سرویس سیاسی پایگاه 598 - مطرح کردن برخی حرف ها نیاز به گذشت زمان دارد. اما این نه بدان معنی است که کسی آنها را نمی داند و متوجهشان نیست. حرف هایی که همه می دانند، اما منتظرند یک نفر آنها را بزند تا تلخی دانستن آن را سر او خالی کنند. اما در نهایت این مردم اند که در بین حرف ها و تخریب ها، حق را تشخیص می دهند و ولو تریبون نداشته باشند، با رأی خود آن را به جلوه می گذارند.
بدون مقدمه چینی به اصل بحث می پردازیم. پیش از دور اول نهمین انتخابات مجلس شورای اسلامی، اتفاقات و بحث هایی شکل گرفت که کم و بیش با آن آشناییم و حرف و حدیث های فراوانی رد و بدل شد که چرا جبهه پایداری انقلاب اسلامی از جبهه متحد اصولگرایان جدا شده است؟ ما قصد نداریم آن بحث ها را مجدداً مطرح کنیم، تنها می خواهیم چند سوال تأمل برانگیز (از جنس همان حرف های مگو) بپرسیم.
سوال اولی که شاید طرح آن کام بسیاری را تلخ کند، این است که در بین 13 لیست اصولگرایان، چرا اینقدر اصرار بر وحدت جبهه پایداری و ندادن لیست مستقل توسط آن بود؟ دوستانی که زمین و زمان را به هم دوختند تا جبهه پایداری لیست مستقل ندهد و این کار را ایجاد تفرقه بین اصولگرایان، توهین به علما ووو نامیدند و می نامند، چرا تاکنون جلسه ای با مثلاً جبهه ایستادگی یا صدای ملت نگذاشتند؟ بالاخره آنها هم لیست داده اند.
برای یافتن پاسخ این سوال تشنج زا و اعصاب خیز، می توان نگاهی به نتایج اولیه انتخابات تهران انداخت. راهیابی 29 نفر از 30 نفر جبهه پایداری، آن هم در مظلومانه ترین شرایط و با حداقل تبلیغات و امکانات، ما را به پاسخ نزدیک می کند. اما دقت مجدد در اسامی منتخب این جبهه و مقایسه آن با دیگر جبهه ها، شاید پریشانی و اضطراب را مضاعف کند؛ چراکه در بین آنها، نامهایی کاملاً جدید و بدون هیچ سابقه سیاسی به چشم می خورد که در کنار افرادی آشنا با سابقه طولانی از جبهه های دیگر قرار گرفته اند و این معنایی جز این ندارد که مردم، به لیست جبهه پایداری اعتماد کرده و شمار کثیری، به کل آن رأی دادند.
جبهه های رقیب پایداری ادعای «اقبال مردمی» دارند، اما براستی اقبال واقعی مردمی بیشتر به کدام جبهه بوده است؟ جبهه ای که افراد شناخته شده و با سابقه آن، هم اندازه نیروهای جوان و ناآشنای جبهه پایداری رأی آورده اند؟
حرف مگوی دوم که همه می دانیم و از ترس مورد حمله واقع شدن، بر زبان نمی آوریم، این است که براستی جبهه پایداری، غیر از جبهه های دیگر است. چرا از زدن این حرف واهمه داریم؟ جبهه پایداری نگاهش نگاه دیگری است، منطقش منطق دیگری است و در یک کلام از جنس نسل سوم تیر است. پایداری با لیست ایکس و ایگرگ و زد متحد نشد، به همان دلیل که احمدی نژادِ 84 با خود ایکس و ایگرگ و زد متحد نشد و تا الآن هم نشده است و دلیل این متحد نشدن هم روز به روز روشن تر می شود.
