به گزارش پایگاه خبری 598 به نقل از پایگاه خبری تحلیلی فرهنگ نویس،
فرهنگ نویس/علیرضا محمدرضایی
مقدمه: همانجا که در نشست خبریِ فیلمِ آتابای و زمانی که خبرنگار به شما گفت که زبان نیازمندِ ایجاب است و شما شروع کردی به شانتاژ کردن باید متوجه میشدیم که سینمایِ شما هیچ نقطهی مشترکی با اصول و تکنیک فیلمسازی ندارد.
یک.
اولین و موثرترین عاملی که در فیلم مورد نقد قرار میگیرد فیلمنامه است. هیچکاک جمله معروفی دارد با این مضمون که امکان ندارد از یک فیلمنامه بد، فیلم خوبی ساخته شود. ممکن است سازنده یک فیلمنامهی خوب را به اثری متوسط تبدیل کند اما برعکس آن ممکن نیست. فیلمنامه و فیلم نسبت به هم، تقدم علت و معلولی دارند؛ فیلمنامه علت است و فیلم معلول آن. اگر شخصیتپردازی خوبی در فیلمنامه نداشته باشی، چطور میتوانی در مرحله فیلمبرداری با میزانسن، دکوپاژ یا نورپردازی ضعفها را جبران کنی؟
حجازیفر در موقعیت مهدی همانند آتابای فیلمنامهای نوشته که فارغ از شخصیتپردازی است. شخصیتها را بدون پرداخت وارد قصه میکند و نتیجه آن میشود که از شخصیت کاریزماتیکی چون مهدی باکری تیپ میسازد و آنچنان او را معمولی نشان میدهد که نمیتوان باور داشت این شخصیت، فرمانده شجاع و دلیری بوده که ذکاوتاش زبانزد خاص و عام بوده است.
افراد دیگری که وارد قصه میشوند هم به همین معضل دچار میشوند. مثلا حمید باکری را بدون پرداخت و شخصیتپردازی و به طور ناگهانی واردِ قصه میکند و بی آنکه دلایل اخراج او از سپاه را برای مخاطب معلوم سازد، او را در موقعیتِ متهم قرار میدهد و بدونِ پاسخ به این اتهام از این مسئله عبور میکند.
فیلمنامه نقطهی اوج و فرود ندارد و پیرنگ اصلی و فرعی را نتوانسته از هم تمیز دهد. اصلأ معلوم نیست که چه کسی شخصیت اصلیِ فیلم است. مهدی باکری؟ حمید باکری؟ یا دیگر رزمندگان؟
کاش نمی ساختی آقای حجازی فر!
دو.
دوربین همه چیز است. این جمله را روزی صد بار بنویسید آقای حجازی فر!
نما نیازمندِ ایجاب است. دلیل میخواهد. کادرها و قابهایی که از یک اتفاق گرفته میشود اگر بدونِ دلیل پردازش شده باشند نتیجه آن میشود که مخاطب فهیم هیچ حسِ همزاد پنداری با فیلمِ شما نخواهد داشت و نتیجهی فیلمِ فاقدِ تکنیک؛ فیلمِ فاقدِ فرم است.
نماهای آغازینِ فیلم را _در حدِ دو ،سه سکانسِ اول را _خوب شروع کردید حتی در پرده سوم فیلمتان هم چند نمای خوب گرفتید اما در اکثر اوقات فیلم ناگهان مهدویانِ درونتان فعال شده و شروع به گرفتنِ نماهایی بدون ایجاب و مندرآوردی کردید. نمایی که در پردهی سوم و از صحبتِ مهدی باکری با احمد کاظمی در پشتِ بیسیم گرفتید را چه کسی یادتان داده؟ چه کسی گفته که آن نما در آن زمان ایجاب دارد؟
کاش نمیساختی آقای حجازیفر!
سه.
از مهمترین عواملی که مخاطب را از تماشای فیلم خسته میکند کاتهای بیموقع و دیالوگنویسی ضعیف است.
فیلم پر از فلش بک/فلش فوروارد است. پرشهای ناگهانی دارد و بدون دلیل و ایجاب وارد گذشتهی شخصیت میشود. مثلا چرا باید در میان یک موضوع مهم_زندگینامهی شهید باکری- زندگی یک بسیجی را روایت کنی و دائم به گذشتهاش بازگردی؟ چه لزومی دارد؟ دلیلش چیست؟
چرا ذهن مخاطب را با این حجم از کاتهای بیموقع پریشان میکنید؟ چرا مخاطب را دچار بیهویتی میکنید؟ مثلا چرا در بحبوحه جنگ به عقب باز میگردید و زندگی پشت جنگ را روایت میکنید و باز کات میزنید به ادامهی جنگ؟ دلیل بیاورید؟ شما گمان کردید سینما عشقی و باری به هر جهت است؟
اما دیالوگ؛
اصلِ ایجاب در دیالوگ نویسی اصلِ بسیار مهمی است. چه بسا سکوتی که از هزاران جمله و کلمه پر معناتر باشد. رعایتِ چند نکتهی مهم در نوشتنِ دیالوگ، اثر شما را چند پله ارتقاء میدهد و آن را در رسیدنِ به فرم یاری میرساند.
مثلاً اینکه دیالوگ باید ایجاب داشته باشد، پیشبَرندهی داستان باشد و البته هوشمندانه بیان شود.
در پایان فیلمی موفق است که فیلمنامهی خوبی داشته باشد و فیلمنامهای موفق است که در دیالوگنویسی به حس رسیده باشد.
چهار.
و اما در آخر اینکه شخصیتی که از شهید باکری نشان داده شد،کوچکترین شباهتی با آن مردِ خدا نداشت. کم کاری از ماست، باید تا امثالِ شما و جنابِ مهدویان باقیِ شهدا را در ذهن مردم خراب نکردهاید، خودمان دست به کار شویم.
امید است که خداوند دعای حضرت سجاد (ع) را در حقِ ما مستجاب سازد و پایانِ ما را به شهادتِ در راه خودش ختم نماید.
حضرت امام سجاد علیه السلام فرمود :
سپاس خدای را، سپاسی که بدان در زمره اولیاء نیکبختی قرار گیریم و بواسطه آن در ردیف شهیدان با شمشیر دشمنانش در آئیم.
صحیفه سجّادیه.