اگر بخواهيم پديده اي كه به
تمدن مدرن غرب معروف است را تا سطح نازل روابط بين الملل تقليل دهيم، مي
توانيم براي آن مرزهاي معرفتي تقريبي ترسيم كنيم و به قول طرفداران تحليل
گفتمان، يك متن و شماري حاشيه را درآن، از هم منفك كنيم.
متن اكنون
قدرتمند است و مركز فرماندهي جهان را در دست دارد و همه چيز را براي خود
مي خواهد و با خود تعريف مي كند، متن مركز توليد و ابتكار است و مثل واحد
پردازش يك كامپيوتر مي ماند؛ توليدكننده فكر و كالاست؛ تبديل كننده مواد
اوليه است؛ لذا آسمان و زمين همه چيز را در همه جا مديريت و كنترل مي كند و
در اين كار ويژه خود، بي رحم و بي انصاف است و هرچيز بدردبخوري را براي
خود مي خواهد؛ اين چيز مي تواند كالا باشد، يك انديشه كاربردي و كارآمد
باشد، و يا يك صاحب تخصص و فكر باشد. اشتهاي متن سيري ناپذير است. در اين
مكانيسم، ديگري حاشيه است و تنها حق دارد كه از پس مانده ها استفاده كند و
البته اين هم به لطف و كرم متن بستگي دارد! ديگري نبايد يك شريك جدي و
تأثيرگذار باشد. او اصولا صاحب هيچ «حقي» نيست و حتي حق تعقل ندارد! تنها
«وظيفه» دارد كه اوامر را اجرا و مواد اوليه استخراج كند و به مردم بفرستد،
مردم حاشيه وظيفه دارند از ديكتاتورهاي تحت فرمان غرب پيروي كنند، آنها
وظيفه دارند كالاها را بخرند. حاشيه جنگ افزار بخرد و بدتر از همه اينكه،
وظيفه دارد كه «فكر» نكنند! نينديشد، پردازش نكند و لذا مديريت نكند و سكان
هدايت را به متن بسپارد.
اين متن اكنون اروپاي غربي و آمريكاست. به علاوه چند كشور صنعتي ديگر كه غريبه نيستند.
با تسامح مي توان گفت كه مركز ثقل آن، آنگلوساكسون است.
كشورهاي
متن تقريبا يكجورند، اما حاشيه ها خيلي متفاوت و پراكنده اند. مي توان از
يك منظر، آنها را به حاشيه هاي خوش شانس و بدشانس و از منظر ديگر، حاشيه
هاي مستقل و خيلي وابسته تقسيم كرد.
كشورهاي اسكانديناوي، دانمارك و
سوئيس از حاشيه هاي خوش شانس هستند. اين كشورها بدون آنكه زياد هزينه كنند،
از پس مانده هاي امنيتي و بهره كشي اربابان سهم مي برند و لااقل طي دهه
هاي اخير روزگار خوشي داشته اند. بي دليل نيست كه سوئيس را بهشت ديكتاتورها
مي نامند، چون هم ديكتاتورهايي مثل شاه سابق و آل سعود در آنجا خوش مي
گذراندند و مي گذرانند و هم نقدينگي تاراج برده خود را در بانك هاي سوئيس
ذخيره مي كنند.
اما كشورهاي بالكان، حاشيه هاي رها شده اند. اينها چندان
سهمي نمي برند و اربابان نيز كاري به كار آنها ندارند و زياد سر به سرشان
نمي گذارند؛ نفت ندارند كه كسي به آنها طمع كند و صاحب الگو و ايدئولوژي
بديل نيز نيستند كه بخواهند براي گفتمان مسلط خطري ايجاد كنند. به همين
خاطر اربابان فعلا زياد به آنها كار ندارند و فقط زماني كه درگيري هاي قومي
در بالكان بالا بگيرد، ممكن است نيروهاي سازمان ملل و ناتو مداخله بكنند.
