به گزارش پایگاه 598، رویا و بابک قصد در آستانه مهاجرت به کشور دانمارک هستند و ورود دختری مرموزی به زندگی آنان که رویا نام زیبا را برای او انتخاب میکند به تدریج معادلات زندگی آنان را بر هم میریزد. «بیرویا» فیلم هویت محوری است که با معادلات پیچیده شخصیتها پیشمیرود، از طرفی در جلسه نقد و بررسی فیلم مشخص شد که اعلانی که در تیتراژ آمده کاملا سفارشی است و هیچ ارتباطی به محتوای فیلم ندارد و تمامی بحثها متوجه معادلات هویتی فیلم شد.
نخستین ساخته «آرین وزیردفتری» با گرایشات پست مدرنیستی بر اساس بازی با مسئله هویت ساخته شده است. اما هنر و اثر پست مدرن ودر جامعه ایرانی مخاطبی ندارد، چون ساختار ارزشهای اجتماعی - هنری حاکم در جامعه همچنان کلاسیک است.
با تماشای فیلم «بیرویا» مخاطب درخواهد یافت که سینمای ایران حتی در ارائه گرایشات پست مدرنسیتی سبکی تقلیدی را دنبال میکند. وقتی هنوز گرههای اولیه فیلم گشوده نشده، مخاطب درخواهد یافت که با اثری شبیه «زندگی دوگانه ورنیکا» اثر فیلمساز فقید (کریستوف کیشلوفسکی) مواجه است.از طرفی سیاق تدریجی افشای روایت شبیه آثاری نظیر جزیزه شاتر(مارتین اسکورسیزی)، هویت (جیمز منگولد) فیلم بمان(مارک فورستر) محصول سال ۲۰۰۵ است.
در این سیاق روایی و داستانی فیلمهایی با این محتوا شخصیت اصلی بر ارائه کاراکتر باسازی شدهاش اصرار دارد و به تدریج لایههای جدید شخصیتی را که جذب کرده از دست میدهد و به شخصیت اصلی خودش تبدیل میشود.
الگوی چنین روایتهای پست مدرنیستی نیاز به شناخت روانی در خلق شخصیت دارد، چون جابجایی شخصیت یک امر پچیده روانی است و درام شدن آن نیاز به تجربه هنر پست مدرنیستی دارد و تجربه یک پشتوانه ادبی منحصر با پردازش هویتی، در نگارش و خلق چنین روایتهایی ضروری است.
در کشورمان در حوزه ادبیات نویسندهای با قدرت ادبی چاک پالانیوک (پالانیک) نداریم که روایت قدرتمند پست مدرنیستی «باشگاه مشتزنی» را خلق کرده باشد. رمان باشگاه مشت زنی به فاصله اندکی از انتشار توسط دیوید فینچر تبدیل به فیلم سینمایی شد و تبدیل به یک منبع الهام برای سایر آثار بعدی با این موضوع شد.
ساختن فیلمی شبیه «بیرویا» نیاز به آموزن و خطای ادبی دارد، یا فیلمنامه نویسی را میطلبد که قدرتمندی قلم او مثل کشیشتف پیسیویچ (همکار نویسنده کریستف کیشلوفسکی در زندگی دوگانه ورنیکا) باشد.
در ساختار زیستی و هنری کلاسیک داخل کشور هنوز به این مرحله از روایت گری پست مدرن ارتقاء پیدا نکردهایم، در نتیجه برای ساختن فیلمهایی با مضمون هویت مجبور به تقلید تجربههایی مثل فیلمهای هویت، بمان و جزیره شاتر، باشگاه مشتزنی هستیم و بیرویا در ارائه یک روایت پست مدرنیستی یک کلاژ ناقص از بحث مهم هویت شناسی در سینماست که نمیتواند در فرم و محتوا بومی سازی شود.
حتی در ارائه بازیهای مدرنیستی چنان بازیگر قدرتمندی نداریم که بتوان شیفتها و تغییرات پاساژهای بازی خود را در چنین آثاری به صورت متمایز ارائه دهد. فیلم «بیرویا» از منظر بازیگر صدماتی جدی میبیند. «طناز طباطبایی» برای ایفای نقش رویا و تغییر به هویت زیبا جز نمایش رنج هیستریک روش دیگری را برای القای حس این کاراکتر برای ارائه به مخاطبش پیدا نمیکند و شادی کرم روی چون همسر کارگردان است در این نقش حضور پیدا کرده و هیچ توانایی خاصی در این بازیگر نمیتوان یافت که او را برای این شخصیت مناسب دانست.
طناز طباطبایی برای ایفای این نقش با این همه تجربه کم توان و ضعیف به نظر میرسد و شادی کرم رودی که در نقشهای مکمل پیش پاافتاده در سینما حضور پیدا کرده، هنوز توان بازی در نقشهای معمولی را دارا نیست و طبیعی است که نقشی که نیاز به تغییر هویت دارد برای اجرای نیاز به بازیگر توانمندتری دارد که در تمرینات مفهوم تغییر هویت را به درستی اجرا کند و البته فیلمنامه لطمات فراوانی به این نقش زده است. دوربین روی دست و نماهای کلوز هم در اجرا به چهارچوب تغییر مشی هویتها لطمه فراوانی است. بیرویا به دلیل اینکه اثری بشدت تقلیدی است نمیتواند فیلم قابل قبولی باشد و از آن میتوان به عنوان اثر متوسطی یاد کرد.