به گزارش پایگاه خبری 598، تحلیلگران و اندیشمندان بسیاری معتقدند قیام 15 خرداد نقطه عطفی در شکلگیری انقلاب 57 است؛ در این رابطه مروری بر این رخداد تاریخی داریم.
در وقایع منتهی به قیام 15 خرداد یکی از افرادی که نقش موثری در این رابطه داشت، آیتالله مشکینی بود؛ ایشان در رابطه با شکلگیری این واقعه میگوید: «از چند ماه قبل از فروردین 42 به دنبال تصویب لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی و حذف سوگند به کتاب (قرآن) از آن و رفراندوم قلابی شاه و مواد استعماری شش گانه، نطفه جنبش و انقلاب اسلامی توسط مراجع تقلید و روحانیت مبارز که در راس آن امام خمینی قرار داشت بسته شد و با صدور اعلامیهها از طرف مراجع و تلگراف و طومارهای فراوان به پشتیبانی از خواست روحانیت از طرف مردم و انعقاد مجامع وعظ و سخنرانی و گاهی تظاهرات و یا تعطیلی بازار و نظایر آن موجی تازه و حرکتی انقلابی در جامعه مسلمان بوجود آمد و حوزه علمیه قم در آن ایام شاهد مراجعه مردم مسلمان ایران به مراجع تقلید بود.
خطابه امام یک روز قبل از تحویل سال 42
تا آنکه از طرف امام و بعضی دیگر از مراجع، عید نوروز به عنوان عزای ملی اعلام گردید و در سراسر ایران بساط شادی و برگزاری مراسم عید برچیده شد و مردم شهرستانها برای اعلام همبستگی و تماس نزدیک با مراجع در ایام عید رهسپار قم گردیدند. یک روز قبل از تحویل سال امام خطابهای بسیار مهیج در مسجد ایراد فرمودند و موجی از احساسات و نفرت علیه حکومت بوجود آوردند.
روز اول فروردین که مصادف با سالروز شهادت امام صادق (ع) بود در منزل مراجع، مجلس عزاداری برقرار بود و ایادی محمدرضا برای بهم زدن مجلس در منزل امام شروع به اخلالگری نمودند ولی با تهدید امام مواجه شدند و لذا از انجام برنامهای که داشتند منصرف گردیدند.
عصر آن روز در مدرسه فیضیه مجلس معظمی از طرف بعضی از مراجع تقلید منعقد شده بود و عده ای از همان مامورین با لباس معمولی با فریاد جاوید شاه در هنگام سخنرانی مجلس را به هم زدند و به ضرب و جرح طلاب و محصلین و شکستن درب و پنجره حجرات مدرسه مشغول گردیدند و تا حدود یک ساعت از شب این وضع ادامه داشت و در سراسر شهر محیطی پر از رعب و وحشت پدید آوردند و در هر کوی و برزن به فردی از روحانیون که برخورد می کردند از زدن و توهین فرو گذار نمی نمودند و حدود سه روز عصرها در خیابانهای مرکزی شهر عده ای چماق بدست از همان مأمورین شعار و خطابه علیه روحانیت و زدن و فحاشی می پرداختند.
شاه دوستی یعنی در هم کوبیدن اسلام
یأس و ناامیدی عده ای را فرا گرفته و می رفت تا سرکوبی دولت نتیجه ای منفی در جنبش پدید آورد ولی با خطابه ای که امام روز دوم فروردین یعنی روز دوم حادثه ی فیضیه و اعلامیه ای آتشین تحت عنوان شاه دوستی یعنی غارتگری شاه دوستی یعنی در هم کوبیدن اسلام و حوزه های علمیه و شاه دوستی یعنی ... روح تحرک و شجاعت و امید را در همه مردم دمید و تمام نقشه های حکومت را نقش بر آب ساخت.
عصر عاشورای 1342 جمعیت در مدرسه فیضیه و اطراف آن بهمنظور گوشدادن به سخنان رهبر خود موج میزد. ساعت چهار بعدازظهر عاشورا، امام خمینی بهسوی مدرسه فیضیه رهسپار گردید تا سخنان تاریخی خود را در اجتماع گروه کثیری از مردم قم، روحانیان و هیئتهای عزادار که از نقاط دیگر به قم آمده بودند، ایراد و تکلیف را ادا نماید.