آفريقايي
ها نيز از سر تقدير اساساً حاشيه اي زاده شده اند و به قولي، قاره سياه
سياهچال تمدن مدرن است؛ مردم اين قاره هزاران سال زندگي آرام خود را داشته
اند و با طبيعت مأنوس بوده اند و از طرف شكار و صيد و كشاورزي روزگار مي
گذرانند.
اما، به بردگي گرفتن نيروي كار اين قاره و انتقال بردگان به
آمريكا، استخراج معادن و انتقال آن به مركز، برهم زدن شيوه معيشتي بومي،
مصرفي كردن جوامع، تخريب جنگل ها و محيط زيست و ايجاد مرزهاي سياسي تصنعي،
تعادل هزاران ساله را دراين قاره كاملا برهم زده است و از صدقه سري كشورهاي
غربي هيچ دورنماي خوشبينانه اي را نمي توان راجع به محيط زيست طبيعي و
اجتماعي قاره آفريقا تصور كرد و احتمالا درگيري هاي قومي سياهان سال ها
ادامه يابد.
آمريكاي لاتين درمقايسه با آفريقا، وضع بهتري دارد. اين بخش
از جهان هرچند براي انگلوساكسون غيرخودي و حاشيه اي محسوب مي شود و درحيات
خلوت ايالات متحده قرارگرفته است، ولي اين وجه مثبت را دارد كه قبل از همه
حاشيه هاي ديگر، به روابط ظالمانه متن و حاشيه (مركز - پيرامون) پي برده
است و مبارزاتش عليه متن، سابقه اي 150ساله دارد. لاتيني ها طي اين مدت،
افت و خيزهاي زيادي داشته اند، اما برده و پيرو مطلق نشده اند و اين حسن را
دارند كه مي توانند آزادانه فكر كنند و براي خودشان باشند. حركات گريز از
مركز آنها زياد بوده است و همين نشان مي دهد كه با متن هميشه سر ستيز
دارند و آشتي ناپذيرند. البته، مردم آمريكاي لاتين از ناحيه ايدئولوژي و خط
فكري شانس و اقبال زيادي نداشته اند؛ در طول مبارزات 150ساله، چيزي كه
لاتيني ها را آزار داده، نبود يك انديشه مترقي منفك از استعمارگران بوده
است؛ الهيات مسيحي رهايي بخش و ايدئولوژي هاي ليبراليسم، كمونيسم و
سوسياليسم، همگي سوغات چشم آبي ها بوده و مسلم است كه هيچ داسي دسته خودش
را نمي برد!
درهرحال، آمريكاي لاتين يك حاشيه پردرد سر براي متن بوده و خواهد بود.
علاوه
بر چهار حاشيه مشخص ذكر شده، براي تمدن مدرن كنوني حاشيه هاي ديگري نيز
متصور است كه جايگاه آنها را نيز مي توان در درون دو دياگرام خوش شانسي -
بدشانسي و استقلال - وابستگي تحليل كرد.
اما، در اينجا از اين همه مقدمه
چيني، هدف خاصي مدنظر است و مي خواهيم وضعيت شيوخ عرب را از منظر
معيارهاي متن وحاشيه ودرجه استقلال و وابستگي مورد توجه قراردهيم.
در
دنياي مدرن، بسياري از جوامع عربي جزء بدشانس ترين و وابسته ترين مناطق
حاشيه اي بوده و هستند؛ شيوخ محافظه كارعرب همه سرمايه ها و داشته هاي
انساني خود را يكجا با متن معامله كرده اند؛ آنها عزت و غيرت و عقل و تلاش و
استقلال و شجاعت خود را در ازاء دلارهاي نفتي، اتومبيل هاي لوكس و عيش و
عشرت در ويلاهاي مجلل، فروخته و اراده و اختيار و عنان خود را به متن سپرده
اند تا به هر سويي كه متن مي خواهد، آنها را به دنبال خود بكشد.
