*سلام خیلی خوش آمدید.
سلام علیکم و خیلی ممنونم.
*تذکری هم به من دادید که تاریخ تولد شما را 20 تیر 37 عنوان کردم، شما گفتید اشتباه است. اصلاح این با خود شما باشد.
17 شهریور 1337 هستم. سال را درست عنوان کردید.
*مجلس یازدهم چطور است؟
الحمدالله، فضای خوبی است.
*چه کسانی این کمیسیون را برای شما کنار گذاشته بودند؟ در جایی گفته بودید چند نفری به من زنگ زدند فلان کمیسیون را برای شما کنار گذاشتیم. از بیرون مجلس بودند؟
بله. حدوداً 5 گروه و باند و یا هر چه اسم آنها را میگذارید، من هم نمیپرسیدم چه کسانی هستید. برخی معرفی می کردند ولی میگفتند کمیسیون انرژی را برای شما کنار گذاشتیم. شیوه آنها اینجوری است که یک حرفی را بیان می کنند ولی با n نفر دیگر ممکن است ببندند. پیشنهاد میکنند که دفتر و کارمند میدهیم، از این مسائل وجود دارد.
من در جایی هم بیان کردم بهتر است نماینده ها کنترل شوند چون نمی دانند کسانی که تماس می گیرند چه کسانی هستند.
*در این مدتی که از مجلس یازدهم می گذرد، عملکرد مجلس یازدهم را تا این جا چطور دیدید؟
در کل، الان که 6 ماه گذشته است انسجام وجود دارد؛ یعنی هم رئیس محترم مجلس سوار کار شدهاند و روابط ایشان با دبیران و نائب رئیسان تنظیم شده و هم شناسایی ایجاد شده که چه کسانی زیاد حرف می زنند و چه کسانی کم حرف میزنند. فکر میکنم که آینده خوبی بهتر از گذشته داریم.
*ولی شاید به خصوص شماها که از حوزه انتخابیه شهرستان آمده اید، چه آنهایی که شهرهای بزرگ هستند و چه کسانی که شهرهای کوچک هستند، مردم توقعات فراونی دارند که مجلس جدید کارهایی کند تا وضعیت معیشت مردم بهبود پیدا کند. طرح معیشتی که تصویب کردند در نهایت مشخص نشد که چه شده است.
من چنین تصوری ندارم؛ چون وقتی قانون بگذارید، باید قابل اجرا باشد یعنی آنهایی که قانونگذار هستند باید تجارب اجرائی هم کسب کرده باشند که چیزی تصویب نکنند که قابل اجرا نباشد. چیزی هم تصویب نکنند که شورای نگهبان آن را رد کند. این هم نکته مهمی است.
شورای نگهبان هم که بیخود طرحی را رد نمی کند؛ پس باید نمایندگان این مسئله را ببینند که از مجموع بودجه های عمرانی باید برداشته شود. وقتی از آنجا برمیدارند قاعدتاً یکسری از پروژه های عمرانی دیگر نباید قابل اجرا باشد. پس نمایندگان نباید به دولت فشار بیاورند که حتماً در حوزه انتخابیه ما این کارهای عمرانی باقی مانده و باید انجام دهید. یعنی همه امورات به هم متصل است. بعد چه کسی می خواهد مصوبات مجلس را اجرا کند؟ آیا دولت فعلی خیلی اعتقاد دارد که باید با مجلس هماهنگ باشد و مصوبات را اجرا کند؟ من این هماهنگی را ندیدم.
در جاهایی که من به عنوان رئیس کمیسیون با اینکه
نظرات اعضای کمیسیون را می گیرم و با وزرا و یا حتی با معاونین وزرا جلسه
برگزار می کنیم و باید در کمیسیون هم مطالبی را عنوان کنیم، روبه جلو
هستیم؛ من این راه مثبت را میبینم.
