پایگاه خبری 598: اخیراً مطلبی از آقای مصطفی تاجزاده در فضای مجازی درباره رهبری و انتخابات و روند مشارکت سیاسی منتشر شد که به نظرم رسید فرصتی است برای بیان برخی نکات. البته تاجزاده طی سالهای گذشته به تفصیل درباره مسائل و موضوعات گوناگون با همان روحیه و رویه تند و افراطی همیشگی خود، سخن گفته است که شاید وقتی دیگر، توضیحاتی درباره آنها بدهم. اما آنچه در اینجا میآید در نهایت اختصار است برای پرداختن به بخشی از اظهارات وی، تا ارزش و اعتبار بقیه حرفها و ادعاهای او نیز مشخص شود.
تاجزاده مدعی است که بعد از سال 68 و رهبری حضرت آیتالله خامنهای، روند تضعیف جمهوریت در ایران آغاز شده است. او در عین حال بناچار از انتخابات سال 76 یاد میکند و آن را نشانهای از این میداند که فضا به کلی بسته نشده بود و حتی در اشاره مجدد به انتخابات سال 76، خاطرنشان میسازد که حدود 80 درصد از مردم در این انتخابات مشارکت داشتند.
البته اینکه تاجزاده چگونه از پس حل این تناقض برمیآید که از یکسو به ادعای وی بعد از سال 68، روند تضعیف جمهوریت در ایران آغاز شده و از سوی دیگر با گذشت ده سال پس از آغاز آن روند، به گفته وی انتخاباتی با مشارکت 80 درصدی مردم برگزار گردیده، به خود ایشان مربوط است. تاجزاده اگر قادر به حل همین یک تناقض باشد، برای بنده کافی است اما مسأله اینجاست که قضیه بسیار فراتر از اینهاست.
یعنی چنانچه دوازده سال دیگر را هم طی کنیم و به سال 88 برسیم، ملاحظه میکنیم که با گذشت 20 سال بعد از آن روند مورد ادعای تاجزاده، انتخاباتی در ایران برگزار شده که بیش از 85 درصد از مردم در آن مشارکت کردهاند و این درصدی است که برای قدیمیترین و گستردهترین نظامهای دمکراتیک جهان، یک آرزو به شمار میرود.
اینکه تاجزاده مجدداً چگونه از پس حل این تناقض برمیآید هم به خود او مربوط است. همچنین تاجزاده در جایی میگوید: «سخن این نیست که تا قبل از 96 انتخابات آزاد بود و یکمرتبه فرمایشی شد، بلکه رقابت حداقلی وجود داشت و سپس منتفی گشت.» و باز اینکه تاجزاده چگونه قادر خواهد بود که مشارکت 80 درصدی و 85 درصدی و البته مشارکت بالای مردم در دیگر انتخاباتها را در صورت وجود «رقابت حداقلی» توجیه کند، همچنان به خود او مربوط است.
اما عرض بنده این است که چرا تاجزاده در این بخش از گفتگو فقط از انتخابات سال 76 یاد میکند و ذکری از انتخابات سال 88 به میان نمیآورد، تو گویی اصلاً هیچ نبوده است؟ دلیل اول آن کاملاً مشخص و معلوم است؛ زیرا در این صورت او با شدت بیشتری در همان تناقضی گرفتار میآید که عرض شد، یعنی از یک طرف میگوید بعد از سال 68 روند جمهوریت در کشور تضعیف شد و رقابت حداقلی وجود داشت و از سوی دیگر باید توضیح دهد که چگونه 20 سال بعد از آغاز آن روند، جمهوریت در کشور ما از چنان درخشندگی و تابندگی برخوردار شد که چشم جهان را به خود خیره ساخت.