امامخمینی از منزل خارج شده و در میان انبوه مردم از درِ خانه تا مدرسهی فیضیه با احساسات مردم روبهرو شد. فضای غمانگیز عصر عاشورا، که یادآور شهادت امام حسین(ع) و یارانش بود، نیز فضای روحی و ذهنی لازم را برای سخنرانی سلاله پاک آن حضرت در مقابل یزید زمان آماده و مهیا کرده بود.
امام در روز عاشورای 42 چه گفتند؟
در عین حال مردم خود را آماده کرده بودند در صورت حمله نیروهای امنیتی شاه به مقابله برخیزند. امامخمینی در سخنرانی روز عاشورای 1342 با ترسیم اوضاع سیاسی و فرهنگی ایران منشور آینده انقلاب اسلامی را طراحی و تدوین نمود و در بخشی از بیانات خویش فرمود:
«... الآن عصر عاشوراست؛ گاهی که وقایع روز عاشورا را از نظر میگذرانم این سؤال برایم پیش میآید که اگر بنیامیه و دستگاه یزیدبنمعاویه تنها با حسین سر جنگ داشتند، آن رفتار وحشیانه و خلاف انسانی چه بود که در روز عاشورا با زنهای بیپناه و اطفال بیگناه مرتکب شدند؟ نظرم این است آنها با اساس سروکار داشتند، بنیهاشم را نمیخواستند، نمیخواستند شجرهی طیبه باشد. همین فکر در ایران وجود داشت، اینها با بچههای شانزده، هفده ساله چه کار داشتند؟ این فکر پیش میآید که با اساس مخالفاند، اینها نمیخواهند صغیر و کبیر ما موجود باشد. اسرائیل نمیخواهد در این مملکت دانشمند باشد، قرآن باشد، علمای دین باشند، احکام اسلام باشد. قرآن سدّ راه است باید شکسته شود، روحانیت سدّ راه است باید شکسته شود، مدرسهی فیضیه سد راه است باید خراب شود، طلاب علوم دینیه ممکن است بعدها سد راه شوند باید از پشتبام بیفتند، برای اینکه اسرائیل به منافع خودش برسد».
و در ادامه با صراحت و ناراحتی که ناشی از ظلم و بیداد شاه بود، فرمود:
«... ای آقای شاه، ای جناب شاه! من به تو نصیحت میکنم دست بردار از این کارها. من میل ندارم که یک روز اگر بخواهند تو بروی همه شکر کنند. سه مملکت اجنبی به ما حمله کردند؛ شوروی، انگلستان و آمریکا به مملکت ایران حمله کردند، مملکت ایران را قبضه کردند، اموال مردم در معرض تلف بود، نوامیس مردم در معرض هتک بود، لکن خدا میداند که مردم شاد بودند برای اینکه پهلوی رفت، من نمیخواهم تو اینطور باشی...».
امام در ادامه، لحن بیان خویش را تندتر نموده و با فریاد به شاه فرمود:
«... آقای شاه! جناب شاه! بدبخت! بیچاره، چهل و پنج سال از عمرت میگذرد. یک کمی تأمل کن. یک کمی تدبّر کن. یک قدری عواقب امور را ملاحظه کن. کمی عبرت بگیر. عبرت از پدرت بگیر...».
دستگیری امام و روحانیون
آیت االله مشکینی در ادامه میگوید: تا آنکه شاه مجبور شد دست به یک عمل حاد بزند و در دوازدهم محرم (15 خرداد) امام و عده زیادی از روحانیون و علماء را دستگیر و به دنبال این دستگیری یک هیجان عمومی در تهران و قم و کاشان و بسیاری از شهرستانها پیدا شد و برای سرکوبی ملت حدود 15 هزار نفر را به رگبار گلوله بستند.»
بعد از این سخنرانی راه هرگونه مذاکره و یا گفتگوی مسالمتآمیز با دربار بسته شد و اسدالله علم دستور داد مراسم مذهبی و سوگواری را در شهرهای قم و تهران مورد تهاجم قرار دهند. طی روزهای 13 و 14 خرداد 1342 تعداد زیادی از وعاظ و روحانیون را دستگیر کردند. بهدنبال دستگیرشدن این افراد دامنه اعتراض و تظاهرات گسترش بیشتری یافت. بالاخص در تهران، دانشجویان دانشگاه تهران به صف معارضان پیوسته و در مخالفت با دولت علم و رژیم پهلوی همصدا شدند. بدینترتیب طی روز چهاردهم خرداد، که مصادف با 11 محرم 1383 ق بود، در شهر تهران تظاهرات قابل توجهی از اقشار مختلف برپا شد و شعارهایی به طرفداری از امام خمینی و موضع وی در قبال دولت عَلَم از سوی راهپیمایان سر داده شد.