*از ارتباطات و تعاملاتی که با آقایان زنگنه و اردکانیان دارید، تقریباً راضی هستید؟
بله، حالا اگر آقای زنگنه تعامل بیشتری داشته باشند، بهتر است. تا الان هم خوب بوده، ولی انتظار من این است که تعامل بیشتری داشته باشند، ما کمکهای خوبی را می توانیم به مجموعه وزارت نفت انجام دهیم.
*بودجه را دولت ارائه داد. الان چند بشکه نفت میفروشیم و برای بودجه 1400 چقدر در نظر گرفته شده است؟
من عدد را نمیتوانم دقیق بیان کنم. به هر حال بودجه
ای که امسال دیده شده حدود 2 میلیون و 200 هزار بشکه برای سال 1400 است و
40 دلار هم مبنا هست. اینکه چقدر محقق شود بستگی به شرایط تحریم ها و
اقدامات دستگاه های دیپلماسی ما در حوزه دیپلماسی اقتصادی دارد که چقدر
فعال عمل کند. ما میخواهیم از خامفروشی هم جلوگیری کنیم. بیشتر باید به
سمت فروش فرآورده برویم که بهای بیشتری دارد و به نفع کشور است و اینکه
چقدر بتوانیم ارزش افزوده در صنایع پائین دستی، چه نفت و چه حوزه پتروشیمی
ایجاد کنیم.
*دو میلیون و 200 هزار بشکه ای که برای 1400 در نظر گرفته شده، کلاً فروش به خارج کشور است یا به داخل کشور هم بر اساس آن چه آقای روحانی عنوان کردند، هم هست؟
نه، کلا برای فروش بیرون از کشور است.
مصرف داخلی ما جای خود دارد که بحث جبران کسری بودجه است. بحث من این است که این دولت دولت بعدی را بدهکار نکند، یعنی منطقی صحبت کنیم. در جایی می گوییم با موضوع کرونا مواجه شدید و رکود اقتصادی برای جامعه ما ایجاد شد، مثلاً راه آهن ما درآمد نداشته، هواپیمایی ما در آمد نداشته است. همه این مسائل درست است. ما واقعیات را در نظر بگیریم و ببینیم دولت در کجا کسری دارد، بعد مطابق آن بگوئیم دقیق گفته شود کجا سهام فروخته شد، کجا املاک واگذار شده، کجا تهاتر شد. همه اینها درست است و چقدر باقی مانده که می گویید کسری است؟ مطابق این مجلس اجازه می دهد که شما نفت سلف بفروشید. ولی چرا 2 تا 5 سال باید باشد؟ چرا 6 ماهه نمی فروشید؟ شیوه این بود اول مصاحبه کنند و مردم را شرطی کنند، وقتی مجلس موافقت نکرد بگویند تقصیر مجلس است و ما میخواستیم گشایش ایجاد کنیم. اینها شیوه های تبلیغاتی عجیبی است که پی می گیرند.
یا مثلا «برق امید» که اول این سوال را مطرح می شود
چرا اسم آن امید است؟ این که امید می گذارند یعنی سیاسی است. چرا برق را
مجانی می کنید؟ برق ما همینطوری مفت است، چه چیزی را می خواهید مجانی کنید؟
چرا این میزان تبلیغ انجام می دهید که یکباره 30 میلیون نفر مشمول آن می
شوند؟ کلاً چند کنتور در کشور داریم؟ 22 میلیون و 500 هزار کنتور در کشور
است. برق چه کسانی را میخواهید مجانی کنید؟ اگر فرد تحت پوشش کمیته امداد و
بهزیستی است، مبلغی را به کمیته امداد و بهزیستی کمک کنید و بگوئید روی
مستمری اینها قرار دهند. پول برق برخی از خانوادهها 4200 تا 5 هزار تومان
میشود. این را میخواهید ببخشید؟!
