کد خبر: ۵۱۷۵۸
زمان انتشار: ۱۰:۱۷     ۰۹ ارديبهشت ۱۳۹۱
با گذشت 67 سال از پایان جنگ جهانی دوم، ما هر سال شاهدیم رئیس جمهوری آلمان با حالتی سرشکسته به اسرائیل می رود، کلاه ویژه یهودیان بر سر می گذارد و تاج گلی به مقبره کشته شدگان در این جنگ اهدا می کند زیرا جرات ندارد این کار را نکند.
دکتر "علی غضنفری" استاد دانشگاه تهران و عضو هیئت مدیره اتاق بازرگانی ایران و آلمان، دکتر "عباس لقمانی" کارشناس رسانه و آلمان شناس و دکتر "سعید فیروز آبادی" استاد دانشگاه وکارشناس شرق شناسی درآلمان موضوع چهارمین بخش از نشست بررسی آثار و پیامدهای شعر ضدصهیونیستی "گونتر گراس" شاعر و نویسنده صاحب نام آلمانی در خبرگزاری مهر بود.
 
بحثی که مطرح شد این بود که اقدام گراس تابو شکنانه بود و معمولا با چنین اقداماتی بدلیل وجود لابی ها قوی به شدت برخورد می شود؛ چطور می شود در جامعه ای مثل آلمان که ادعای دمکراتیک بودن دارد، هنوز چنین لابی هایی وجود دارد؟ یعنی این لابی انقدر قوی است که اکثریت جامعه را نادیده می گیرد و صرفا هدف خود را دنبال می کند؟
 
دکتر "سعید فیروز آبادی": قدرت لابی صهیونیسم در آلمان بخاطر ابزارهای قدرتمندی است که در اختیار دارد. یکی از این ابزارها که بسیار هم موثر است، رسانه های جمعی است. در مسائل مالی و سیاسی هم وضع به همین منوال است و صهیونیستها نفوذ غیرقابل انکاری بر تصمیم گیری های سیاسی دارند.
 
با گذشت 67 سال از پایان جنگ جهانی دوم، ما هر سال شاهدیم رئیس جمهوری آلمان با حالتی سرشکسته به اسرائیل می رود،  کلاه ویژه یهودیان بر سر می گذارد و تاج گلی به مقبره کشته شدگان در این جنگ اهدا می کند زیرا جرات ندارد این کار را نکند.

مثال بارزی که می توان در مورد نفوذ صهیونیستها بین سیاستمداران آلمان بیان کرد این است که با گذشت 67 سال از پایان جنگ جهانی دوم، همچنان ما هر سال شاهدیم رئیس جمهوری آلمان با حالتی سرشکسته به اسرائیل می رود، کلاه ویژه یهودیان بر سر می گذارد و تاج گلی به مقبره کشته شدگان در این جنگ اهدا می کند، زیرا جرات ندارد این کار را نکند، در غیر این صورت ببینید چه فشارهایی به وی وارد می شود. یعنی این فشاری است که به آنها تحمیل می شود. یک بار آقای شرودر صدراعظم آلمان نتوانست به یکی از این مراسم ها برود، پس از آن حملاتی پیاپی بود که علیه وی در رسانه ها انجام می گرفت.
 
دکتر "علی غضنفری": شما نگاه کنید به موقعیتهایی که صهیونیستها در تمام حوزه های تصمیم گیری در آلمان دارند. یک بررسی بکنید، این روشنفکران و اساتیدی که در دانشگاهها فعال هستند و یا تدریس می کنند اجازه و امکان این را که به جایی بروند و صحبتی بکنند ندارند. این سیاستمداران آلمان در درجه اول و بعد کل اروپا هستند که تصمیمات را می گیرند.
 
 
به همین دلیل نفوذ اصلی در اینجا خود را نشان می دهد. در مسئله تحریم ها علیه ایران ما شاهد هستیم که آلمان فراتر از تحریمهای سازمان ملل می رود و پیشنهادهایی را برای تحریم بیشتر ایران به اتحادیه اروپا می دهد. وقتی از سیاستمدارانشان علت را جویا می شویم مدعی اند که این اقدامات بخاطر گذشته تلخ و ننگینی است که داشته اند.

دکتر "عباس لقمانی": به نظر من باید به یک نکته ای در مورد افکار عمومی اروپا بویژه آلمان توجه کنیم. جریان اطلاعات در اروپا برخلاف برخی کشورهای دیگر از پایین به بالا است. یعنی این افکار عمومی هستند که تاثیر روی سیاستمداران می گذارند نه برعکس و شکل دهنده این افکار هم رسانه ها هستند به همین دلیل هر چقدر که قدرت رسانه ای یک جریان بیشتر باشد افکار عمومی به همان سمت و سویی که این جریان اراده می کند، پیش می رود. نکته دیگری که بسیار اساسی است و ما در ایران توجهی به آن نداریم این است که در پیشرفته ترین کشورهای غربی از جمله آلمان و آمریکا مردم سیاست زده نیستند.
یک کارگر آلمانی مهمترین دغدغه اش این است که آیا کارخانه ای که در آن کار می کند سال بعد هم دایر هست یا نه، آیا کارش پابرجا هست یا نه، یک مزرعه دار آلمانی دغدغه اش این است که آیا من تخم مرغهایم را سال بعد می توانم بفروشم یا نه. بنا بر این مردم این کشور ها آدمهای سیاسی نبوده و توجه چندانی به رسانه ها ندارند.

