بولتن نيوز- محمد پورغلامي: علي مطهري نيازي به معرفي ندارد. علي، آقازادهي استاد بزرگوار شهيد مطهري است. هماو كه پارهي تن امام بود و امام، خواندن كتابهاي او را به همهي جوانان توصيه كرده بود. استاد شهيد آنقدر حق به گردن مردم اين سرزمين دارد كه هر ساله، وقتي به چنين ايامي ميرسيم، همهي نهادها و رجال سياسي و فرهنگي كشور سعي ميكنند محفل بزرگداشتي براي آن شهيد بر پا كنند.
شايد كسي در ايران نباشد كه اين استاد شهيد را نشناسد. براي همين خيليها معتقدند علي مطهري هر چه دارد از صدقه سر پدر بزرگوارش دارد. منتقدين او ميگويند بدون پشتوانهي معنوي پدر، ممكن نبود كه علي مطهري، «علي مطهري» شود. علي مطهرياي كه در عرض چند سال تبديل به يكي از رجال سياسي و رسانهاي كشور شود. بنابراين مثل خيلي از آقازادههاي ديگر، پيشرفتهاي او ناشي از اين پشتوانه است نه صرفا شايستگيها و لياقتهاي فردي. كه البته علي آقاي مطهري، قاعدتا داراي يك سري خصوصيات منحصر به فرد نيز هست.
آن چيزي كه بيشتر از هر چيز ديگري در علي مطهري نمود دارد مواضع عجيب و غريب او است. مطهري گاه از هر اصولگرايي اصولگرا تر ميشود و گاه از هر اصلاحطلبي، اطلاحطلبتر. اما وجه مشترك هر دوي اينها موضوعي است به نام «كاتوليكتر از هر پاپ». بدين معني كه مطهري چه در قامت يك اصولگرا و چه در لباس يك اصلاحطلب، مواضعي ميگيرد كه حتي داد طرفداران آن جريان را هم در ميآورد.
براي مثال هنوز هم نقدهاي تند و تيز مطهري به آقاي هاشمي، خاندان او و دولت زير نظر او يعني دولت سازندگي از يادها نرفته است. او در يكي از مصاحبههاي خود با روزنامهي كيهان در نقد دولت آقاي هاشمي بيان كرد:
«بعد از جنگ و در دوران سازندگی واقعا اشکالات غیرقابل توجیهی بهوجود آمد که البته همه آنها را نمیتوان متوجه آقای هاشمی دانست. به عقیده من در دوره سازندگی آزادی بیان به اندازه کافی وجود نداشت و در نتیجه بسیاری از تخلفات مکتوم میماند مثل قتلهای سیاسی که بعدها معلوم شد کسی از آن خبر نداشت. اگر مطبوعات تا حدی آزاد بودند اینها برملا میشد و افرادی که این کارها را میکردند یک ترسی داشتند. خوب این واقعا یک خطا بود که در آن دوران اتفاق افتاد، کسی هم از مسوولان بلندپایه راضی به این اعمال نبوده است ولی این کارها شد؛ یا مثلا ورود و دخالت اقوام رییسجمهور در تمام شئون سیاسی و اقتصادی واقعا درست نبود. اینکه اینها بیایند در اکثر مراکز حساس اقتصادی مسلط شوند، این چه دلیل موجهی دارد؟ مثلا در وزارت نفت آنجایی که باید معاملات مهم انجام شود حتما باید از نزدیکان ایشان باشد.»
او حتي دربارهي ورود فرزندان آقاي هاشمي به عرصهي سياست و اقتصاد اعتراض كرد و گفت: «تا یک حدی این استدلال قابل قبول است. مثلا اینکه پسرشان رییس دفترشان باشد، ولی حالا حتما باید کیش هم دست اینها باشد، وزارت نفت هم زیر نفوذ اینها باشد، فلان کارخانه خودروسازی هم مال اینها باشد و انحصار صادرات فلان محصول در اختیارشان باشد؟ اینها هم توجیه امنیتی دارد؟ اینها را که دیگر نمیشود براساس مصالح ملی توجیه کرد.»