خب اینهمه مردم به دلیل سیاست های
غلط اقتصادی فقیر شدند، حالا میخواهیم پول برق بخشی از جامعه را که 5 هزار
تومان هست ببخشیم. قدری منطقی نیست و بیشتر به این معناست که 500-400
میلیارد تومان را می خواهید دریافت نکنید، ولی کنتورخوان را میفرستید و او
هم صرفهجویی نمی کند یعنی هزینه می کنید و پول رفت و آمد و پرسنل می دهید
که این عدد خوانده شود و بعد می خواهید ببخشید، چرا؟ چون میخواهید مصرف
را کاهش دهید؟ با این روش چقدر مصرف کاهش پیدا می کند؟
*اگر قیمت های حامل های انرژی واقعی تر از این شود روی تورم تاثیر ندارد؟
من میگویم قبل از اینکه دستش بزنیم، همه چیز باید
در کاغذ و کامپیوتر باشد، کار بکند، ببینیم و صاحبنظران نطر دهند؛ نباید
عجله کرد! دائم قیمت بنزین را بالا و پائین کنیم. یک بار در سال گذشته قیمت
بنزین را افزایش دادیم، چه نتیجه ای در جامعه داشت؟ چقدر تخریب به دنبال
آن آمده است؟ چقدر نارضایتی اجتماعی ایجاد شد که هنوز آثار آن وجود دارد.
بهتر این است که به اجماع در کشور برسیم. چرا یک سال را نگاه کنیم؟ مثلاً 6
ماه از دولت باقی مانده از این فرصت استفاده تبلیغاتی کنیم؟
*جلسه ای را با سفیر ترکمنستان برگزار کردید. البته گفتید که وزارت خارجه همراهی نمیکرد، ولی بعد آقای امیرعبداللهیان پیگیری کردند و برای قضیه گاز بود. نتیجه چطور بود؟
جلسه خوبی بود از اینکه مجلس دیپلماسی پارلمانی را
شروع کرده است. این اولین پیام بود و اینکه آمده ایم به دولت کمک کنیم، چون
عده ای میگفتند برخوردهای آقای زنگنه خوب نبوده و ترکمن ها اینطور کردند.
بخاطر همین من منابع و قرارداد را خواستم. قبل از اینکه بخواهیم وزیر
خودمان را تضعیف کنیم، ببینیم ترکمن ها کجا کوتاهی کردند. وزارت خارجه فکر
می کند ما می خواهیم از طرف خارجی دیتا بگیریم و وزیر خودمان را تضعیف کنیم
که گفتند ما به صلاح نمی دانیم. اینجا بحث استقلال قوا مطرح میشود. شما
به صلاح نمی دانید، برای خودتان ندانید! مجلس صلاح خودش را می داند.
جلسه
خوبی بود و ما هنوز پیگیر موضوع هستیم. بعد هم بگوئیم هر کسی تخلف کرد
چطور جریمه شود. حالا اشکال ندارد، اختلافی پیدا می کنیم و به داوری
بینالمللی می رویم. چیزی نیست که بخواهیم آن را بزرگ کنیم که مثلا وزیر
خودمان را تضعیف کنیم چرا پرونده به داوری بین المللی رفته است.
*الان نتیجه آن پرونده چه شده است؟
داوری بین المللی حکم دادند و ما باید پول ترکمنستان را بدهیم که من هم ذکر کردم که همان موقع هم گفتیم پول را میخواهیم بدهیم، نمی توانیم بانکی منتقل کنیم. اقرار می کنیم که بدهکار هستیم ولی شما به داوری رفتید. داوری نتیجه داد که چقدر باید پرداخت کنیم و آن هم چقدر باید خسارت پرداخت کنیم. الان سر جای اول رفتیم.
ما میخواهیم پول شما را بدهیم باید چطور پرداخت
کنیم؟ تحریم بانکی است، پس باید جنس بدهیم. همان کاری که ابتدا می خواستیم
انجام دهیم، الان هم میتوانیم انجام دهیم.