اين
روحيه خوش گذراني، مصرف گرايي و راحت طلبي درميان رهبران امارات، قطر، كويت
و عربستان سال ها دوام داشته و به يك فرهنگ همه گير تبديل شده است. شيوخ
فاسد عرب به قدري خود وجوامع خود را دچار رقيت و ذلت كرده اند كه در مواجهه
با منافع كلان منطقه اي وارونه عمل مي كنند. به عبارت ديگر، اين حاشيه
خوران حتي عليه موجوديت خود نيز با بيگانه همدست مي شوند!
به عنوان
مثال، «آل ثاني» اميرقطر، به رژيم صهيونيستي بمب هاي فسفري مي دهد تا
درجنگ 22 روزه برسر مردم مظلوم فلسطين بريزد. امارات و كويت و عربستان
هزينه لشكركشي هاي آمريكا در خاورميانه را تأمين مي كنند. شوراي همكاري
خليج فارس به جاي اينكه از ايران به خاطر حمايت از مردم مظلوم فلسطين تشكر
كند، مرتباً عليه ايران موضع مي گيرد. سوريه به خاطر قرارگرفتن درمحور
مقاومت، توسط همين شيوخ مرتجع مجازات مي شود. عربستان و امارات به بهانه
خريد جنگ افزار، دلارهاي نفتي را روانه ايالات متحده مي كنند تا براي
اقتصاد و ورشكسته آمريكا مرهمي باشد و آن را از ركود و كسري در آورد.
يعني، اين شيوخ حاشيه نشين مرتجع حتي اختيار دلارهاي نفتي خود را هم ندارند.
جالب
اينجاست كه خود مردم (به ويژه قشرهاي مسلط) هم با دريافت رشوه هاي نفتي در
شكل حقوق بالا، به اين وضعيت غير انساني رضايت داده و طي دهه هاي اخير با
خونسردي تمام نظاره گر بوده اند و در برخي كشورها هنوز هم هستند.
البته
اكنون در برخي از اين جوامع جنبش ها و حركت هايي را شاهد هستيم. اين حاكمان
و اقشار مسلط كه همه چيزشان را به پول فروخته اند و از حداقل هاي انساني
چيزي درآنها نماده است، داعيه اسلامي هم دارند و حتي فقط خود را پيروان
راستين اسلام مي دانند؛ يعني جوامعي كه حيثيت و هويت و حق حاكميت خود را به
متن پيش كش و آمريكا و اروپا را برخود مسلط كرده اند، ديگران را مسلمان
نمي دانند و ادعا مي كنند كه امت راستين رسول الله (ص) فقط و فقط ما هستيم!
درهيچ
يك از حاشيه هايي كه در اينجا برشمرده ايم، انسان به اين درجه از حضيض ذلت
و خواري فرو نيفتاده است؛در بالكان، آفريقا و آمريكاي لاتين مبارزه با
امپرياليسم آمريكا و غرب، يك ارزش بلامنازع است. دراين سه حاشيه، انديشه
تعطيل نشده است و آنهايي كه به نفع خودي و عليه قدرت هاي غربي گام برمي
دارند، مورد توجه توده ها هستند.
خوشبختانه اكنون موج بيداري اسلامي
كشورهاي منطقه را فرا گرفته است و زياد دور نيست كه همه رژيم هاي فاسد
عربي، از يمن گرفته تا بحرين و مغرب و اردن و عربستان تحولات سياسي موردنظر
را از سر بگذرانند.
به نظر مي رسد كه دولت رياض و خانواده پرتعداد
سعودي و ديگر شيوخ شكم باره از اين پس بايد حساب پس بدهند؛ ديگر دوران كيف
كردن و خوش گذراندن و سرمستي از قدرت و راحت طلبي و عيش و نوش آنها به
پايان رسيده است. اگر مردم حجاز از خود حركتي نكنند و اگر در امارات و
كويت و عمان هيچ معترضي به خيابان نيايد، باز هم اين دودمان هاي فاسد و
فرتوت دوامي نخواهند داشت. چون ناف آنها را به چاه هاي نفت بسته اند و هر
وقت چاه ها ته بكشد، بيچارگي و مرگ اين دنياپرستان همدست امپرياليسم نيز
فرا مي رسد.