بنابراین واضح است که تاجزاده به این دلیل سخنی از انتخابات پرشور 88 به میان نمیآورد که در یک تله بزرگ و عمیق و غیرقابل فرار، گرفتار نیاید. اما این سکوت او یک دلیل دیگر هم دارد که به نظرم، مهمتر از دلیل اول است و آن به همان ماهیت فکری و شخصیتی تاجزاده و امثال او باز میگردد. از نظر تاجزاده، انتخابات تنها آن است که پیروزی او و دوستانش در آن رقم خورده باشد، و اگر چنین نباشد، اصلاً انتخابات نیست.
او صرفاً انتخاباتی را قبول دارد که در آن برنده باشد و انتخاباتی را که واگذار کند، اصلاً قبول ندارد. معنای عمیقتر این مسأله آن است که او هیچ اعتقادی به اصل مشارکت ندارد. آنچه مورد توجه اوست، برنده شدن و پیروزی است. باصطلاح، دیگ انتخاباتی که برای پیروزی تاجزاده و همراهانش نجوشد، اصلاً چه بهتر که سرنگون شود و نجوشد.
مشارکت 85 درصدی مردم در انتخابات 88، مایه عزت و اقتدار و افتخار ملی بود، نشانه فضای باز سیاسی و بازتاب نشاط جامعه در صحنه سیاست و رقابت حداکثری بود که متأسفانه همین روحیه امثال تاجزاده آن را به فنا داد و اجازه نداد که ملت ایران از مواهب بیشمار آن در عرصههای داخلی و بینالمللی برخوردار شود. اگر آن کار و کردارهای ناپسند و ناموجه این عده نبود، آن فضا با همان نشاط و سرزندگی ادامه مییافت.
همچنین در صحنه بینالمللی نیز دستاوردهای هنگفتی برای مردم ایران در بر داشت. اندکی قبل از آن انتخابات، اوباما رئیس جمهور وقت آمریکا که به گفته خودش آرزوی باز کردن تمامی پیچ و مهرههای صنعت هستهای ایران و برچیدن کامل آن را داشت، به دلیل ناامیدی از دست یافتن به این آرزوی خود، نامهای از سر نرمش و تعامل به رهبری نگاشته بود و پاسخی متناسب نیز دریافت داشته بود، و فرجام خوش آن انتخابات میتوانست راه را برای حل و فصل بسیاری از مسائل و رفع بسیاری از مشکلات فراهم آورد ولی هزاران آه و افسوس، که رفتارهای غیرقانونی و غیرمنطقی تاجزاده و هممشربان او، همه آنچه میتوانست به نفع ملت ایران رقم بخورد را به باد فنا داد.
از آن پس بود که اوباما از مواضع نرمشگونه خود عقب نشست و با چهرهای دژخیمانه پا به میدان گذاشت و در کوره تحریمها دمید و ترامپ نیز با شدت بیشتری تحریمها را ادامه داد. این همه را آقای تاجزاده و همراهان او باید پاسخگو باشند.
البته در اینجا باید این نکته را متذکر شوم که فشارهای تحریمی شدید و آثار و تبعات ناشی از آن بر اقتصاد و معیشت در ایران، به همراه برخی ناکارآمدیها بخصوص در دهه 90 و نیز فراز و نشیبهایی که در روند انتخاباتهای گوناگون در کشورمان وجود داشته نیز بر فضای سیاسی جامعه بیتأثیر نبودهاند اما هیچیک از اینها قابل مقایسه با آن زخمی که در فتنه 88 بر روح و روان جامعه وارد آمد نیستند و به تعبیری باید گفت آن زخم بود که زمینهای شد برای عفونت.
یکی از بخشهای جالب اظهارات تاجزاده در این گفتگو، آنجاست که از وضعیت سیاسی در دوران قبل از خرداد 60 سخن میگوید: «تا قبل از خرداد 60 انتخابات در جمهوری اسلامی، آزاد و کاملاً رقابتی بود ... متأسفانه از وقتی که مجاهدین خلق دست به اسلحه بردند و مقامات عالیرتبه کشور را ترور کردند، یعنی از خرداد 1360 به بعد، فضا به شدت امنیتی شد و آزادیهای سیاسی یکی پس از دیگری به محاق رفت.»