*بعضاً صحنههایی را میبینیم که بسیار ناراحت کننده است. مثلاً آب شرب نداشتن برخی مناطق محروم که آزاردهنده است. در این زمینه مجلس پیگیری خاصی انجام داده است که بتواند این مشکل را برطرف کند؟
وزارت نیرو به نظر من تلاش های خودش را در دوره های مختلف انجام داده است؛ جزو وزارتخانههای قوی ما است، وزارتخانه ای که متخصصین خوبی دارد. در وزارت نیرو وقتی پول را نمی دهیم می خواهیم چطور آن را اداره کنیم؟ چطور تعهدات را اجرا کند؟ مثلاً وزارت نیرو نزدیک 45 هزار میلیارد تومان بدهی دارد، 40 هزار میلیارد تومان طلب دارد. شاید این اعداد را الان اشتباه کنم.
خب وزارت نیرو تعهدات خود را به نیروگاه هایی که خصوصی شده اند چطور ادا کند؟ برای همین ما هشدارهای لازم را از سوی کمیسیون انرژی به سازمان برنامه و بودجه دادیم، با آقای نوبخت هم درباره انرژی های نو و هم شبکه های فرسوده صحبت شد.
حالا شما درباره آب سوال کردید. پراکندگی روستایی کشور را در نظر بگیریم، اخیراً این مسئله را دیده ام که حتی در تانکر آبرسانی هم مشکل داریم. یعنی میخواهیم به احشام آب برسانیم، تانکر کم داریم یا انسجام بین دستگاه های آبرسان نداریم؛ یعنی جهاد کشاورزی می گوید مسئولیت من نیست، جهاد عشایر میگوید اینها عشایر نیستند و روستایی هستند، آبفا می گوید من مسئول آب شرب هستم و آب حیوان را من نباید ببرم و جهاد کشاورزی مسئول است چون این مسائل روستا است.
بعد به جهاد می گوئیم چرا این وظیفه را انجام نمی
دهید؟ می گوید من برونسپاری کردم. کلمات قشنگی یاد گرفته ایم و می خواهیم
دولت را سبک کنیم. تانکر و غیره را فروختند و الان پول ندارند قرارداد
ببندند. یعنی بودجه ای که باید اول سال به جهاد کشاورزی بدهند تا قرارداد
با بخش خصوصی ببندد تا روزی چند تانکر در کجاها آب برساند، نمی دهند. هیچ
کسی هم حل نمیکند. فرماندار که مسئول هماهنگی در آن منطقه است این موضوع
را بین سه اداره حل نمیکند. مشکل ما الان انسجام مدیریت است. یعنی مدیران
دولتی ما آن کاری که باید انجام نمی دهند.
*الان وضعیت انرژی اتمی ما چطور است؟ یک زمانی سکاندار این سازمان بودید و الان هم در حوزه کاری شماست.
ابتدا باید بدانیم از انرژی اتمی چه چیزی میخواهیم؟ تولید برق هسته ای که نیاز کشور است. نه به تعبیر بنده که رشتهام هسته ای باشد، من می گویم ملاک ما وزارت نیرو است. وزارت نیرو بگوید من چقدر برق در چه سالی می خواهم. افقی را تعیین کند مثلا 1410 و بر مبنای آن جلو برویم؛ ما از اینجا عقب هستیم!
اگر بخواهیم انرژی اتمی را ارزیابی کنیم 4 سالی دو رآکتور دیگر را دیر شروع کردند، بعد که شروع کردند حمایت لازم صورت نمیگیرد که پول به موقع داده شود تا پیمانکارهای روس و داخلی که زیرمجموعه آن کار می کنند به موقع و طبق زمانبندی جلو بروند.
واحد یکم هم که برق تولید می کند برق را در شبکه می
دهد و پولی دریافت نمی کند که خودش را بگرداند. همان مشکلی که ابتدا درباره
وزارت نیرو بیان کردم که این مشکل را وزارت نیرو دارد.
نکته دیگر در
هسته ای، کاربرد پرتوها در زندگی مردم است و گردش مالی کاربرد پرتوها در
دنیا، از صنعت برق در سال های گذشته بیشتر بوده است؛ یعنی در تولید ایزوتوپ
های مختلف، رادیوداروها و کاربردهای صنعتی که پرتوهای مختلف را در صنایع
دارند، مثل سیمان، نفت، پتروشیمی و غیره از پرتوها استفاده می شود و ما در
کشورمان عقب هستیم.
