هم اندیشی؛ به بهانه تکرار ادعای نخ نمای ادعاهای کشورهای حاشیه خلیج فارس نسبت به مالکیت جزایر سه گانه و سفر اخیر رئیس جمهور ایران به جزیره ابوموسی و تکاپوی مجدد امارات به همراه سران دول عرب در اعتراض به این سفر، نظر دکتر "صادق الحسینی" را در خصوص "سابقه مالکیت جزایر خلیج فارس" و "اهداف کشورهای منطقه در پافشاری بر ادعای مالکیت این جزایر" را جویا شدیم که در ادامه می آید.
سیاست انگلیس در مورد جزایر سه گانه
از لحاظ قانونی و روابط بین الملل اگر بخواهیم به بحث مالکیت جزایر سه گانه بپردازیم، هم تاریخ و هم جغرافیا ثابت کننده این است که این جزایر متعلق به حاکم بندر لنگه بوده و هست که این بندر نیز جزو قلمرو و خاک ایران است.
از طرفی منطق وقایع صورت گرفته و شکل جغرافیایی جزایر و همچنین از لحاظ تاریخی نیز اسناد موثق، کامل و قابل دفاعی وجود دارد که جزایر سه گانه تحت مالکیت ایران بوده و هست.
ولی متاسفانه از انتهای قرن 18 و اوائل قرن 19 ، بریتانیا که این منطقه را غارت کرد و متوسل به انواع حیله ها، قلدری ها، سرکوبها برای تأمین اهداف خود، بخصوص نیاز مبرم بخش حکومت انگلیسی شبه قاره هند آن زمان به ایجاد فتنه های جدید شد.
برای دستیابی به این مهم انگلیسیها بر برخی مناطق مسلط شدند و آنها را تحت امر خود آوردند و از جمله مناطقی که با زور و سرنیزه از قلمرو ایران خارج کردند -همانطور که این کار را در شکورهای دیگر نیز انجام داده اند- جزایر سه گانه ایران بوده است.
در طول مدتی که جزایر سه گانه در دست بریتانیا بود به علت ضعف شاهان و حکومت مرکزی ایران ، مجموعه ای از زد وبندها، قراردادها و توطئه های بریتانیا با بعضی از شیخ نشینهای منطقه که به تازکی در اوایل قرن بیستم موجودیت پیدا کرده بودند، موجب شد تا جزایر را به بعضی از این شیخ نشینها تحویل دادند.
مثلا ابوموسی به شارقه و تنب بزرگ به راس الخیمه و امثالهم که این تقسیم بندی به خاطر عوامل سیاسی و ژئو استراتژیک از طرف بریتانیا انجام شد و در حقیقت این بذل و بخشش ها را بریتانیا برای تأمین امنیت و رسیدن به اهداف خود انجام داد که این یک غصب بین المللی است و هیچ مشروعیتی ندارد.
بعد از آن یعنی زمان افول اپراتوری بریتانیا و سعود برخی کشورهای منطقه چه از لحاظ مردمی و چه از لحاظ حکومتی، آخرین شاه ایران -محمدرضا پهلوی- توانست به علت فشارهای داخلی ایران (به این معنی که وضعیت عمومی کشور به نحوی رشد کرده بود که شاه ایران توان وادادگی بی حساب و کتاب به کشورها را نداشت یعنی از آن احساس خطر می کرد) این جزیر ها را پس بگیرد.
این در حالی بود که ستاره ی بریتانیا در حال افول بود و منطقه را به دست آمریکاییها سپرد و آمریکا هم از اقمار سایق انگلیس دفاع می کرد .
در این بین یک تقسیم بندی اتفاق افتاد که معروف به توافقنامه 1971 شد. که طی آن ایران جزایرش را -که از لحاظ اسناد تاریخی و جغرافیایی جزو قلمرو ایران می باشد- بگیرد و در مقابل رفراندوم مردم جزایر بحرین یا الخبیل بحرین را قبول کرد. طی این رفراندوم مشخص شد که مردم تصمیم بگیرند تا مستقل شوند یا جزو قلمرو ایران بمانند که در نهایت مستقل شدند و این جزو توافقات کلی بین قوای منطقه بود.
امارات هم که تازه تشکیل شده بود و ابوظبی ریاست این 6 یا 7 شیخ نشین را برعهده داشت و در این بین دوتا از اینها بر سر جزایر سه گانه ایران با انگلیس قرارداد داشتند.