تاجزاده در اینجا از نقش تخریبی رفتارهای خشونتآمیز، غیرقانونی و خلاف دموکراسی سازمان مجاهدین خلق در تخریب فضای سیاسی قبل از خرداد 60 سخن میگوید؛ همانها که طاقت تحمل باخت در یک انتخابات آزاد را نداشتند، همانها که حرفشان این بود که یا ما برنده انتخاباتیم و یا انتخابات بیانتخابات، و به همین دلیل هم دست به اسلحه بردند و به گفته تاجزاده با تروریسم کور و خشن خود بیش از 17 هزار نفر را کشتند.
اما ایکاش تاجزاده نگاهی به آنچه خود و همسویانش در خرداد 88 انجام دادند نیز میانداخت. آری، منافقین در خرداد 60 دست به ترور فیزیکی زدند و با قتلعام بیش از 17 هزار نفر، جراحتی عمیق را بر پیکر جامعه وارد ساختند، اما تاجزاده و هممشربان او نیز در خرداد 88 با دست یازیدن به یک تروریسم کور سیاسی، جراحتی سخت بر افکار و اذهان و انگیزههای بخشی از جامعه وارد ساختند که اگر از من بپرسید، بیتردید این را دارای ابعاد و جوانب زیانبارتر از آن میدانم.
به هرحال تاجزاده سعی دارد با سخنانی از این دست، ولایت فقیه و رهبری را عامل تضعیف جمهوریت نظام قلمداد نماید حال آنکه انتخابات سال 1388 که با مشارکت 85 درصدی مردم برگزار گردید، نتیجه راهبردها و سیاستها و عملکردهای رهبری در طول سالهای بعد از سال 68 بود. در حقیقت در طول 20 سال بعد از رهبری ایشان، میزان مشارکت سیاسی در ایران به حدی رسید که دموکراسیهای غربی در آرزوی آن به سر میبردند.
اما همانگونه که اشاره شد در همین سال، حرکت نابخردانه و ناشایست و کودتاگونه همراهان تاجزاده، این حرکت ملی و افتخارآمیز را مورد هجوم قرار داد و اگر نبود هوشیاری، شجاعت و پایمردی رهبری، جمهوریت نظام در چنان سیاهچالهای میافتاد که گریز از آن تقریباً محال بود. اگر آن روز آن ادعای خودخواهانه و زورگویانه و غیرقانونی قادر میشد بر کرسی بنشیند و انتخابات ابطال میگردید، از آن پس هیچ بازندهای در انتخابات، به نتیجه انتخابات تمکین نمیکرد و با فراخوان هواداران خود به خیابان، به جای طی کردن مسیرهای قانونی، تلاش میکرد تا حرف نادرست و غیرمنطقی خود را با زور و قلدری بر کرسی بنشاند و بدیهی است که چنین وضعیتی جامعه را دچار درگیریها و تشنجات بسیار سنگین، خسارتبار و چه بسا پایانناپذیر میکرد که نتیجه آن نه تنها نابودی جمهوریت و انتخابات و مردمسالاری و مشارکت سیاسی بلکه نابودی ایران و ملت ایران بود.
من به هیچوجه از این گونه حرفها و حرفزدنهای تاجزاده تعجب نمیکنم. سابقه عملکردها و رفتارهای او در طول سالهای بعد از انقلاب بخوبی بیانگر این است که از او چیزی غیر از این انتظار نیست. تاجزاده در طول سالهای ماضی هرچه در توان داشته را گذاشته و بسیاری از این حرفها را زده و پاسخ شنیده و حنایش رنگ باخته است. تعجب من از آنانی است که با احکام قضایی خود، تاجزاده را در موقعیتی قرار میدهند که به واسطه آن موقعیت، حرفهای تکراری بیمنطق و خلاف واقع او، گوشهایی برای شنیدن پیدا کند.