سال 89 که به سازمان انرژی اتمی رفتم و رئیس این
مجموعه شدم، ایده ای را داشتم و معاونت کاربرد پرتوها را هموزن معاونت
توسعه نیروگاهی در انرژی اتمی ایجاد کردم که در 10 سال گذشته وجود دارد و
کار می کند ولی در جامعه کمتر مشهود است.
*این پرتوها الان کارش ادامه دارد؟
ادامه دارد ولی من رضایت لازم را شخصاً ندارم، چون خودم ایجادکننده آن معاونت بودم.
*یعنی بازدهی باید بیشتر میبود؟
بله، باید توجه بیشتر میشد. زمان آقای احمدی نژاد
را مثال می زنم. ایشان رئیس جمهور بود ابتدا معترض به من بود که ساختار را
بزرگ کردید و بعد کاربرد پرتوها را توضیح دادم، خیلی تیز بود و زود فهمید.
گفت هر کاربردی می توانید انجام دهید. کلاً در این 7 سال گذشته هسته ای به
آن شکلی که در 8 سال قبل آن، یعنی از 15 سال پیش شروع کنیم، بها داده شده
باشد، نخیر!
*آب سنگین اراک که سرنوشت آن مشخص شد ولی گفتند با چینیها میخواهند کار ویژه ای کنند و آب سنگین دیگری تاسیس کنند. این کار شد؟
ببینید، در مجموع اجحافی که به رآکتور اراک شد، این بود که همش را سیاسی کردند! یعنی به غلط گفتند اینجا پلوتونیوم تولید میکند و برای پلوتونیوم است و به غلط گفتند در اینجا حادثه ایجاد میشود و مثل چرنوبیل می شود. در حالی که اصلاً ربطی به هم نداشت. آن یک رآکتور 3 هزار مگاوات حرارتی بود و این 40 مگاوات است؛ این دو تفاوت زیادی دارد. مدل آن چیز دیگری بود که فکر می کنم گرافیتی بود، اینجا آب سنگین است. در اینجا حادثه ای اتفاق نمی افتاد. سوخت آن ایرانی است که در جای دیگری تست نشده است؛ خب نشود، مشکلی نیست.
این موضوع مجوز از شرکت های کشورهای خارجی را بت کردهایم و در صنعت نفت، گاز، پتروشیمی و هسته ای استفاده میکنیم. خب صنایع نظامی ما مگر لایسنس گرفتند که توانستند پیشرفت کنند؟ مگر مجوزی از شرکت های مشاور خارجی گرفتند که موشک و هواپیما بسازند؟
دلالی و نگاه به خارج اجازه نمی دهد؛ چون پول در
اینجا است و عده ای در این امر کاسبی می کنند. باز من کتمان نمی کنم. برخی
از تکنولوژی ها را نداریم و باید بخریم.
*البته اگر به ما بدهند.
اگر درست خرج کنید و طرف درستی هم انتخاب کنید می
شود. انجام دادیم و شده است. در ایران آدم های خودمان را بها نمی دهیم.
خیلی از اساتید دانشگاه ها هستند که چیزهای زیادی می دانند.
*یعنی الان اراک به نوعی بلااستفاده مانده است؟
ببینید، اراک جنجالی بود که برجام را توجیه کنند و بگویند برجام را توافق کردیم 6 کشور مهم میخواهند برای اراک به ما کمک کنند. یکی طراحی می کند، یکی سوخت می دهد، یکی محاسبات را انجام می دهد، یکی ساختمان را می سازد. سال بعد گفتند اینها نیامدند و همان شرکت های داخلی کار می کنند. خب اینکه شرکت داخلی ما 86 درصد رآکتور را کار کرده بود و کاری نمانده بود و فقط منتظر چند تا اقلام بودیم که از خارج بیاید، آخر اسفند 92 این را با سوخت مجازی تست کنیم. یعنی اگر این کار را کرده بودیم رآکتور قدرت پائین در کشور داشتیم که حاصل 20 سال کار فکر متخصصانمان را در تجربه آزمایش میشد.
