سرویس فرهنگی پایگاه 598: یادداشت رضا رضایی بر فیلم «غریب» به کارگردانی «محمدحسین لطیفی» را در ادامه میخوانید:
در روزهای عمدتاً یکنواخت چهل و یکمین جشنواره فیلم فجر که با فیلمهای متوسط و نهایتاً خوب سر میشد، یک فیلم مهم، این یکنواختی را شکست و بحثبرانگیز شد. بین منتقدین و مخاطبان جدی سینما پس از تماشای فیلم، بحثهای جدی درگرفت. هم منتقدان سرسخت داشت و هم موافقان پروپاقرص. درباره فیلم «غریب» صحبت میکنیم. غریب به کارگردانی «محمدحسین لطیفی» و نویسندگیِ «حامد عنقا» توسط سازمان اوج ساخته شده است. سوژه این فیلم، شهید «محمد بروجردی»؛ فرمانده سپاه منطقه هفت در درگیری با گروهک کومله در کردستان و جنگ در سنندج است. این فیلم، نامزد بهترین کارگردانی، بهترین بازیگر نقش اصلی زن و نقش مکمل مرد شد. برخی این فیلم را مستحق نامزدی و جوایز بیشتری میدانستند.
غریب؛ نزدیک به روایت واقعی
مهم ترین نقطهای که «غریب» بر آن ایستاد و شرافت خودش را ثابت کرد، «روایت واقعی» از جنایات دهه اول انقلاب علیه مردم است. این نقطهایست که برخی فیلمها که در فجر سالهای قبل به نمایش درآمدند، در بازنمایی این جنایات نسبت به تاریخ و ملت ایران کوتاهی کردند. سینمای ایران به دلیل محدودیت در نمایش خشونت، امکان نشان دادن تام و کاملِ جنایتهای گروهکها را آنگونه که در تاریخ ثبت شده، ندارد اما این توجیهی برای فرار کارگردان و سازنده فیلم بابت ارائه تصویر فانتزی از مجاهدین و کومله و دموکرات و سایر گروهکها نمیشود. مثالش را میتوان در فیلمهای «محمدحسین مهدویان» یافت.«رد خون» را به یاد بیاوریم. اگر از وقایع اتفاق افتاده در کرمانشاه مطلع باشیم، درمییابیم که فیلم تصویر غیرواقعی از مجاهدین خلق نشان میدهد. مثلا در سکانسی، بهنوش طباطبایی که نقش سیما را بازی میکند، وسط درگیری، با مهربانی مادرانه، بچهای گمشده را بغل میکند و به دنبال مادرش میگردد. در همان حال، مردم عادی را میبینیم که دارند از خیابان ها فرار میکنند و گویی منافقین چندان دشمنی با آنها ندارند و دنبال یک رزمنده بسیجی افتادهاند. آیا این واقعیتی است که در مرصاد رخ داد و در خاطره مردم کرمانشاه ثبت شده؟ خیر! این تصویر، فانتزی و حاصل تخیل کارگردان است نه مطابق واقعیت. غریب اما با رعایت پروتکلهای سینمای ایران توانست پردهای از جنایت کومله را علیه مردم کردستان نشان دهد.این فیلم موفق شد عمق رذالت سران و بدنه کومله را به نمایش بگذارد و در سینما توانستیم ذرهای از رنجی را که مردم کردستان از این قماش بیرحم دیدند، تماشا کنیم. همین روایت واقعی، «غریب» را باشرافت میکند.
لطافت در اوج، منطق در حضیض!
نقش محمد بروجردی را بابک حمیدیان بازی کرده است. «شهرام خلج» گریمور با سابقه، حمیدیان را بسیار شبیه به بروجردی گریم کرده است. علاوه بر گریم، لطیفی در رفتارهای جزئی که از شهید بروجردی سراغ داریم حساسیت به خرج داده و حواسش به لبخند و لحن و بیان بروجردی بوده اما جلوتر که میرویم در پرداخت «شخصیت» داستان، برخی نارساییهایی وجود دارد.