عملكرد فائزه هاشمي نيز از ديد علي مطهري پنهان نماند و
نسبت به اقدامات او هم به شدت اعتراض كرد: «خب، وقتی یک خانوادهای اینقدر دستشان
در امور اقتصادی و قدرت سیاسی باز باشد، کمکم جسارت پیدا میکنند و متعرض امور مقدس
هم میشوند. مثلا دختر ایشان به چه مجوزی باید آزاد باشد که احکام اسلام را به راحتی
زیر سوال ببرد؟ خب این خانم در آن روزنامهای که داشت خیلی راحت نوشت چرا باید دیه
مرد دو برابر زن باشد یا چرا حکم اثر چنین و چنان است؟ اصلا باب حمله به مقدسات از
آن موقع باز شد و اینها فسادهایی بود که از آن وقت جان گرفت و در جامعه گسترش پیدا
کرد.»
اين نقدها، نقدهايي بود كه ميتوان به درستي حق را به وي داد. مواضع او در برابر اعمال و اقدامات هاشمي و دولت سازندگي، مواضعي بود كه در آن زمان نظر بسياري از سياسيون نيز به همين منوال بود. اما همين آدم، زماني كه در مناظرات تلويزيوني انتخابات رياست جمهوري دهم، آقاي احمدينژاد نسبت به عملكرد آقاي هاشمي، باب انتقاد را باز كرد جزو كساني بود كه منتقد سرسخت حرفهاي احمدينژاد شد! اين در حالي بود كه مطهري در انتخابات مجلس هشتم، در ليست طرفداران احمدينژاد يعني همان رايحهي خوش خدمت حضور داشت و از همين طريق هم رأي آورد. اما بعد از آن مناظرهي انتخاباتي، مطهری به همهي پشتوانهي سياسي خود پشت پا زد و بارها تاکید کرد: «همان طور که آقای موسوی با اصرار بر مسأله تقلب، مردم را تشویق به حضور در خیابانها کرد و زمینه آشوبها را فراهم نمود، آقای احمدی نژاد نیز با نحوه خاص مناظره خود با آقای موسوی و اتهام زنی به افراد غایب در آن جلسه، آغازکننده این ماجرا و عامل اصلی پدید آمدن فضای احساسی و هیجانی و تنگ شدن فضای عقل و تدبیر و زمینهساز آشوبها به شکل دیگر بود.» او حتی تا آنجا پیش رفت که به نوعی احمدینژاد را متهم اصلی وقایع بعد از انتخابات دانست. حرفهايي كه به شدت خوشايند طيف اپوزيسيون و رسانههاي خارجي قرار گرفت.
در زمينهي طيف اصلاحطلبان نيز مواضع مطهري كم و بيش به همين طريق بود. او چند سال قبل دربارهي عملكرد اصلاحطلبان عقيده داشت: «من بهطور کلی معتقدم که استفاده از اصلاحاتی نظیر اصلاحات، اصلاحطلبی و اصلاحطلبان برای جامعه امروز ما ضرورتی ندارد. مدعیان اصلاحطلبی، از این لفظ اصلاح ساختاری در حکومت را اداره میکنند و من با این مدعا مخالفم. بنابراین من با بهکار بردن کلمه "اصلاحطلبی" به مفهوم نجات حکومت از انحراف اساسی و بازگرداندن آن به مسیر درست موافق نیستم. بهدلیل اینکه اساسا هیچ انحراف اساسی و بنیادینی در جمهوری اسلامی ایجاد نشده است تا ما بخواهیم آن را اصلاح کنیم. انحرافات جزیی در طول 20 سال گذشته ایجاد شده است و کسی هم منکر آن نیست و این اشکالات و نقایص در هر حکومتی بهوجود میآید و قابل رفع هم هست اما اینکه ادعا کنیم اساس حاکمیت دچار انحراف شده و باید اصلاح شود، این خودش انحراف است و نوعی فریبکاری است.»
