کد خبر: ۴۸۸۳۰
زمان انتشار: ۱۲:۵۸     ۲۲ فروردين ۱۳۹۱

برای پیام انقلاب طرح میزد، «نهال انقلاب» را صفحه بندی می‌کرد. روزی جلدهای «امید انقلاب» را طراحی می‌کرد و گاهی هم دل به دریا زده و به جبهه شتافته، برایش تکلیف کرده‌اند: «رسانه های انقلاب بی هنرمند مباد؛ برگرد»

به گزارش فارس، به نقل از نشریه "ساعت صفر" مجید دلدوزی گرافیست، از مبارزات سیاسی و مبارزات هنری خود می‌گوید: متولد سال 1334 محله شاه آباد تبریز هستم و دیپلم ریاضی دارم؛ البته نامرتبط با هنر. آشنایی‌ام با هنر به قبل از انقلاب برمی‌گردد که پدرم فرش می‌بافت و من اَشکال نقشه فرش را برایش اصلاح می‌کردم، مثل بسیاری از جوانهای آن روزگار، من هم برای خودم دفتری داشتم که در آن تعدادی نقاشی، کاریکاتور، شعر و طرح های مجرد در مورد انقلاب کارکرده بودم.
 
صبح روزی که دستگیر شدم در پادگان اعلامیه پخش کرده بودند و رکن دو «اطلاعات»، حدس زده بود که من مسئول آوردن و پخش این اعلامیه‌ها در پادگان هستم. به همین دلیل تمام وسایلم را گشته بودند و از داخل کیسه انفرادی‌ام دفترم را پیدا کرده بودند و ضمیمه پرونده به ساواک فرستاده بودند.
 
بعد از دستگیری‌ام فهمیدم فرمانده گروهان ما به دلیل داشتن روابط عاطفی با من گزارش فرارم را به مافوق نداده بود، اما وقتی همه از این موضوع با خبر شدند، گزارش را تنظیم کرد و به باشگاه افسری منتقل شدم و از آنجا به ساواک تحویلم دادند. در بازداشتگاه چهارپنج روزی کسی سراغم نیامد. سرگردی که در ساواک مسئول پرونده‌ام بود بازجویی خاصی از من نمی‌کرد. هرچند وقت کسی می‌آمد که «خودت را معرفی کن، همدستانت را بگو.»  بالاخره بعد از مدتی دیدم دیگر کاری با من ندارند. خودم معترض شدم که تکلیفم را روشن کنید.
 
تا اینکه یک بار وقتی مرا برای بازجویی می‌بردند، سرگرد مسئله اعلامیه‌ها را مطرح کرد. خودم را از وجود اعلامیه‌ها بی خبر نشان دادم. آن قدر گفتم که باور کردند اعلامیه‌ها مال من نیست. اما دفترم را که پر از مطالب و طرح‌های انقلاب بود از پرونده‌ام بیرون کشید و بعد که اعتراف کردم مال من است، آن را ورق زد. چند صفحه اول را که ورق زد، گفت:«اینجا ناخنهایت را میکشند»، به صفحات بعدی که رسید، گفت:«اینجا انگشتانت قطع می شود». تا به صفحات وسط برسد، به گمانم اعدام شده بودم. بالاخره گفت:بماند برای فردا. چند روز به همین ترتیب بازجویی‌ام کردند تا بالاخره اعتراف کردم، شوروعشق و حال جوانی مرا وادار کرد تا کاری برای انقلاب کنم و فرار کردم، نه تشکیلات دارم و نه عضو تیم و تشکیلاتی هستم و طرح‌های این دفترم را از روی علاقه هنری‌ام کشیده‌ام.
 
سرگرد گفت:«دفترت برایم خیلی جذاب و مطالبت برایم خیلی عجیب است و گیرایی خاصی دارد.» انتظار هر عکس‌العملی از سرگرد داشتم، الا این گفته‌ها. گفت:«اینجا بمانی اذیت میشوی». مرا به ارتش فرستاد و در پادگان مراغه بازجویی و بازداشت بودم. خدمت سربازیم در خرداد 58 تمام شد. خیلی علاقه‌مند بودم که دفترم را پیدا کنم، اما به گمانم در آتش سوزی پادگان در روزهای انقلاب، دفترم در آنجا سوخته بود.
 
یک سال بعد از انقلاب ازدواج کردم و به تهران آمدم. نهضت سواد آموزی برای روستاها معلم می‌خواست که من هم رفتم و ثبت نام کردم. یک ماه در کلاسهای آموزشی که در دانشگاه تهران برگزار می‌شد شرکت کردم. سر کلاس همیشه طرح می‌کشیدم تا اینکه روزی یکی از ناظران نهضت دفترم را دید و این بهانه‌ای شد که جذب روابط عمومی نهضت سواد آموزی تهران شوم.
 
شروع فعالیت جدی‌ام در عرصه هنر در روابط عمومی نهضت بود. آنجا توفیق شد وچند بار از طریق نهضت سواد آموزی به جبهه رفتم. در جبهه امکانات خیلی کم بود. کلیشه عکس امام را در می آوردیم و روی عکس رادیولوژی با کاتر برش می‌زدیم و با اسپری روی دیوار عکس امام را چاپ می‌کردیم.
 
11 ماه در نهضت سواد آموزی فعالیت کردم ولی به دلیل محدود بودن فعالیت ها، نهضت را رها کردم و به امور تربیت آموزش و پرورش رفتم. فضای آنجا در مقایسه با نهضت بهتر بود و کارهای بیشتر و بهتری میشد انجام داد. هنوز که هنوز است کارهای آن سالها ساده و بدیع به نظر میرسد.
 
به اصرار پدر خانمم در آموزش و پرورش هم نماندم و به سپاه رفتم. بعد از گذراندن چندین دوره به تبلیغات سپاه معرفی شدم و بعد از مدتی به همراه چند نفر از دوستان، به عنوان نیروهای تبلیغاتی، به لبنان اعزام شدیم. حزب الله لبنان آن زمان مثل الآن نبود. آن زمان هم از لحاظ آشنایی با انقلاب، هم از لحاظ دفاعی خیلی ضعیف بود. بیروت مدام بمباران می‌شد. محل استقرارما هم پادگان امام علی بود. در دفتر روزنامه «العهد»، طرح های وقایع روز و ایام الله را کار میکردیم. روزهایی که در لبنان بودیم، آرم حزب الله، طراحی، تکمیل و تایید شد. هرچند من این آرم را از آن خود نمی‌دانم چون خیلی‌ها درباره اش نظر دادند و مرا در تکمیل آن کمک کردند.
 
آن زمان حزب الله لبنان نوپا بود و به شدت تحت تاثیر سپاه و انقلاب ایران قرار داشت، به همین علت رهبران حزب الله و به خصوص سید عباس موسوی تاکید داشتند که شبیه آرم سپاه باشد. شهید سید عباس موسوی مدام تاکید می‌کردند شباهت این آرم با آرم سپاه حفظ شود تا اینکه بالاخره همینی شد که الآن به عنوان آرم حزب الله استفاده می‌شود.
نظرات بینندگان
نام:
ایمیل:
انتشاریافته:۱
در انتظار بررسی: ۰
* نظر:
ارسال نظرات
علی
IRAN, ISLAMIC REPUBLIC OF
۱۴:۴۷ - ۲۲ فروردين ۱۳۹۱
۰
۰
هردوتاش واقعا زیباست
پاسخ
جدیدترین اخبار پربازدید ها