محمد بروجردی یک انسان بسیار لطیف و فطری اما در عین حال، یک چریک زبده و فرمانده سپاه منطقه باختران بود؛ یعنی فرماندهیِ سپاه ایلام، همدان،کرمانشاه و کردستان را به عهده داشته و در سختترین روزهای کردستان، زمانی که کسی جرئت پا گذاشتن به سنندج را نداشت، او آتش فتنه را خاموش کرد و کاری در کردستان کرد که جمهوری اسلامی هنوز هم از ثمره آن بهره میبرد. این را چرا در فیلم نمیبینیم؟ صحنههای متعدد احساساتی، رمانتیک و معنوی بروجردی را دیدیم، اقتدار و منطق و عقل فرماندهی او را هم نشان بده! ما را به دل چالشها ببر! نشانمان بده که چگونه مسائل کلان پیچیده را مدیریت و حل میکند. جالب است که صحنههای احساسی به صورت متعدد و تفصیلی است اما به این نقطه منطق و اقتدار که میرسیم، مسئله با چند دیالوگ کوتاه جمع میشود. مثلا در چالش پس گرفتن شهر، بروجردی چند بار به معاونش میگوید: «مردم را باید مسلح کنیم. چارهای جز اعتماد نداریم.» این تصمیمِ اعتماد و مسلح کردن مردم بوده که غائله سنندج را جمع کرده است اما در فیلم، این تصمیم به این اندازه خودش، حیاتی جلوه نکرده است؟
ماجراهای مبهم گیجکننده
زبان و بیان فیلم غریب نسبت به برخی مسائل دیگر هم الکن است. خیلی از مسائل را سربسته مطرح میکند و پاسخی به آنها نمیدهد. 100 میلیونی که در سپاه محل بحث و دعوا بود، ماجرایش چه بود؟ بروجردی در نهابت در نسبت با این مسئله چه کرد؟ دعوایش با ریاست جمهوری چه بود؟ چرا با شورای سپاه به مشکل خورده بود؟ درگیری در سنندج که گل فیلم بود چگونه تمام شد و بروجردی کجای این جنگ، قهرمان قصه بود؟ اساساً چرا فرمانده غرب کشور از سمتش برکنار و حتی خلع سلاح میشود؟
این موضوع در برخی از سکانسها به سیر داستان هم لطمه میزند. در اوج جنگ که میخواهند باشگاه افسران را از محاصره خارج کنند، تصویر کات میشود و سکانسی بعد از اتمام جنگ پخش میشود. این اتفاق در حین فیلم دیدن، کمی گیجکننده است. البته محمدحسین لطیفی در نشست خبری جشنواره گفت که برای اکران عمومی احتمالاً چند پلان به فیلم اضافه کند که امید است بخشی از این نواقص برطرف شود.
کو غربت؟
غریب هرچند برای بروجردی توصیف درستی است، چه در ابتدای تشکیل سپاه، چه در بحبوبه جنگ، چه زمانی که فرمانده سپاه منطقه هفت بود، واقعاً غریب بود اما این عنوان برای فیلم صادق نیست. از غربت شهید بروجردی آنچه در فیلم گفته شد، غیر از چند دیالوگ مبهم و در لفافه تقریبا هیچ معلوم بود. شاید لطیفی برای در امان ماندن فیلمش از تیغ سانسور از این مهم عبور کرده است اما مخاطب را هم بیپاسخ میگذارد. میشد کمی از درگیری بروجردی با تهران (دفتر ریاست جمهوری و ستاد جنگ) را در همان درگیری سنندج نشان دهد تا کمی از وجوه غربت این شهید عزیز و همرزمانش را در میانه جنگ نشان دهد.
بروجردی؛ مسیح کردستان
در پایان اگر به کتابی که «نصرتاللّه محمودزاده» 17 سال برای آن تلاش کرده است اشاره نکنیم، کملطفی است. کتاب «محمد؛ مسیح کردستان» زندگینامه شهید بروجردی را از کودکی تا شهادتش روایت کرده است. جالب است که مسائلی که فیلم غریب از نشان دادنش پرهیز داشته، در این کتاب به صورت جزئی مطرح شده و خیلی از سوالاتی را که لطیفی بیپاسخ میگذارد را پاسخ میدهد.