مطهری همچنین با اشاره به عملکرد دولت اصلاحات تصریح کرد: «تاکید افراطی بر آزادی و دموکراسی و انکار تکالیف و مسوولیتهای بشر به حدی شد که گویی ارزشهای انسانی منحصر است به آزادی و دموکراسی. تاکید بر این مفاهیم آن هم از نوع غربیاش باعث شد که بسیاری مفهوم بیبندوباری را از آزادی بفهمند. یکی دیگر از انحرافاتی که ریشهاش پیش از دوم خرداد وجود داشت اما بعد از دوم خرداد گسترش رنجآوری پیدا کرد، عدم نظارت و بلکه عدم اعتقاد به مسائل فرهنگی است. امر به معروف و نهی از منکر تحقیر شد. در آن دوره آنارشیسم مطبوعاتی اینطور تبلیغ میکردند که حالا عصر ماهواره و اینترنت و دهکده جهانی است و اصلا امر به معروف و نهی از منکر بیمعنی است و خلاصه دوره این حرفها گذشته است. ما نباید بترسیم از گفتن این واقعیت که بعد از دوم خرداد، جامعه دچار انحطاط اخلاقی شده و این قابل انکار نیست. وضع پارکها و خیابانها و روابط دخترها و پسرها، تقلید بیچون و چرا از فرهنگ غرب است و این وضع زننده از آثار اقدامات اصلاحطلبان است، گرچه ریشه باریکی در گذشته دارد، اما در این دو، سه سال گذشته به اوج خودش رسیده است.»
اين در حالي بود كه در جريان انتخابات مجلس نهم، علي مطهري در مقاطع مختلف چنين عنوان كرد كه حاضر است حتي در ليست انتخاباتي اصلاحطلبان قرار بگيرد. او حتي معتقد بود كه بسياري از اصلاحطلبان بهتر از برخي اصولگرايان هستند. بعدتر وقتي تصميم بر ارائهي ليست مجزاي انتخاباتي گرفت، در ليست او، اسامي اصلاحطلبان هم به چشم ميخورد. مطهري دربارهي تأیید صلاحیت اصلاحطلبان برای انتخابات مجلس نهم نيز اعلام كرد: «شورای نگهبان دلیلی ندارد که صلاحیت نامزدهای این جریان را رد کند. بنده شخصاً معتقدم که به جز آقایان موسوی و کروبی، شورای نگهبان نباید صلاحیت کس دیگری را در ارتباط با بحران اخیر رد کند. چه دلیلی برای این کار هست؟»
مواضع چرخشي علي آقا در برابر مفهوم ولايت فقيه نيز آنقدر عجيب و غريب بود كه آخر سر فرياد طرفداران خودش را نيز بلند كرد. تا جاييكه «سايت الف» كه معمولا سعي ميكرد از مواضع او حمايت كند نيز در مطلبي كه به قلم يكي از خوانندگان اين سايت منشر شده بود به شدت به وي معترض شد و نوشت:
«بفرماييد در طول تاريخ اسلام آيا جريانهايي که مروج «نگاه اطاعتي محض و مطلق به ولي بدون تاکيد بر حق مردم بر ولي» بودهاند (بفرض که بپذيريم اين رويکرد داراي ايراد باشد) بيشتر موجبات اشکال و انحراف جامعهي اسلامي را فراهم آوردهاند يا جريان خواصي که با نفاق خود به مقابله با خط اصلي مورد نظر ولي پرداختهاند؟ يا خواصي که با عدم تمکين خود در برابر حکم ولي موجب انحرافات اساسي در تاريخ گشتهاند؟ براستي کدام يک از جريانهاي فوق بيشتر منجر به ايجاد اشکال در جامعهي اسلامي و موجبات انحراف از اسلام حقيقي را فراهم آوردهاند؟
در تاريخ، خطر خواصي که در مسير «اطاعت مطلق محض و بي قيد و شرط از ولي» و «سينه چاک متعصب و شديداللحن ولي» بوده و «حق مردم بر ولي را تبيين نمي کردند»، بيشتر بوده يا خطر خواصي که در مسير تقابل با ولي و عدم تمکين به حکم او بودهاند؟ انحراف خواصي که در جزئيات و مواضع فرعي با خط ولايت زاويه داشتهاند خطرناکتر بوده يا خواصي که در تقابل مستقيم با خط اصلي ولي بودهاند؟ تاکيدات اصلي ائمه هدي (ع) در اينگونه پيچهاي تاريخي ما را به کدام جواب خواهد رساند؟ براستي نقطهي «اصلي» تقابل ائمه و شيعيان راستينشان در مواجهه با کدام يک از جريانهاي فوق بوده است؟»
جالب است كه با همهي اينها، مطهري كه گويا احساسات «خودشيفتگي» هم در او به وفور ديده ميشود، اصولگرايان را افرادي «چاپلوس» معرفي كرده و لابد تنها خود را فردي آزاده ميداند! او در جايي گفت: «اگر افرادي مثل من از فراكسيون اصولگرايان اخراج شوند جز تملق و چاپلوسي چيز ديگري در اين فراكسيون باقي نميماند.»