در ارتباط با جمهوري اسلامي ايران كه خودش كم كم دارد به
متن تبديل مي شود، پرونده اين شيوخ عرب بسيار بسيار است؛ سعودي ها و ساير
كشورهاي حاشيه جنوبي خليج فارس به محض وقوع انقلاب اسلامي سال 1357در
ايران، با صدام همراه شدند و از تجزيه طلبي در خوزستان حمايت همه جانبه
كردند. اندك مدتي پس از آن هم عوامل سعودي شروع به ترور شيعيان ايراني و
غيرايراني در پاكستان كردند و پاي جريان وهابيت را در سيستان و بلوچستان
خودمان باز كردند و اين توطئه كثيف نفوذ و ترور هنوز ادامه دارد.
در جنگ
تحميلي هشت ساله صدام عليه ايران، كه متن قصد داشت كشورهاي حاشيه را با
خود سرگرم كند، همين رژيم هاي مرتجع عربي وقاحت را به حد اعلا رساندند و
علاوه بر ميلياردها دلار پول كه به پاي ديكتاتور عراق ريختند، جنگ افزارهاي
نظامي و حتي نفرات هم در اختيارش گذاشتند تا صدام شهرها و روستاها و
رزمندگان ايراني را بيشتر به خاك و خون بكشد. لذا دست اين حكام مرتجع و
فاسد به اندازه خود صدام به خون زنان، كودكان و پاك ترين جوانان ما آغشته
است.
اكنون كه سران امارات مدعي ابوموسي و دو تنب ما هستند و گستاحي را
تا به اين حد رساندند، بايد پاسخ بدهند كه چرا به صدام متجاوز ميلياردها
دلار كمك كرده اند. سران امارات به چه دليل در كشتارها و تجاوزات جنگ هشت
ساله عليه ايران مشاركت داشته اند؟ شيخ زايد بايد بداند كه ما هم خون مردم
خود را از او مطالبه خواهيم كرد و هم هزينه جنگ را از او خواهيم گرفت. اين
شيخ و ساير شيوخ فرتوت شوراي همكاري خليج فارس از رأفت ما ايراني ها
سوءاستفاده مي كنند و به همين خاطر، گستاخ شده اند و ابوموسي را نيز مدعي
مي شوند!
به هرحال، زرق و برقي كه شيوخ عرب براي خود و براي مملكت خود
به هم زده اند، نمي تواند نشانه يك تمدن مستقل و يك اقتصاد شكوفا باشد. اين
پس مانده و زوايد تمدن مدرن غرب است و همانطور كه همه مي دانيم سرنخ همه
چيز اين كشورها در دستان قدرت هاي غربي قرار دارد و آنها اگر اراده كنند
اين جماعت وابسته را مي توانند يك شبه به خاك سياه بنشاند. اين تمدن نيست،
اين حاشيه تمدن است و حاكمان فاسد عرب نيز حاشيه خواران تمدن غرب هستند.
اكنون
آل نهيان ، آل ثاني، آل صباح و خاندان سعودي تنها از اين نمي هراسند كه
چاه هاي نفت شان بخشكد؛ آنها از متن شدن كشورمان نيز وحشت دارند و اكنون با
چشم خود مي بينند كه گفتمان اسلامي در حال تبديل شدن به يك گفتمان مسلط
در منطقه و درميان امت اسلامي است.
جنبش هاي كنوني كه از دل توده هاي
عرب شكل گرفته است، به زودي اين زائده هاي مدرن را از پيكره جوامع عربي و
اسلامي مي زدايند و بستر را براي متن شدن آماده مي كنند.
کیهان