۱- جنگ، چقدر زشت منظر است! ناامنی، کشتار، ویرانی و آوارگی. شاید اگر اوکراین در شرق اروپا نبود، خیلیها به یاد نمیآوردند که یمن و فلسطین و سوریه و عراق و افغانستان - یا همین ایران عزیز ما- نه ده روز، بلکه سالها گرفتار جنگهایی فجیع بودهاند.
ویرانگرتر از جنگ نظامی، جنگ رسانهای در اعماق ذهنهاست؛ که به دلشوره یک «چشم آبی مو بور»، هزاران برابر ضریب میدهد، اما فریاد دهها میلیون انسان مظلوم و جنگزده در غرب آسیا را در هیاهوی تبلیغاتی دفن میکند. «چشم آبی موبور» هم اوکراینی نیست. اگر دقت کنیم، کسی که دنیا باید بهخاطر نگرانی او خود را به آب و آتش بزند، در واقع، مو بور اروپای غربی و آمریکایی است، که از گران شدن قیمت نفت و گاز و بنزین دلشوره گرفتهاند. و الّا اگر مردم اوکراین حرمت داشتند، غرب آنها را بازیچه دستدرازی نمیکرد و از کشورشان، مستعمره سیاسی و نظامی و امنیتی نمیساخت.
۲- نیروی نظامی متعارف در دنیا، ذاتا خشن تربیت میشود. او باید بیمحابا بناها و افراد مقابل را بکوبد و پیش برود. و چه صحنههای مشمئزکننده که بر جا میگذارد. در افغانستان و عراق مکررا اتفاق افتاد که اشغالگران بیسر و پا نیمهشب، درِ خانه یا اتاق خواب شهروندان را شکستند و هرکس را خواستند، کشتند یا ربودند. اذن و اجازه صاحب خانه معنا نداشت.
اما تاریخ، یک رزمنده متمایز از همه نظامیان غرب و شرق دنیا را بهخاطر دارد. قاسم سلیمانی، فرمانده مبارزه با اشغال و تروریسم، که هر چند برای تامین امنیت صاحب خانه گریزان از جنایات داعش جنگیده، اما برایش نامه مینویسد، شماره تلفن میگذارد و از اینکه از منزل او در عملیات آزادسازی بوکمال (مرز عراق و سوریه) استفاده کرده، حلالیت میطلبد: «خانواده عزیز و محترم؛ سلامعلیکم. من برادر کوچک شما قاسم سلیمانی هستم... اولاً از شما عذر میخواهم و امیدوارم عذر مرا بپذیرید که از خانه شما، بدون اجازه استفاده کردیم. ثانیا هر خسارتی که به منزل شما وارد شده باشد، ما آماده پرداخت آن هستیم... من در خانه شما نماز خواندم و دو رکعت نماز هم به نیت شما خواندم و از خداوند متعال خواستارم که عاقبت به خیر شوید. محتاج دعای شما هستم. برادر یا فرزند شما؛ سلیمانی».
۳- جنگاور و این قدر رقیقالقلب؟ رقیقالقلب، و پشت پا زده به همه محبتها نسبت به خانواده و فرزند و همسر؟ آیا یک ژنرال آمریکایی، انگلیسی و فرانسوی، یا روسی و چینی سراغ دارید که توانسته باشد نامهای چنین شرافتمندانه و متعالی برای دخترش بنویسد و با خون خویش، پای ادعایش را امضا کند:
«هر بار که سـفر را آغاز میکنم، احساس میکنم دیگر نمیبینمتان... شما چشمان منید. بیش از بیست سال است که شما را همیشه نگران دارم و خداوند تقدیر کرده، همیشه خواب خوف ببینید. دخترم هرچه در این عالم فکر کردهام که بتوانم کار دیگری بکنم تا شما را کمتر نگران کنم، دیدم نمیتوانم و این بهدلیل علاقه من به نظامیگری نبوده و نیست. بهدلیل اجبار یا اصرار کسی نبوده است. نه دخترم من هرگز حاضر نیستم بهخاطر شغل، مسئولیت، اصرار یا اجبار، حتی یک لحظه شما را نگران کنم، چه برسد به حذف یا گریاندن شما... فکر کردم برای شـما زندگی کنم. دیدم برایم خیلی مهم و ارزشمندید، طوری که اگر به شما درد برسد، همه وجودم را درد فرا میگیرد. اگر بر شما مشکلی وارد شود، من خودم را در میان شعلههای آتش میبینم. اگر روزی ترکم کنید، بند بند وجودم فرو میریزد. اما دیدم چگونه میتوانم حلّال این خوف و نگرانیهایم باشم. دیدم من باید به کسی متصل شوم که این مهمّ مرا علاج کند و او جز خدا نیست... اولینبار است که اعتراف میکنـم؛ هرگز نمیخواستم نظامی شـوم، هرگز از مدّرج شـدن خوشـم نمیآمد. من کلمه زیبای قاسم را که از دهان پاک آن بسیجی پاسدار شهید برمیخاست، بر هیچ منصبیترجیح نمیدهم...