همه می دانند همانطور که در سال 88، رقابت واقعی در واقع 3 نفر به یک نفر بود، در انتخابات مجلس نیز واقعیت امر 12 به یک بودن لیست هاست. تفاوت 11 لیست دیگر، همان تفاوت ایکس و ایگرگ و زد 84 است که در واقع تفاوت خاصی نیست. این تکثر در واقع نوعی استراتژی برای جمع کردن آراء سلایق مختلف در یک سبد واحد است و واقعیت امر، وجود تنها دو سبد است، نه 13 سبد. اینها را هر کسی که اندک آشنایی به جریانات سیاسی داشته باشد می داند و دیگر نیازی به پنهان کردنش نیست. واضح است که حجم عظیم توجه رسانه های بیگانه، روی کدام جبهه قرار گرفته و این حقایق روشن دیگر پنهان کردنی نیست. لذا شاید بهتر باشد دوستان بجای تلاش برای هضم این جبهه حقیقی در دل خود با وعده دو نفر در لیستشان، به فکر به وحدت رساندن آن 11 لیست موقتی دیگر با خود باشند.
آری، جبهه پایداری
زودتر از دیگران افراد را به واگن های عقب تر قطار می فرستد و یا حتی آنها را از
قطار انقلاب، خارج شده می داند. حال می خواهند اسم این را تندروی یا خودمحوری یا
قدرت طلبی بنامند، بنامند.
اما مگوترین حرف که بالاخره روزی باید آن را گفت، به حوزه بزرگان و علما مربوط می شود. یکی از نزاع هایی که در مناظره اخیر زارعی و بادامچیان نیز مورد بحث قرار گرفت، این بود که بالاخره جدایی جبهه پایداری، مخالفت با حضرت آیت الله مهدوی کنی و سایر بزرگان بود یا نه؟ بی شک چنانچه فعالیت های سیاسی جبهه ها بتواند از حداکثر علمای عظام مهر تأیید بگیرد، باعث خرسندی و اعتبار آنان است. نگارنده این سطور هیچ قضاوتی راجع به رضایت یا عدم رضایت آیات عظام بر این جدایی نمی کند، اما حقیقت مظلومی که قصد اشاره به آن را دارد، این است که جبهه پایداری هم بدون تایید نیست. خود پایداری ها که معتقداند خارج از منشور اصولگرایی و رهنمودهای آیات عظام مهدوی و یزدی حرکت نکردند و این دیگران اند که در این مطلب تردید می کنند، اما فی الواقع آنچه غیر قابل تردید است، حمایت قاطعانه حضرت آیت الله مصباح یزدی از جبهه پایداری است.
فی الواقع مخالفین جبهه پایداری در این دعوا که آیا جبهه پایداری تابع آن بزرگواران هست یا خیر، گویا قصد دارند این حقیقت مهم را مورد غفلت قرار دهند که در رأس این جبهه، عالمی قرار دارد. لذا بجاست جبهه پایداری به جای قرار گرفتن در موضع دفاعی، دوستان دیگر را مورد پرسش قرار دهد که چرا در بین تمام لیست های آنان که از افراد باسابقه و سرشناس تشکیل شده است، مصباح بصیرت و علمدار ولایت، لیست نسبتاً جوان و نوپای جبهه پایداری را به تمامه مورد تأیید قرار می دهد؟ چرا جبهه پایداری باید پاسخگوی تهمت اثبات نشده ی «عدول از نظر علما» باشد، ولی دوستان اصولگرا پاسخگوی حقیقت واضح «مورد تأیید ایت الله مصباح قرار نگرفتن» نباشند؟
در پایان نگارنده واقف است علی رغم آنکه تمام تلاش خود را مبذول داشته تا حرف های مگو را به بیانی غیرشبهه ناک طرح کند، از آنان که از جمله «هر گلی بویی دارد» تخریب علما را برداشت و بدون دیدن جزوه ای آن را محکوم می کنند، باید انتظار شروع موج جدیدی از تخریب ها را داشته باشد. لذا پیشاپیش دوستان آماده نگارش را به رعایت تقوای سیاسی توصیه کرده و به بی اثر بودن، که نتیجه عکس دادن موج تخریب های سابق ارجاع می دهد.