علی دانشمنفرد، از مبارزان و فعالان نهضت اسلامی، در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است درباره مواضع گروههای مختلف در دانشگاه نسبت به قیام 15 خرداد نیز میگوید: «در دانشگاه، نیروهای غیر مذهبی بهویژه چپیها میگفتند ماهیت این حرکت و رهبر آن مشکوک است و معلوم نیست در بطن حادثه چه هست. نیروهای جبهه ملی نیز ما را یاری نکردند.
این موضعگیری تکلیف ما را با نیروهای غیر مذهبی روشن ساخت و چون دانستیم که این گونه وقتمان تلف میشود و مردم در مرکز شهر کشته میشوند، بیدرنگ از دانشگاه خارج شدیم.»
شهر قم به حالت نیمه تعطیل درآمد
آیتالله مسعودی خمینی که هنگام دستگیری امام در نیمه خرداد 1342 در قم حضور داشت، در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است درباره وقایع آن روز میگوید: صبح روز بعد از دستگیری امام، آقا مصطفی به منزل ایشان آمدند. جمعیت از اولین ساعات بامداد که خبر دستگیری امام را شنیدند، سیلآسا به سمت منزل امام حرکت کردند. مغازهها بسته شد و شهر به حالت نیمه تعطیل درآمد. آقامصطفی جهت سمت و سو دادن به احساسات مردم، به این نتیجه رسیدند که مردم را به سوی منزل دیگر مراجع حرکت دهند. اینجا بود که به منزل آقای نجفی رفتند.
در همین احوال خبر رسید که از پایین شهر، عدهای از زنان و مردان به سمت حرم پیش میآیند. این گروه وقتی به چهارراه بازار رسیدند، نیروهای انتظامی مقابل آنها را سد کردند.
از قرار مسموع، زنان در تمام مسیر حرکت به دادن شعارهایی همچون «یا مرگ یا خمینی» پرداخته بودند. این اولین باری بود که زنان به طور گروهی اقدام به برگزاری تظاهرات میکردند و این امر موجب شگفتی بود که زنان بدون اینکه سازماندهی منظمی در کار باشد، به طور خودجوش در قالب دستجاتی درآمده و به سمت حرم حرکت کرده بودند.»
گسترش قیام
همزمان با قیام مردم تهران، قم و ورامین، بسیاری از مراجع، علما و مردم شهرهای ایران، از جمله: شیراز، مشهد و... نیز بهپاخاسته و با تعطیل عمومی و شرکت در تظاهرات خیابانی و برپایی مراسم یادبود، با مردم تهران، ورامین و قم احساس همدردی کرده و با هجرت به تهران و تجمع در آن شهر خواستار آزادی امام شدند و پس از اطمینان از نرسیدن آسیب به معظمله از سوی رژیم شاه، تهران را ترک کردند.
هیئت مؤتلفهی اسلامی نیز چند روز پس از حادثهی پانزده خرداد اعلامیهای با نام «مسلمانان متحد» منتشر کرد و مردم را به اعتصاب عمومی در روز سهشنبه، 21 خرداد فراخواند که مورد استقبال مردم تهران قرار گرفت. بعد از کشتار پانزده خرداد موج دستگیریها و تبعیدها در سراسر کشور آغاز شد و یاران امام یکی پس از دیگری روانهی حبس یا تبعیدگاه شدند و جوانمردانی چون طیب حاج رضایی و حاج اسماعیل رضایی اعدام شدند.
تلاش رژیم برای سازش با امام در زندان نتیجهای دربرنداشت و فشار افکار عمومی و اعتراض علما و مردم داخل و خارج از کشور، شاه را وادار نمود تا ابتدا دوست نزدیک خویش اسدالله علم را در 17/ 12/ 1342 از مقام نخستوزیری عزل و بهجای وی حسنعلی منصور را جانشین کند. سپس بعد از یک مانور تبلیغاتی امام خمینی را در 18 / 1/ 1343 از زندان آزاد و به قم منتقل نماید.
منبع؛ تاکتیکهای مبارزاتی امام خمینی، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامی.