به گزارش پایگاه 598 به نقل از جوان، جامعه در حيرت قتلهاي سريالي اكبرخرمدين و همسرش كه در جريان آن سهعضو
خانوادهشان را به قتل رسانده و اجسادشان را مثلهكردهاند به سر ميبرد.
اتفاقهاي هولناك كه انتشار خبر آن افكار عمومي را به شدت تحتتأثير قرار
داده و چرايي وقوع آن مورد پرسش قرار گرفتهاست. نگراني از تكرار اين حادثه
و بازگشت دو متهم به جامعه هم بخش ديگری از پرسش مطرح شده در جامعه است.
اين روزها شيوع كرونا و معضلات اقتصادي روان جامعه را به شدت پريشان كرده و
نگرانيهاي بسياري را درباره پيامدهاي اين دو معضل بزرگ به همراه
داشتهاست. در چنين شرايطي ناگوار، انتشار خبر هولناك پرونده خرمدين سبب
شده افكار عمومي بيش از هر زمان ديگري متأثر از اين حادثه شوم به پريشاني
مضاعفي مبتلا شود. مطرح شدن ماجرا در شبكههاي اجتماعي به عنوان فراگيرترين
رسانه و قضاوت هيجاني درباره اعضاي اين خانواده از سوي كاربران و قرار
گرفتن در معرض اينگونه قضاوتها اين نگرانيرا هم در جامعه شدت بخشيده كه
ممكن است به تقويت استعدادهاي پنهان در برخي خانوادهها و تكرار اين حوادث
منجر شود.
تجربه مطرح شدن پروندههاي جنايي نشان داده است كه ساختارهاي اجتماعي در
مواجهه با چنين پروندههايي كه «شمار آن هم زياد است» معيوب و معلول است و
شكاف بسياري بين واقعيت و مسائل مطرح شده وجود دارد كه ناشي از هيجان و طرح
مسائلي غيركارشناسي است كه سبب ميشود آسيبشناسي اين دسته از پروندهها
همچنان مغفول بماند. آخرين نمونه اين پروندهها حادثه قتل رومينا اشرفي،
دختر 14ساله تالشي است كه يكسال قبل به دست پدرش به قتل رسيد و به
نگرانيهاي بسياري دامن زد و پرونده بدون بررسي و چرايي وقوع حادثه از سوي
تيمهاي كارشناسي به بايگاني سپرده شد.
در چنين پروندهاي بايد مشخص ميشد كه چرا تنفر و پرخاشگري درون خانواده
بايد به عنوان يك الگو تبديل به يك انتخاب خشونتبار براي پدر خانواده شود
كه در برخي پروندهها ماجرا عكس اين هم اتفاق ميافتد. در پرونده خرمدين
هم ريشهها و عواملي كه والدين بابك را به اين مرز از تنفر رسانده بحث مهمي
است كه بايد به آن توجه شود.
ناكارآمدي الگوهاي تربيتي
يكي از موضوعات مهم در اين بين ناكارآمدي الگوهاي تربيتي فرزندپروري در
جامعه است كه به اعتقاد كوروش محمدي، رئيس انجمن آسيبشناسي ايران در چنين
شرايطي فضا بهقدري براي والدين و اعضاي خانواده مشكلساز ميشود كه والدين
و فرزندان به مرز تنفر ميرسند. يكي از مشكلاتي كه باعث ميشود اين تنفر
بين والدين و فرزندان اتفاق بيفتد حل نشدن تعارضات دروني والدين در زندگي
گذشته خود و دوران سخت كودكي و نوجواني آنها است كه حس منفي نسبت به فرزند
پيدا ميكنند. وي بر اين باور است كه مجموع ناكاميهايي كه والدين در
ارتباط با تربيت فرزندان تجربه ميكنند، در برخي شرايط براثر تداوم
آزارهايي كه والدين تجربه كرده و حسهاي منفي كه دريافت كردهاند به بنبست
ميرسد، در اين شرايط والدين براي تربيت فرزند و دريافت پاسخ مناسب از
روشهاي تربيتي به ناكامي ميرسند و اين ناكاميها بهنوعي بر فاصله عاطفي و
اجتماعي بين والدين و فرزندان اثر ميگذارد و رفتهرفته سازگاري بين والد و
فرزند از بين ميرود و گاهي اوقات بهجايي ميرسد كه ميزان تابآوري آنها
بهشدت افت پيدا ميكند و پاسخگوي نيازهايي كه در ارتباط بين والد و فرزند
وجود دارد نيست، بنابراين انگيزهاي براي والدين باقي نميماند كه براي
ايجاد سازگاري با يكديگر تلاش كنند.