عزیزم از خدا خواستم وجودم را لبریز از عشق خودش کند. این راه را انتخاب نکردم که آدم بکشم، تو میدانی من قادر به دیدن بریدن سر مرغی هم نیستم. من اگر سلاح به دست گرفتهام، برای ایستادن در مقابل آدمکُشان است، نه برای آدم کشتن. خود را سربازِ درِ خانه هر مسلمانی میبینم که در معرض خطر است و دوست دارم خداوند این قدرت را به من بدهد که بتوانم از تمام مظلومان عالم دفاع کنم. نه برای اسلام عزیز جان بدهم که جانم قابل آن را ندارد، نه برای شیعه مظلوم که ناقابلتر از آنم، نه نه... بلکه برای آن طفل وحشت زده بیپناهی که هیچ ملجأیی برایش نیست، برای آن زن بچه به سینه چسبانده هراسان، و برای آن آواره در حال فرار و تعقیب، که خطی خون پشتسر خود برجای گذاشته، میجنگم. عزیزم من متعلق به آن سپاهی هستم که نمیخوابد و نباید بخوابد. تا دیگران در آرامش بخوابند. دختر عزیزم شما در خانه من در امان و با عزت و افتخار زندگی میکنید. چه کنم برای آن دختر بیپناهی که هیچ فریادرسی ندارد و آن طفل گریان که هیچ چیز ندارد و همه چیز خود را از دست داده است. پس شما مرا نذر خود کنید و به او واگذار نمایید... دخترم خیلی خستهام. سی سال است که نخوابیدهام، اما دیگر نمیخواهم بخوابم. من در چشمان خود نمک میریزم که پلکهایم جرأت بر هم آمدن نداشته باشـد تا نکند در غفلت من، آن طفل بیپناه را سر ببرند. وقتی فکر میکنم آن دختر هراسان تویی، نرجس اسـت، زینب است و آن نوجوان و جوان در مسلخ خوابانده که در حال سر بریده شدن است، حسینم و رضایم است، از من چه توقعی دارید؟ نظارهگر باشم، بیخیال باشم، تاجر باشم؟ نه من نمیتوانم اینگونه زندگی بکنم». این هم یک معنای کلام امیرمومنان(ع) است که فرمود «انّ اخا الحرب الارق. مرد جنگی بیدار است».
۴- اکنون به اعتبار نقشآفرینی ارتش رسانهای غرب، زشتی جنگ به چشم مردم جهان آمده و ویرانگری بمب و موشکباران را میبینند. اما آیا حواس دنیا به زرادخانههای پنتاگون و لابراتوارهای جنگافزارسازی سازمان سیا هم هست که چگونه تروریستهای خونآشام سازمان منافقین، داعش و جبهه النصره را ساختند و به جان ملتها انداختند؟ یا چگونه دلقکان دست آموز را در قالب پروژه «کودتای مخملین» در کشورها پرورش دادند تا ملتهای خود را طعمه دست و پا بسته در برابر سلطه آمریکا کنند؟ جنگ البته، صحنههای کریه دیگری هم دارد. در دنیای مصیبتزده از جنگ تودرتو و ترکیبی، مقامات وقیح آمریکایی چشم بر جنایت بنسلمانها و نتانیاهوها بستند، و به خود اجازه مجازات ملتها با تحریم اقتصادی را دادند، ولی بسیاری از عزاداران امروز جنگ و جنایت، هیچ اعتراضی نکردند. خبرنگار شبکه CBS، روز ۱۲ می ۱۹۹۶، از خانم «مادلین آلبرایت» (وزیر خارجه دموکراتها در دولت بیل کلینتون) پرسیده بود: «در اثر تحریمهای شما، ۵۰۰ هزار کودک عراقی جان خود را از دست دادند، آیا ارزشش را داشت؟». و او با خونسردی پاسخ داده بود: «سؤال سختی است اما.... بله ارزشش را داشت»!
