فردا: گری لیئوف پرفسور تاریخ در دانشگاه تافتز است و جایگاه تدریس در دانشکدهی مذهب همین دانشگاه را نیز دارد. او نویسندهی چندین کتاب برجسته است و همچنین مقالات وی در نشریات معتبر به زیور طبع آراسته گشتهاند.در متنی که می خوانید که در ر وبسایت معتبر کانتر پانچ درج شده است وی سسیاست ها اوباما و اسرائیل و اساسا غرب را در قبال ایران به باد انتقاد می گیرد.
رئیسجمهور اوباما به ایرانیها میگوید «آخرین شانس» آنها برای پرهیز از بروز جنگ است. وی شرایط خود را دیکته میکند: آنها باید برنامههای غنیسازی را متوقف کنند، تاسیاست فردو را تعطیل کند و اورانیوم بیشتر از 20 درصد غنی شدهی خود را تحویل بدهند. ایرانیها هم قاعدتاً میگویند چنین خواستههایی «غیر منطقی» هستند. احتمالاً اسراییلیهای مشتاق جنگ هم از پاسخ ایران خوشحال میشوند.
بعضی تحلیلگرهای امریکایی بهنظر موافق نظر ایران هستند. استان ام والت در «فارین پالیسی» مینویسد: «من در تمام این سالها متوجه نشدهام دولتمردان اوباما چه دربارهی ایران فکر میکنند... واقعاً گیج شدهام.» گری سیک در سیانان کار میکند و عواقب حملهای نسنجیده به ایران را میسنجد و میگوید حتی چنین فکری دور از خرد است. پس چرا اوباما اینقدر مصمم و اینقدر غیرمنطقی جلو میتازد؟
تنها منطقی که در این ماجرا میبینم، این فرض است که بعد از شروع چنین جنگی واشنگتن بگوید: «ما صبور بودیم ما تا آخرین قدم یش رفتیم و به آنها شانس کافی را دادیم اما آنها در مقابل جامعهی جهانی قرار گرفتند و بنابراین ما (یا اسراییل) دست به حمله زدیم.» یعنی دوباره تمام ماجراهای سال 2003 (یورش به خاک عراق) از اول تکرار شود. هرچند یادآوری این مساله مهم است که بخشی از محبوبیت اوباما، مخالفتهایش با جنگ عراق بود اما از لحظهی بهدست گرفتن سکان ریاستجمهوری، در دنبالهروی برنامههای دولت جورج بوش پیش رفته است.
از همان ابتدا اوباما گفته بود سعی در مواجعه با دولت ایران را دارد. او به احمدینژاد برنده شدن در انتخابات را تبریک گفت اما در کنار آن با سرسختی تمام اعلام کرد «برنامههای غنیسازی ایران غیرقابلقبول است.» او از همان ابتدا معتقد بوده است که ایران برنامهای هسته، نظامی، فعال و محرمانه دنبال میکند و باید به هر وسیلهای جلوی این برنامه را گرفت.
این روند در حالی دنبال میشود که حتی تا همین اواخر کاخ سفید تایید میکرد هیچ شواهد و مدارک واقعی در رابطه با چنین برنامهای وجود خارجی ندارد. آنچه امریکا از آن صبحت میکند، دانش و توانایی دست یافتن به چنین فنآوریهایی است اما شما نمیتوانید به جامعه بگویید: «ما حق ایران برای دستیابی به آن سطح از فنآوری را انکار میکنیم که کشورهای دیگر قانوناً و بدون هیچ دخالتی به آن دست یافتهاند... فقط چون از ایران خوشمان نمیآید!» همانند بوش، اوباما مرتب تکرار میکند همهی گزینهها – از جمله گزینهی نظامی – بر روی میز موجود هستند.
اکنون ما چگونه به «آخرین شانس» برای ایران رسیدهایم؟ غیرمنطقی بودن این حرف، حتی موقع خواندن آن هم به ذهن متبادر میشود. درحالیکه تحقیقات سازمانهای امریکایی وجود برنامهی نظامی را منتفی میداند، در حالیکه ستاد مشترک ارتش مخالف شروع چنین جنگی است، در حالیکه سازمان جهانی انرژی اتمی شواهدی ندارد که دال بر انحراف ایران در برنامههای غنیسازی خود باشد... پس چگونه اوباما برنامههای هستهای به نفع شهروندان ایران را چنین خطر گستردهای درنظر میگیرد؟ یعنی حتی تهدید به جنگ میکند، چگونه؟
بیایید نگاهی به زبان مشترک امریکا-اسراییل علیه برنامهی اتمی ایران بیاندازیم:
کلیت برنامهی هستهای ایران: اگر در گوگل جستوجو کنید، با هزاران مقالهی ژورنالیستی دراینرابطه روبهرو خواهید شد و اکثر آنها فرض را بر خطرناک بودن برنامهی ایران گذاشتهاند. در این میان حرف ایران چیست؟ ایرانیان مرتب اشاره میکنند که نمیخواهند سلاحهای کشتار جمعی داشته باشند. میگویند اورانیوم غنی شده را برای مصارف پزشکی و تولید برق میخواهند. آنها برنامهای مشابه برنامههای برزیل، ژاپن، آرژانتین و دیگر کشورهای زیرنظر سازمان جهانی انرژی اتمی انجام میدهند و آنها پیمان منع و استفاده از سلاحهای کشتار جمعی را امضا کردهاند.
رهبر ایران آیتالله خامنهای، جایگاه مذهی دارد و قوانین شیعه را بر کشور اجرا میکند. او در سال 2005 فتوایی را در منع، ذخیره و استفاده از سلاحهای اتمی امضا کرد و چنین امری را غیرمذهبی خواهند.
تمامی سازمانهای امنیتی ایالات متحده (سیا، آفبیآی، امنیت ارتش و غیره) در دو اجلاس امنیتی اطلاعاتی (در سالهای 2007 و 2010 میلادی) عمیقاً معتقد هستند ایران برنامههایی فعال برای گسترش سلاح هستهای دنبال نمیکند. سازمان اطلاعات و امنیت اسراییل هم به همین نتیجه رسیده است. آژانس جهانی انرژی هستهای، هیچوقت مدرکی دال بر وجود چنین برنامهای پیدا نکرده است. هرچند بعد از انتخاب یوکیاما آمونو (رئیس جدید آژانس) لحن این آژانس نسبت به ایران خصمانه شده است و حتی از دادههای مشکوک برای حمله به سیاستهای ایران استفاده شده است. گزارش جدید آژانس که بسیار مورد استفاده قرار گرفته است، تنها حرفهای قدیمی را تکرار میکند و مدرکی ارائه نمیدهد. مدرک آنان لپتاپی دزدیده شده از یک دانشمند هستهای به قتل رسیدهی ایرانی (نام وی عنوان نشده است) در سال 2004 میلادی است که در سال 2004 در امریکا منتشر شد. همچنین به اطلاعاتی تکیه شده است که توسط سازمان مجاهدین خلق منتشر شدهاند، همچنین از اخبار سازمان اطلاعات و امنیت اسراییل نیز استفاده شده است.
ایران خواستار محو اسراییل از کرهی زمین شده است: چند مرتبه این حرف را در رسانهها شنیدهایم؟ حکومت ایران همراه با تعدادی از دیگر چهرههای جهانی (شامل بر چندین تاریخدان اسراییلییهودی) معتقد هستند دولت اسراییل از طریق خشونت گسترده بر سرزمین فلسطینیان بنا شده است. آنها دلمشغول مسئلهی پناهندگان فلسطینی هستند و میگویند آنها بهخاطر تروریسم صهیونیستها از کشور خود فرار کردهاند. ایرانیان همانند بخشی از مردم جهان، مفهوم دولت یهودی شکل گرفته بر سرزمین دیگران را قبول نمیکنند و طرفدار حقوق فلسطینان هستند.
تهدید بیپایان: سیاستمداران اسراییلی مرتب همراه با روزنامهنگاران و سیاستمداران امریکایی از برنامهی اتمی ایران بهعنوان تهدیدی برای حکومت اسراییل نام میبرند. اخیراً از تهدید بیپایان این برنامه علیه صلح جهانی صحبت میکنند.
در ایران اقلیت یهودی زندگی میکند. آنها مغازهها، رستورانها و مدرسههای خود را دارند. آنها یک کرسی در مجلس ایران نیز دارند.
رئیس سابق سیا میگوید: «احمقانهترین ایدههای ممکن که تاکنون شنیدهام.» بااینحال دولت امریکا که با شعارهای «امید» و «تغییر» به قدرت رسیده است، همچنان به ایران میگوید از آخرین شانس خود استفاده کنید و تسلیم شوید.