به گزارش پایگاه 598 به نقل از تجارت نیوز، یکی از روزنامههای صبح امروز در گزارشی اشاره کرده که فروش قسطی تنها به نان ختم نمیشود بلکه در سنگ قبر هم این فروش قسطی قابل مشاهده است.
در این گزارش آمده است: پارسال شنیده بودیم که مردم نان قسطی میخرند، اما هیچوقت فکر نمیکردیم که خرید قسطی به سنگ قبر هم برسد.
روزنامه همشهری نوشته است: «پارسال شنیده بودیم که مردم نان قسطی میخرند، اما هیچوقت فکر نمیکردیم که خرید قسطی به سنگ قبر هم برسد. خانواده متوفی یک دور که میزنند و قیمتها را میبینند، ما را میبرند گوشه مغازه و میپرسند که قسطی یا چکی نمیفروشید؟ آدم میماند چه بگوید! تا امسال با چنین پدیدهای روبهرو نبودیم.»
حاجمرتضی یکی از سنگفروشان معروف این راسته است، نقطه پایان همه حرفهایش آهی است از ته دل. «مجبوریم به آنها سنگهای دست دوم پیشنهاد بدهیم. سنگهایی که یکبار از روی قبر تعویض شده و میشود نوشتههای روی آن را با دستگاه محو و دوباره استفاده کرد. قیمت این سنگها ارزانتر و بین ۸۰۰هزار تا ۲میلیون تومان است و به وسع کسانی که نمیتوانند پول سنگ نو و باکیفیت را بدهند، میخورد.» آقا ابوالفضل، همسایه سنگفروش حاجمرتضی هم از عزادارانی میگوید که قید خرید سنگ قبر را میزنند. «قبلا بیشتر سنگهای چینی وارد میشد و قیمتهایش ارزانتر بود، اما ۲سال است که جلوی وارداتش را گرفتهاند. سنگهای ایرانی هم که گران هستند و دستکم چندمیلیون تومان آب میخورند، همین میشود که برخی وقتی میبینند قیمتها اینطوری است، بیخیال میشوند و به همان سنگ کوچکی که بهشت زهرا میگذارد، قناعت میکنند تا شاید روزی ارزان شود. مواردی هم داریم که سنگ را سفارش میدهند و بیعانه میگذارند، اما موقع تحویل میگویند که نمیتوانیم بقیهاش را بدهیم و اگر میشود قسطی حساب کنید.»
آمادگی قبل از رفتن
پیرمرد قبلا سنگ قبرش را سفارش داده و حالا آمده تا بر خطاطی رویش نظارت کند. شعری است از خودش، از روزگاری که بر او رفته، از همسری که همین چندماه پیش فوت کرده و او را تنها گذاشته و فرزندانی که از او دورند. دستان لرزانش را گاهی میکشد روی سنگ قبر و چیزی زیر لب میگوید. «ما که تنهاییم باید خودمان قبل از رفتن کارهایمان را بکنیم. هیچ عیبی هم ندارد. اصلا باعث میشود که بعد از مرگمان زحمتی روی دوش کسی نیفتد.
چندماه پیش وقتی کرونا زنم را به آنی از من گرفت، به این موضوع پی بردم باید خودم را آماده کنم تا اگر فرزندانم مثل فوت مادرشان نتوانستند بیایند، کارهایم روی زمین نماند. نه که از زندگی ناامید شده باشم، اما از منی که ۸۵سال عمرش گذشته و فراز و فرودهای زیادی در زندگی دیده، انتظار میرفت که چنین کاری کنم؛ آن هم در این دوره وانفسای کرونا که مرگ را از هر زمان دیگر به ما نزدیکتر است.» ظهر است، آفتاب عمود بر چهرههای حکشده بر سنگهای سفید و سیاه که چشمشان به جاده است، داغ و تیز میتابد.
گرما و مرگ در این ساعت روز، حاکمان بلامنازع این تکه از شهرند و در رقابتی سنگین با هم زمان را به تسخیر خود درآوردهاند. مرگ هر چقدر هم که بد باشد، نان عدهای در این حوالی در گرو آن است. پیرمرد میگوید: «این رسم زندگی است. عیبی هم ندارد.»