احساس رضايت به جنايت
يكي از مهمترين موضوعات پرونده خرمدين سن والدين است. اينكه چرا افرادي در
سن سالخوردگي دست به ارتكاب جنايت زدهاند، جاي بحث دارد. رئيس انجمن
آسيبشناسي ايران به ايسنا گفته است: بايد ببينيم سالمندي كه در دوره
پاياني عمر خود است به چه شرايطي ميرسد كه به كمك همسرش قانع ميشوند
فرزندانشان را به قتل برسانند و بعد از آن در مراجع انتظامي بابت اين قتل
احساس رضايت كنند. محمدي معتقد است: اين والدين در ارتباط با قضاوت
اجتماعي بايد بهعنوان نمايندگان بخشي از نهاد خانواده كه به مرز تنفر
رسيدهاند بررسي شوند. رئيس انجمن آسيبشناسي ايران يادآور ميشود براي
اينكه والديني دست به قتل بزنند نياز است شرايط ديگري هم وجود داشته باشد،
به اين معني كه در اين ماجرا والدين تنها نيستند، بلكه مجموعهاي از
رويكردها و ساختارهاي معيوب اجتماعي و نگاههاي پرخاشگرانه و رويكردها و
نگرشهاي خشونتآميز كه بعضاً بذر آن در جامعه پراكنده شده و در روابط
كموبيش ناموفق بين والدين و فرزندان به اشكال مختلف خود را نشان ميدهد
براي انگيزه قتل به والدين كمك ميكند.
برخورد هيجاني
محمدي با يادآوري اينكه در جامعه ما هميشه مسائل اينچنيني را با هيجانات
بررسي ميكنيم، تصريح كرد: اين روزها در فضاي مجازي شاهد هستيم بسياري از
قضاوتهاي اخلاقي و پيشداوري در رابطه با اين پدر و مادر و حتي بابك
خرمدين صورت ميگيرد. اين موضوع نشان ميدهد هنوز با رويكرد هيجاني با اين
مسائل برخورد ميكنيم، همانطور كه در قتل رومينا اشرفي هم بهقدري هيجاني
رفتار كرديم كه هيچكسي متوجه نشد ريشه حقوقي، اجتماعي و تربيتي قتل رومينا
اشرفي در كجا بود تا شاهد قتلهاي ديگر در اين زمينه نباشيم.
انگيزه نهادينه شده
اين آسيبشناس اجتماعي معتقد است: والدين بابك خرمدين انگيزه نهادينهشده و
ريشهدار دارند كه ميتوانيم ريشه آن را دوران پرورش و تربيت فرزندان آنها
در فضاي خانواده بررسي كنيم كه در درازمدت كنشها و واكنشهايي كه اتفاق
افتاده بهجايي رسيده كه تنفر هم پاسخگوي خشم دروني و حس منفي والدين نسبت
به فرزند نشده و انگيزه براي قتل ايجاد كردهاست، بنابراين اين حادثه تلخ
بايد از نگاه روانشناسي و اجتماعي بهدقت بررسي شود؛ چراكه وقوع اين حادثه
بار ديگر به ما نشان داد جامعه ما چقدر ميتواند مستعد اين حوادث تلخ
باشد، جامعه ما چه نقاط ضعفي دارد و نسبت به چه مواردي غفلت كرده است. براي
اين موارد بايد بررسيهاي لازم را داشته باشيم، در عينحال كه اين موضوع
ميتواند هشداري براي نهادهاي اجتماعي ما باشد و نشان ميدهد ساختارهاي
نهاد خانواده بهنوعي به بزهكاري، خشونت و تنفرهاي شديد بهعنوان انتخاب
براي گريز از شرايط موجود نگاه ميكند و بايد از اين منظر مورد بررسي قرار
گيرد.
شكاف واقعيت و هيجان
اين فعال اجتماعي با ابراز تأسف از اينكه ساختارهاي معيوب اجتماعي، دائماً
شكاف بين واقعيت و مسائل غيركارشناسي و هيجاني جامعه را بيشتر ميكند،
اظهار كرد: قضاوتهاي هيجاني مسيري در جامعه ايجاد ميكند كه بهمرور تبديل
به الگوهاي اخلاقي ميشود، درحاليكه شاهد مرگ ارزشهاي اخلاقي در جامعه
خواهيم بود و ميتواند حتي باورهاي غلط در برخي والدين و فرزندان را تقويت
كند. اين پژوهشگر بابيان اينكه آسيبي كه بدتر از قتلهاي خانوادگي است،
بيتوجهي و بيبرنامگي در آسيبشناسي اين پروندههاست، ادامه ميدهد:
سازمانهاي متولي مثل بهزيستي، آموزشوپرورش و دانشگاهها بايد كه گروههاي
كارشناسي ويژه با قصد تعيين ريشههاي چنين اتفاقاتي تشكيل دهند تا به
مجموعهاي از اطلاعات در رابطه با اقشار مختلف جامعه برسيم، آسيبهاي جامعه
و خانواده را ببينيم و آسيبشناسي كنيم، پيش از آنكه منجر به تنفر و خشونت
شود يا به قتل ختم شود؛ چراكه اگر اين رفتارها در جامعه ما با همين رويكرد
ادامه پيدا كند هيچ نتيجهاي نخواهيم ديد.