سال دوم راهنمایی بودم که با ولایت فقیه آقای مصباح مطالعه جدی اندیشه اسلامی را شروع کردم. مطالعه آثار استاد مصباح، فراتر از فراورده های فکریِ قابل استفاده اش، ما را به صورت غیر مستقیم وارد یک پارادایم روشی کرد. روشی مبتنی بر تمهید مقدمات عقلی، متانت گفتار، تعهد به گفتگو و حرکت به سمت یک دیالکتیک دوسویه و توام با متانت در مواجهه فکری با کسی که همفکر و همنظر ما نیست.
بعدها که وارد دنیای فلسفه شدم، تفاوت های دیگری از این شاگرد علامه طباطبایی با دیگران یافتم. او و آیت الله جوادی آملی دو هدیه مرحوم علامه(ره) به حکمت اسلامی هستند اما هر قدر که استاد جوادی آملی در حکمت متعالیه به دنبال شرح ملاصدرا و علامه و توجیه برخی ناهمگونی هاست، شرح استاد مصباح مستقل تر و دربردارنده نقد و ارزیابی اساتیدش است.
از دیگر سو، او یک فیلسوف ساختارساز است. بعد از انقلاب، مرحوم منتظری و سپس مرحوم مهدوی کنی با تاسیس دانشگاه امام صادق(ع) در پی تاسیس دانشگاهی اسلامی و تولید علم اصیل اسلامی برآمدند و از دیگرسو، آیت الله مصباح با موسسه امام خمینی(ره) تلاش کرد تا در دل نهاد حوزه به تولید علم جدید اسلامی همت گمارد. اینجا هم هر قدر آیت الله مهدوی در تربیت مدیر موفق شد، آیت الله مصباح در تولید علم اسلامی که هدف اولیه این دو مرکز علمی بود، موفق تر عمل کرد. شجره ریشه دار طرح ولایت هم یکی دیگر از یادگاری های فیلسوف عزیز یزدی است.
برای این مرد بزرگ که به شایستگی، مطهری زمان نام گرفت، حمد شفا قرائت کنیم.