۵- مصاف ما با مدعی کدخدایی جهان، هویتی و موجودیتی است. او میخواهد سر به تن ملت ما نباشد یا برده و دنباله رو او باشیم - چنانکه حاضر است منافع اقتصادی غرب اروپا را قربانی زیادهخواهی خود در گسترش ناتو کند- ، و ما میخواهیم این نظم ظالمانه را به هم بزنیم. آمریکا و انگلیس و اسرائیل در ۲۰ سال گذشته، بالغ بر ۱۰ جنگ ویرانگر را برای بلعیدن منطقه تحمیل کردند؛ و ما ایستادیم و هزینه هفت هزار میلیارد دلاری آنها را بر باد دادیم. به همین دلیل هم عقدههای آنها، با برجام گشوده نشد و خواستار برجامهای دو و سه برای مهار قدرت نظامی- موشکی و نفوذ بیبدیل منطقهای ایران شدند. اما حالا نه تنها رویایشان تبدیل به کابوس شده، بلکه به تلافی خدعه و بدعهدی در برجام، تودهنی هم خوردهاند. ایران، هم برنامه هستهای خود را گسترش داده، هم موشکها و پهپادها را به میدان آورده، و هم بیاعتنا به تحریمهای فلجکننده و فشار حداکثری، فروش نفت خود را به بالای ۱/۲ میلیون بشکه رسانده است. کمدی تلخی برای آمریکاست که حالا در اوج تحریمها، رویترز و واشنگتنپست مینویسند «در شرایط فعلی ۱۲۰ دلاری شدن قیمت نفت، ایران روی شناورها ۱۰۰ میلیون بشکه نفت دارد که اگر روزی یک میلیون بشکه را هم آزاد کند، رقم قابل توجهی است» و «یک راه برای تغییر محاسبات روسیه، تحریم صنعت نفت و گاز این کشور است. اما تحریمها با دقت طراحی شده تا به روسیه اجازه دهد به فروش انرژی ادامه دهد. بایدن باید به باز کردن دو منبع بزرگ نفتی کمک کند و با تعلیق تحریمها، تمام نفت ایران و ونزوئلا را به بازار برگرداند». ما که نفت خود را میفروشیم، چرا باید نیاز حیاتی غرب را اجابت کنیم و به بازار آنها آرامش بدهیم؟!
۶- گفته میشود با وجود عقبنشینی آمریکا در برخی موضوعات، چند گره مهم در مذاکرات وین مانده است؛ از جمله لغو موثر تحریمها، و تضمین معتبر. یکی از این موضوعات، تحریم سپاه پاسداران است. عجیب نیست که آمریکا با «سپاه پاسداران انقلاب اسلامی» - بازوی قدرتمند و دست بزن جمهوری اسلامی- دشمنی کند. نهادی که «انسان تراز تغییر دنیا» را تربیت کرد، و از نفوذ فرهنگی در مقیاس جهانی، تا بازدارندگی نظامی و خدمات سازندگی و خودکفایی را به نمایش گذاشت.
سپاه پاسداران، دیدهبان هوشمندی است که با وجود غفلت برخی مدیران، دست دشمن را خواند و مانع از دور خوردن کشور شد. برادر دیپلمات و انقلابی، جناب آقای امیرعبداللهیان، سال گذشته ضمن یادآوری خاطرهای گفت: «سردار سلیمانی به من زنگ زدند. با کنایه و خندهای به من گفت دارید با آمریکاییها قدم میزنید؟! سپس گفتند این پیامی را که میخواهم بگویم، به آقای ظریف برسانید. گفتند ما اسناد دقیقی به دست آوردیم مبنی بر اینکه در جریان سقوط موصل، چند هواپیمای غولپیکر آمریکایی در فرودگاه موصل به زمین نشسته و ژنرالهای آمریکایی پیاده میشوند و فرماندهان داعش، روی فرش قرمز به استقبال میروند. آنها به مدت ۵ ساعت در سالن vip فرودگاه مذاکره میکنند. در تمام این مدت هم، سلاحها و تجهیزات پیشرفته آمریکایی از هواپیماها پیاده میشد و در اختیار داعش قرار میگرفت. جزئیات این مذاکره و فایل آن در اختیار سردار بود. میخواستند با این اسناد به ما بگویند دشمنی که در حال مذاکره با شماست، قابل اعتماد نیست و بدانید آن روی سکه، این کارها را میکند».
۷- این هشدار مشفقانه، حتما همچنان در گوش دیپلمات ارشد ما و همکاران محترم ایشان طنینانداز است و بهتر از هرکس میدانند که نباید به تعبیر شهید سلیمانی، به دشمن کوچه داد. برجام قرار بود بهانه را از دست دشمن بگیرد و تحریمها را لغو کند. اما چون به شکل غلط تنظیم و اجرا شد، هم بخش مهمی از برنامه هستهای را به تعطیلی کشاند، هم تحریمها را دوچندان کرد و هم معبری برای فشارهای جدید دشمن گشود. خسارتهای این غفلت بزرگ نباید تکرار شود. چاره کار هم یکی بیشتر نیست. حالا که آبشار تحریم رو به سقوط، و مقاومت در حال جواب دادن است، نباید به چیزی کمتر از لغو همه تحریمها (انتفاع پایدار و تضمین شده ایران در حوزههای بانکی، مالی، نفتی و سرمایهگذاری) راضی شد، یا به چرخه معیوب قبلی بازگشت. آمریکا و غرب در برجام، مرتکب تدلیس و کلاهبرداری شدند و به همین علت، توافق به شکل معیوب سابق، قابل احیا نیست. اگر مذاکره، ادامه جنگ در کریدورهای سیاسی است، نباید حتی برای لحظهای از عملیات فریب «جنتلمنهای پشت میز مذاکره» که همان تروریستهای فرودگاه بغداد هستند، غافل شد یا سر سوزنی اعتماد کرد.