به گزارش پایگاه 598، «روزنامه کیهان» در اخبار ویژه خود نوشت:
این روزنامه صهیونیستی با اشاره به مذاکرات وین خاطرنشان کرد: هراس واقعی اسرائیل از توافق آمریکا با ایران به این دلیل است که در آنصورت، آمریکا از خاورمیانه کنار میکشد. دلیلش هم این است که از زمان باراک اوباما تا کنون، آمریکا بهروشنی در مسیر کنار کشیدن از خاورمیانه بوده است.
اسرائیل مدتی است درک کرده که نمیتوان از مذاکرات انتظار زیادی داشت، اما مخالفت با توافق احتمالی نهتنها بهدلیل معنای آن برای ایران، بلکه بهدلیل معنایی که توافق جدید برای آمریکا نیز دارد باید مورد بررسی قرار گیرد.
از یک سو، بایدن قول داده که ایران هرگز اجازه دستیابی به سلاح هستهای را نخواهد داشت. از سوی دیگر، امتناع او از برداشتن گامهای تهاجمیتر، برای بالا بردن تهدیدات علیه ایران، این نگرانی را در اسرائیل ایجاد میکند که بایدن می خواهد همان کاری را که با افغانستان انجام داد، با ایران انجام دهد. یعنی «معامله کنید، خارج شوید و عواقب آن را فراموش کنید».
از همان ابتدا، واضح بود که بایدن برای بازگشت به توافق تلاش کند. او این را در جریان مبارزات انتخاباتی به صراحت بیان کرد. هدف اسرائیل این بود که او را وادار به تلاش برای یک توافق سختتر کند، توافقی که تضمین کند ایران از بمب دورتر از قبل باقی میماند. یکی از مشکلاتی که در نگاه اسرائیل و ایالات متحده به برنامه هستهای ایران وجود دارد این است که هرکدام اغلب دیدگاه متفاوتی نسبت به آن دارند. اسرائیل نمیخواهد ایران حتی به یک کشور در آستانه هستهای تبدیل شود؛ کشوری که اورانیوم غنیشده کافی جمعآوری کرده، بر تمام فرآیندهای ساخت بمب تسلط داشته باشد و اکنون فقط منتظر تصمیم برای انجام این کار است.
در مقابل، ایالات متحده به مسائل متفاوت نگاه میکند. همانطور که بایدن گفته، هدف اصلی آمریکا عدم دستیابی ایران به بمب اتم است. بنابراین، هنگامی که هدف فقط جلوگیری از بمب است، متوقف کردن آن در آستانه ساخت بمب آنقدر هم مهم نیست.
نفتالی بنت این را میداند، درست همانطور که میداند تمام تهدیدات اسرائیل، توسط ایالات متحده، ایران یا هیچیک از طرفهای دیگر مذاکرات جدی گرفته نمیشود. دلیل آن این است که در حال حاضر، اسرائیل گزینه نظامی قابل قبولی در دسترس ندارد.
با این حال، حتی زمانی که یک گزینه نظامی روی میز وجود دارد، طرفداران استفاده از آن باید در نظر داشته باشند که حمله به تاسیسات هستهای ایران مانند حمله به رآکتور سوریه در سال ۲۰۰۷ یا راکتور عراق در سال ۱۹۸۱ نیست. چراکه تاسیسات اصلی این کشورها روی زمین بود و حمله به آنها تقریباً به معنای پایان برنامه هستهای آنها بود. علاوه بر این، دانش علمی آن وابسته به خارج بود. در سوریه، راکتور هستهای توسط کره شمالی و در عراق توسط فرانسویها ساخته میشد.
در ایران دانش فنی داخلی است. ایرانیها در حال ساختن تأسیسات و سانتریفیوژها هستند. ایرانیها در حال بهرهبرداری و غنیسازی اورانیوم هستند. این یک تفاوت بزرگ است، زیرا حتی اگر اسرائیل به برخی از تأسیسات حمله کند و آسیب جدی وارد کند، دانش همچنان وجود دارد. نمیتوان به همین شکل به آن حمله کرد.
آنچه این وضعیت را برای اسرائیل در برابر ایران بغرنجتر میکند کاهش دخالتهای آمریکا در جهان و بهویژه خاورمیانه است. آمریکایی بیعلاقه به خاورمیانه یعنی آمریکایی که دیگر احساس نمیکند پیشرفتهترین سیستمهای تسلیحاتی را به اسرائیل عرضه کند، آمریکایی که نیازی به وتوی قطعنامههای ضد اسرائیل در شورای امنیت سازمان ملل متحد احساس نمیکند و آمریکایی که دیگر به عادیسازی روابط با کشورهای عربی اهمیت نمیهد.
از قضا، دقیقاًً همین سیاست در خاورمیانه در دوران باراک اوباما بود که به متحد کردن اسرائیل و کشورهای خلیج فارس کمک کرد. زمانی که امارات متحده عربی، عربستان سعودی و بحرین دیدند که ایالات متحده یک معامله بد با ایران انجام داده است، میدانستند که به یک شریک استراتژیک جدید نیاز دارند و در آن زمان کسی بهتر از اسرائیل وجود نداشت. ادامه این سیاست جدایی، چیزی است که در نهایت باعث نگرانی اتباع اسرائیل شده است.