران نداشته اند تا فضاي سينماي اين روزها را اندكي
آبرومندتر كند؟