یعنی آنقدری که یک کارگر تهرانی از سیاست جهانی اطلاع دارد، یک فرد طبقه متوسط در آلمان اطلاع ندارد. برای یک کارگر آلمانی مهمترین دغدغه این است که آیا کارخانه ای که در آن کار می کند سال بعد هم دایر هست یا نه، آیا کارش پابرجا هست یا نه، یک مزرعه دار آلمانی دغدغه اش این است که آیا من تخم مرغهایم را سال بعد می توانم بفروشم یا نه؟ بنا بر این مردم این کشورها آدمهای سیاسی نبوده و توجه چندانی به رسانه ها ندارند، به همین دلیل تاثیرگذاری بیشتر مطبوعات و رسانه ها بیشتر بر آدمهای سیاسی جامعه است. افراد سیاسی جامعه هم به نظر من بالاتر از 20 درصد کل جامعه نیستند. این درصد کم هستند که رویکردهای سیاسی را شکل می دهند، اینها کسانی اند که از رسانه ها تاثیر می پذیرند و روی جامعه هم تاثیر می گذارند.

از سوی دیگر برخی رسانه ها بدلیل رویکرد سطحی که به قضایا دارند، مخاطبان عام را هدف اطلاعات خود قرار می دهند. مثلا وقتی فردی مقاله ای در یک نشریه پوپولیستی مثل روزنامه بیلد چاپ کند و بگوید که اگر درگیری نظامی بین ایران و اسرائیل دربگیرد، قیمت نفت مثلا 200 دلار می شود و در پی آن بنزینی که یک شهروند آلمانی مثلا لیتری 3 یورو می زند می شود 5 یورو، آنوقت خوانندگان این روزنامه به یک درکی از این رویداد می رسند و ممکن است با آن مخالفت کنند. یا اگر بنویسند که در صورت دستیابی ایران به فناوری هسته ای چنین و چنان می شود و شما کارگری که در فلان کارخانه کار می کنی ممکن است بیکار شوی در آن هنگام آن کارگر می شود مخالف این فعالیت ایران.

این سیستمی است که در آن رسانه های صهیونیستی مانند یک حلقه شیطانی بر روی مردم تاثیر می گذارد. البته اینطور نیست که بگوییم آزادی اندیشه در غرب وجود ندارد، نه وجود دارد اما فکر کنترل شده است. من خودم یادم هست زمانی که ما پیش از انقلاب در آلمان بودیم و وضعیت ایران به گونه ای بود که بیش از نیمی از جمعیت ما بی سواد بودند، بعضی وقتها من به آلمانی ها می گفتم من ترجیح می دهم ملت ما بی سواد باشند ولی روزنامه ای مانند بیلد را نخوانند، چرا که خواندن چنین روزنامه ای مضرتر از بی سوادی است.

بنا بر این آزادی فکر و دمکرات و یا لیبرال بودن ربطی به این ندارد که چرا این مردم در برابر قدرت لابی های مختلف مقاومت نمی کنند. دلیلش مشخص است، کسانی که با غربی ها در تماس هستند به خوبی می دانند، شما وقتی در محافل روشنفکری و علمی اینها می نشینید متوجه می شوید که هیچ تفاوتی بین ما و آنها وجود ندارد همه حرفهایی که ما می زنیم آنها هم قبول دارند.

"تئوری گالتونگ" به خوبی این مسئله را توضیح می دهد. اگر ما جوامع را به یک مرکزیت و یک حواشی تقسیم کنیم. مرکزیت ما مثلا 10 درصد است؛ افراد تحصیلکرده، شهرنشینان و طبقه متوسط این تقسیم بندی است که در آلمان هم صدق می کند و در آمریکا هم به همین شکل است. تفاوت آن می تواند این باشد که مثلا در ایران این مرکزیت 10 درصد از جمعیت کشور باشند، در آلمان مثلا 30 درصد باشند و در سوئد مثلا 50 درصد. این تئوری آمده رابطه بین جوامع را بررسی کرده و گفته است که وابستگی ها و هماهنگی افکار بین این حواشی ها و مرکزیت ها متفاوت است. یعنی افکار مرکزیت ایران با مرکزیت آلمان فرقی نمی کند و خیلی هم به یکدیگر نزدیک است یعنی نزدیکتر از مرکزیت آلمان و حواشی این کشور یعنی فاصله این دو بخش در آلمان به مراتب بیشتر از فاصله مرکزیت ایران و آلمان است.

