حجت الاسلام علیرضا پناهیان در دانشگاه
تهران با موضوع «هویت یک عبد» به ایراد سخنرانی پرداختند. گزیدهای از
هفتمین جلسۀ این سخنرانی در ادامه میآید:
از «خودخواهی» خود در جهت درک هویت خود بهره بگیریم
· انسان به خودش بسیار علاقهمند
است؛ این خودخواهی همواره با او همراه است و چیز بدی هم نیست. مسأله
اینجاست که این خودخواهی در چه راهی خرج شود و چگونه استفاده شود. یکی از
بهترین استفادههایی که از این خودخواهی میتوانیم داشته باشیم، این است که
از آن در جهت درک هویت خودمان بهرهگیری نماییم. از آنجایی که انسان خودش
را دوست دارد لذا علاقهمند است که خودش و هویت خودش را درک نماید و به این
پرسش کلیدی بپردازد که «من چه کسی هستم یا ماهیت من چیست؟»
· نباید تصور کنیم با پرداختن به
اینکه «من کی هستم؟» به انانیت و خودپرستی نزدیک شده و از خداپرستی دور
میشویم. اگر مدتها به این فکر کنیم که ماهیت ما چیست، نه تنها از
خداپرستی فاصله نگرفتهایم بلکه به آن نزدیک هم شدهایم چرا که « مَنْ
عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه»(غررالحکم/301/به نقل از رسول خدا
ص) البته باید توجه کنیم که شیطان سعی میکند منافع و خواستههای سطحی ما
را در نظر ما بزرگ جلوه دهد و ما ترغیب کند به جای اینکه به خودمان (به
ماهیت خودمان) فکر کنیم به منافع و دوستداشتنیهای سطحی خودمان فکر کنیم.
· دلیل قرآنی بر اینکه باید از این
خودخواهی استفاده کنیم و به ماهیت خود بپردازیم این است: «وَ لا تَكُونُوا
كَالَّذينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ
الْفاسِقُون؛ و مانند آن كسانى مباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا هم خود
آنان را از ياد خودشان ببرد و ايشان همان فاسقانند»(حشر/19) مجازات کسی که
خدا را فراموش کرده است این خواهد بود که خود را فراموش میکند. دشمن قسم
خوردۀ ما (ابلیس) از روی عداوت، با ما کاری میکند که از خودمان بدمان
بیاید و به هویت خودمان فکر نکنیم. باید هویت خودمان و آن حقیقت نابی که در
وجود ما قرار دارد و خداوند به آن قسم یاد کرده است: «وَ نَفْسٍ وَ ما
سَوَّاها» (شمس/7) را دوست داشته باشیم (نه اینکه هواهای نفسانی و منافع و
تمایلات خود را دوست بداریم.)
· اگر انسان به ماهیت خودش فکر کند
و از خودش بپرسد که «تو کی هستی؟» از دورن خودش پاسخهای قشنگی دریافت
میکند که یکی از زیباترین پاسخها این است: «من یک مولایی دارم که عبد او
هستم.» یعنی من مال او هستم در اختیار او هستم، بنده و بردۀ او هستم، تمام
زندگی من دست اوست، من از پیش او آمدهام و به سوی او باز میگردم.
· بعضیها تصور میکنند که خودشان
در کنار خداوند، یک موجود مستقلی هستند. البته خودشان را کوچکتر از خدا
میدانند اما برای خودشان وجود مستقلی قائل هستند. هر کسی بگوید که من
موجود مستقلی هستم، یعنی خودش را نشناخته است.
مواقعی که انسان واقعاً حقیقت عبد بودن را درک میکند
· انسان در بعضی از مواقع و مواقف،
حقیقت عبد بودن خود را به خوبی درک میکند؛ یکی در قبر و صحرای محشر که
دیگر برای درک این حقیقت خیلی دیر است. یکی هم در مواقعی که انسان مرگ را
نزدیک میبیند و دستش از همه جا کوتاه است؛ «فَإِذا رَكِبُوا فِي الْفُلْكِ
دَعَوُا اللَّهَ مُخْلِصينَ لَهُ الدِّينَ فَلَمَّا نَجَّاهُمْ إِلَى
الْبَرِّ إِذا هُمْ يُشْرِكُون »(عنکبوت/65) باید بدانیم که ما همیشه و در
همۀ لحظات محتاج و وابسته به خدا هستیم و وابستگی ما به خداوند از آن بیمار
سرطانی که پزشک او را جواب کرده است، کمتر نیست.
· یکی از راههای اینکه بفهمیم عبد
هستیم این است که به مولای خود نگاه کنیم و به او بیشتر توجه کنیم. قرآن
خواندن خیلی در این رابطه مؤثر است. چه خوب است روزی حداقل 50 آیه قرآن
بخوانیم و خودمان را در فضای این گفتگوی زیبا قرار دهیم تا درک ما از مولای
خودمان بالا برود و حقیقت عبد بودن خود را بهتر درک کنیم.
· باید دقت کنیم و ببینیم که مولا و
ارباب ما با بندگان خودش چگونه سخن میگوید و چگونه از مقام یک مولا، عبد
خود را مخاطب قرار میدهد. خداوند در قرآن کریم حدود 250 بار در مورد «عبد»
و دیگر مشتقات از این ماده سخن گفته است. در قرآن کریم غالباً هرگاه که
خداوند از روی مهربانی با بندگانش سخن میگوید از کلمات «عبد» یا «عباد» یا
«عبید» استفاده میفرماید و در این میان کلمۀ «عبید» بار عاطفی بیشتری
دارد: «وَ ما أَنَا بِظَلاَّمٍ لِلْعَبيد»(ق/29) اما وقتی بخواهد ما را
مذمت کند از واژۀ «انسان» استفاده میفرماید: «وَ كانَ الْإِنْسانُ
أَكْثَرَ شَيْءٍ جَدَلاً»(کهف/54)
· کلمۀ مقابل عبد، «ربّ» است و به
همین دلیل، هرگاه میخواهیم دعا کنیم، خداوند را با عبارت «ربنا» یعنی خطاب
میکنیم یعنی ای ارباب ما!