قرارداد1971
بر اساس قرارداد 1971 بین شاه ایران و شیخ زاید، شیخ زاید قبول کرد که این جزایر به ایران برگردد ولی در مقابل شاه ایران نیز پذیرفت که آن بخش از اعرابی که در این میان وارد جزیره ابوموسی شده و ساکن شده اند، برخی حقوقشان رعایت شود مثل مدرسه و شهرداری و . . . .
نکته مهم این است که بریتانیا در زمان حضورش هیچگاه مسئله حاکمیت را در قراردادها مشخص نکرد تا این وسیله ای باشد که در گذشت زمان موجب فتنه و اختلاف میان مدعیان و در حقیقت علیه ایران باشد.
البته بعد از انقلاب اسلامی ایران و عزت و کرامتی که ملت و کشور ایران پیدا کردند مردم همانطور که حاکمیت و استقلال و تصمیم گیری کشور را بدست خود گرفتند قضیه جزایر سه گانه را نیز تحت حاکمیت و تصمیم گیری خود قراردادند و حل کردند.
لطف ایران در حق اماراتی ها
اما کریمانه طبق قرارداد 1971 هنوز بخشی از نفت جزیره ابوموسی ازطرف جمهوری اسلامی ایران به حاکم شارقه یا همان امارات داده می شود یعنی یک سهمی بر اساس 1971 معین شده است.
این لطف ایران علی رغم این است که ایران می توانست این بخش را نیز بعد از پیروزی انقلاب و تغییر حاکمیت و دولت جدید ملغی کند یا تغییر دهد ولی با کرامت و لطف با حاکم شارقه برخورد کرد که موجب شد حاکم شارقه نیز به همین خاطر موضع مواق با ایران ر ا داشته و اینگونه اظهار کند که "من هیچ مشکلی با ایران ندارم هرچه هست با حاکم ابوظبی است" و آن به این سبب است که از لحاظ سیاسی به ایران مشکل دارد.
لذا به نظرم می رسد که همسایگان عرب ما هم تاریخ و هم جغرافیای ضعیفی دارند و حافظه آنها در رابطه با آنچه که حاکم امارات امضا کرده ضعیف است و یا تعمدا آن را در نظر نمی گیرند و ادعاهای بیهوده و بدون مستند قانونی و بین المللی مطرح می کنند که این کار را هر چند مدت یک بار به تحریک غرب و اروپا با هدف ایران هراسی و تنش و آماده کردن فضای منطقه به نفع غرب و اروپا انجام می دهند.
آیادرصد نفتی که شارقه از جزیره ابوموسی استفاده می کند زیاد نیست نباید در آن تجدید نظر شود؟
اگر قرار است مسئولین حرف عقلا و حکما در منافع ایران را در نظر بگیرند، در ادامه این ادعاها و فتنه ها و تحریکهایی که هر چند وقت یکبار مطرح می کنند بایستی مسئولین یک دیپلماسی انقلابی بکار ببرند و تجدید نظر کنند و تا ما برداشت نفت را تعدیل کنیم و هرکدام به اندازه جمعیت و وسعتش و موقعیت سیاسی و ژئو استراتژیک از نفت جزایر استفاده کنند و تغییر کاملی صورت بگیرد.
در تمام قوانین بین الملل زمانی که ملتی قیام می کند و حاکمیت عوض می شود و مردم آن را تعیین می کنند بعد از آن بسیاری از توافقات و قراردادها ملغا می شود و دیگر حاکمیت جدید تعهدی به اجرای آن ندارد.
عزت و مصلحت و حکمت که بر اساس فرمایشات حضرت آقا مثلث سیاست خارجی ماست و اگر مسئولین به آن اعتقاد دارند بایستی کارشناسان مجلس تشخیص مصلحت و متولیان این حرکات گستاخانه و ادعاهای بی خود و ایجاد فتنه های مکرر را برای همیشه حل کنند که هم به نفع همسایه عربمان خواهد بود و هم مردم شریف ایران.
چون این تحریکها اگر ادامه پیدا کند و هیچ برخوردی از ایران نشان داده نشود ممکن است امر برای آنها مشتبه شود که ایران ضعف دارد یا در مواضعش شک دارد. فکر می کنم که بایستی در سیاستمان با آنها تجدید نظر انقلابی شود.
تأکید می کنم که این مسئله به مثلثی که حضرت آقا مطرح می کنند برمی گردد که بایستی کارشناسان و مسئولین به طور جدی و دقیق روی تغییر برخورد با این کشورها بررسیهای لازم را انجام دهند.