شما اگر همین الان به آلمان بروید شاید 80 درصد مردم آلمان اصلا از وجود چنین شعری اطلاع نداشته و یا نصف آنها اصلا ندانند گونتر گراس چه کسی هست؟ این یک بحث روشنفکری است که در محافل روشنفکری هم بحث شده و نسبت به آن واکنش نشان داده می شود.

این یعنی ما در محافل طبقه علمی، متوسط و دانشجویی چنین مشکلاتی را نداریم. اما آنچه که به عنوان واکنشهای مردمی مشاهده می کنیم و در مطبوعاتی که دست ما می رسد به عنوان بازتاب حوادث و رویدادهای سیاسی تلقی می شود واکنش این بخش حواشی است نه واکنش مرکزیت. واکنش مرکزیت همانی است که در سطح بالا به شعر گونتر گراس نشان دادند. شما اگر همین الان به آلمان بروید شاید 80 درصد مردم آلمان اصلا از وجود چنین شعری اطلاع نداشته و یا نصف آنها اصلا ندانند گونتر گراس چه کسی هست؟ این یک بحث روشنفکری است که در محافل روشنفکری هم بحث شده و نسبت به آن واکنش نشان داده می شود.

اما در ایران اینگونه نیست، در اینجا می توان ادعا کرد یک کارگر ما در برخی مسائل سیاسی حتی از مشاور اوباما اطلاعات بیشتری دارد. این سیاست زدگی که ما در ایران شاهدش هستیم در هیچ جای دنیا نداریم.

این موضوع هم که گفته می شود صهیونیستها قدرت زیادی در رسانه ها دارند و از آن استفاده می کنند صحیح است و ما هم به آن واقفیم اما متاسفانه ما راه صحیح مقابله با این قدرت را نمی دانیم. این در حالی است که ما ابزار رسانه را در اختیار داریم مثلا وقتی پرس تی وی را راه می اندازیم درصدد رقابت با رسانه های غربی مثل بی بی سی هستیم با این حال این شبکه نمی تواند با بی بی سی رقابت کند چرا که ابزارها و تفکر که آن شبکه دارد ما نداریم.

خبرنگارانی که به ایران می آیند به کل عقیده شان نسبت به این کشور عوض می شود. اگر واقعیات را مشاهده کنند در آنصورت می بینید که دید اینها نسبت به ایران کاملا با آنچه پیش از سفر داشته اند فرق می کند، چون متوجه می شوند ایران با آنچه که رسانه های خارجی ساخته اند به کل متفاوت است.

ما شاهد هستیم که خبرنگارانی که به ایران می آیند به کل عقیده شان نسبت به این کشور عوض می شود. اگر واقعیات را مشاهده کنند در آنصورت می بینید که دید اینها نسبت به ایران کاملا با آنچه پیش از سفر داشته اند تفاوت می کند، چون متوجه می شوند ایران با آنچه که رسانه های خارجی ساخته اند به کل متفاوت است.

نمونه ای که در اینجا می توانم به آن اشاره کنم یک برنامه رادیویی است که چند وقت پیش وقتی من در اروپا بودم، در یک ایالت آلمان پخش می شد. یک روز یکشنبه و برنامه ای تفریحی مسابقه ای پخش می شد که از شنوندگانش می خواست نظرشان را در مورد ایران بگویند و جالب این بود که جایزه این مسابقه سفری یک هفته ای به ایران بود. گوینده می گفت کسانی که به ایران نرفته اند به ما زنگ بزنند و بگویند نظرشان در مورد این کشور چیست؟

آنهایی که زنگ می زدند چیزهایی می گفتند که ساخته و پرداخته رسانه ها بود، یکی شان می گفت من اگر برنده هم بشوم، می ترسم به ایران سفر کنم. بعد کسانی که رفته بودند زنگ می زدند، اینها که حرف می زدند به کل مسائل دیگری مطرح می کردند می گفتند نه اصلا چنین خبرهایی در ایران نیست، یعنی خود این اقدام تبلیغ خوبی برای ایران بود. ببینید ساختن و جهت دادن به افکار عمومی به داشتن ابزار، عرضه و برنامه ریزی نیازمند است، وقتی دیگران این کار را انجام می دهند من نباید به آنها خرده بگیرم، بلکه باید این توانایی را کسب کنم. به هر حال راه برای این کار همچنان باز است و ما می توانیم با رعایت حد و حدود خودمان کارهای بزرگی انجام دهیم.

بحث دیگری که در اینجا مطرح است بهره ای است که صهیونیستها از موضوع هولوکاست بردند و با ابزار رسانه ای و تبلیغی شان از این رویداد تماما به نفع خود استفاده کردند.

بحث دیگری که در اینجا مطرح است بهره ای است که صهیونیستها از موضوع هولوکاست بردند و با ابزار رسانه ای و تبلیغی شان از این رویداد تماما به نفع خود استفاده کردند. اما متاسفانه در این سو هیچ روشنفکری نیامد که با این اقدام مقابله کند و مثلا هولوکاست را آنگونه که در واقعیت رخ داده و نه آنطور که صهیونیستها ادعا می کنند ترسیم کند.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
جدیدترین اخبار پربازدید ها