به گزارش پایگاه 598، در برخی همایش ها و تجمعات علمی و ادبی روایات و داستانهایی مطرح می شود که آدمی را از واقع گراییش انگشت به دهان می کند.اشعار و روایاتی که ظاهرا نه در زمان خود که دهها سال بعد از آن مصداق عینی خود را پیدا می کند تاهم تازگی اشعار و شاعر را به رخ بکشد و هم اینکه فراتر از زمان و مکان بودن خویش را به همگان اثبات نماید.
داستانی که ذیلا به اشاره خواهد شد نیز از همین باب است بدون هیچ توضیحی باید خواند و از آن مات و مبهوت لذت برد که دو انسان اسطوره ای ایران اسلامی در دو زمان مختلف چگونه با طهارت در گفتار و کارهایشان همدیگر را پیدا کرده و به بهترین وجه و کامل ترین مصادیق همدیگر را کامل می کنند گویی تا شهید سلیمانی نباشد این شعر حافظ همچنان در برای نسل های بعدی قابل درک و لمس نخواهد بود و تا شعر حافظ نباشد واژه ها از بیان شخصیت سردار دلها قاصر خواهند بود.
باید این نکته را هم افزود که آن چیز که نگین انگشتر را ارزش می بخشد نه رکاب و جنس آن بلکه انگشتی مطهر و فداکار است که در تمام میادین نبرد حق علیه باطل نام و یادش حماسه آفرین خواهد بود. اما جریان این داستان این بود که :
مراسم افتتاحیه نخستین کنگره ملی شعر سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی با حضور خانواده شهید سلیمانی، سردار قاآنی، فرمانده نیروی قدس سپاه پاسداران، غلامعلی حدادعادل، جمعی از شاعران و ... در تالار وحدت برگزار شد.سعید بیابانکی دیگر شاعری بود که در این مراسم سخنرانی کرد و گفت: 12 دیماه سال 1398 بنده دبیر جشنواره شعر فجر در اصفهان بودم.
خاطرم هست که آن شب تا دیر وقت بیدار بودیم و این خبر را در آنجا دریافت کردیم. به تعبیر یکی از عزیزان این خبر در رسانهها منتشر نشد بلکه منفجر شد!
یکی از دوستان به حافظ تفعل زد و این غزل آمد. خیلی عجیب است که چنین شعری آمد و واقعاً تصادفی نیست:
سحرگه ره روی در سرزمینی/ همیگفت این معما با قرینی
که ای صوفی شراب آن گه شود صاف/ که در شیشه برآرد اربعینی
ثوابت باشد ای دارای خرمن/ اگر رحمی کنی بر خوشه چینی
گر انگشت سلیمانی نباشد/ چه خاصیت دهد نقش نگینی
راقم این نوشتار می گوید که این دو شخصیت ماندگار محصور در زمان و مکان نیستند، نه ایشان بلکه همه آنانی که قدم در اینراه گذارده اند نیز می توانند اینگونه باشند. والسلام
رضا احمد زاده