مجموع اين موضوعات باعث شد تا اصولگرايان، اعم از جبههي متحد و جبههي پايداري، از پذيرش نام علي مطهري در ليست انتخاباتي خود در مجلس نهم صرف نظر كنند. اقدامي كه اگر چه معلوم بود تا چه حد براي علي مطهري گران تمام شده، اما در عمل اعلام كرد كه براي او فرق چنداني نميكند. اما دم خروس ماجرا آنجا معلوم شد كه بعد از چند روز وي اعلام كرد كه درصدد است تا ليستي جداگانه ارائه دهد. ليستي كه بعدتر با نام «صداي ملت» خود را نمايان كرد. انتخاب چنين نامي هم براي ارائهي ليست انتخاباتي، حاكي از همان خودشيفتگي و خودحقبيني او است. تو گويي هيچ ليست ديگري به غير از ليست او، صداي ملت يعني صداي مردم نيست!
باري، اما اين روزها علي مطهري ساكت شده است. كمتر خبري طي يكي دو ماه اخير از او شنيده يا نقل شده است. از مصاحبهها و دستنوشتهها و جار و جنجالهاي رسانهاي او هم كمتر خبري هست. بهراستي چرا؟ آيا ممكن است علي آقا تغيير رويه داد باشد؟ آيا قرار است از اين پس در حاشيه باشد؟ آيا مطهري تبديل به يك بازيگر معقول و منطقي سياسي شده است؟ ... معلوم نيست. همهي اينها ميتواند باشد اما برخي از صاحبنظران بر عقيدهاند كه اين روزها و ايام، روزهايي نيست كه مطهري بتواند مانند گذشته ترك تازي كند و هر نظري كه داشت بيمحابا ابراز كند. در اين روزها او هر چه بگويد، مصداق تف سر بالاست و حتي ممكن است اين اظهار نظرها با شدت بيشتري بر ضرر خود تمام شود. چرا؟ به اين دليل كه اين روزها مصادف است با ايام شهادت پدر بزرگوار و شهيدشان. اين روزها چنانچه در ابتداي متن اشاره شد در هر كوي برزني، صحبت از آن شهيد بزرگوار و انديشههاي ناب اسلامي و انقلابي اوست. علي آقا نيز مجبور است از طرفي در اين مراسمات شركت كند و ژستي كاملا آمادميك و علمي به خود گيرد و از طرفي ديگر، به خوبي ميداند كه به محض اظهارنظرهاي غير منطقي خود، مورد بازخواست مردم قرار خواهد گرفت كه چقدر فاصله است بين انديشههاي زلال و ناب پدر، و نظرات جار و جنجالي پسر. پس بهتر است پسر، كمتر صحبت كند و كمتر رسانهاي شود تا اين ايام نيز به خوبي و خوشي بگذرد. اما بعد از آن چه خواهد شد... خدا ميداند. اما آيا ممكن است كه...