اینها جماعتی هستند که هی توی سر فکر ایرانی می زنند. جامعه را می ترسانند. همش از چرنوبیل صحبت میکردند. من هم در مجلس سوال کردم و گفتم من می روم و خانواده خود را میبرم و در رآکتور مینشینم و میگویم رآکتور را روشن کنید. هیچ اتفاقی نمیافتد؛ چون یقین به موضوع دارم که چیزی نمیشود. مثلا وقتی سوخت رآکتور تهران را می خواستیم تولید کنیم، کسی ما را می ترساند، یک میله 60 سانتی را از سوخت اراک ... سوخت اراک را می خواهیم تست کنیم یعنی متخصصان طراحی کردند و می گویند با رآکتور تهران آن حدی که می توان سوخت اراک را تست کنیم و آماده برای سوخت شویم، حالا ما لیزر جوشکاری داریم و لوله زیرکونیومی درست می کنیم و قرصهای سوخت ها را درست کردیم. اینها را باید در این لوله 60 سانتی بفروستیم و سر و ته آن را جوش بدهیم.
عجیب مخالفت می کردند که نباید بشود، چون رآکتور آلوده می شود، به پلوتونیوم آلوده می شود. من در این رآکتور کار کرده ام و از دوره دانشجویی آمده بودم و کارآموزی را اینجا گذرانده بودم. حادثه ای که در آن ایجاد شد که در سال 63 بود، من تنها دانشجوی لیسانس و کارآموزی بودم که آنجا حضور داشتم. من برای کمک رفتم. من به این فرد که میگفت، گفتم سوخت امریکایی مگر نشت نکرد؟ یک دکتر متخصصی آنجا بود و از او سوال کردم که این قبلاً با سوخت آمریکایی با پلوتونیوم آلوده نشد؟ گفتم چه کار کردید؟ گفتند پاک کردیم. درست بود، پاک کردند و این رآکتور الان استفاده میشد.
من به آن فرد گفتم چطور با سوخت آمریکایی آلوده
بشود، با سوخت ایرانی آلوده نشود؟ بروید انجام دهید و اینها این کار را
کردند و هنوز هم نشت نکرده است. 9-8 سال گذشته است. سوخت غنی شده هم داخل
آن گذاشتیم، سنسور هم قرار دادیم و اندازهگیری کردیم. رآکتور را با طراحی
جدیدی روشن کردیم. رآکتور یک مدتی خوابیده بود. ولی همین متخصصین ما
محاسبات را انجام دادند و گفتند می شود برای شروع بدون سوخت 20 درصد و با
انباشت و هندسه خاصی از سوخت 5/3 درصد در یک موضع خاص استفاده کنیم و
رآکتور را روشن کنیم که خیال اپراتور جمع باشد که ایمنی برقرار است. این
ابتکاری بود که زدند، در حالی که 5 برابر قیمت رادیواستپ خارجی بود که به
ما می فروختند، تا فهمیدند ما می خواهیم این کار را انجام دهیم قیمت
رادیواستپ را به قیمت جهانی رساندند. متوجه شدند ما این طراحی را میکنیم و
رآکتور ما بالا می آید و ما خودمان رادیودارو تولید میکنیم.
*سراغ بحث هسته ای رفتیم، از رفیق شهید شما یاد کنیم. اولین آشنایی شما با شهید محسن فخریزاده در چه سالی بود؟
در دی ماه سال 1366 بود. بخش پدافند هسته ای را راهاندازی کرده بودیم و داشتیم نیرو جذب کردیم و ایشان جزو نیروی بسیار خوبی بود که خداوند برای ما رساند و 6 سال ایشان هیچ کار مدیریتی نکرد و فقط کار علمی میکرد. یک میز ساده ای در آن اتاق داشتیم؛ میز فلزی با روکش چوبی بود. از اتاق خودم یه کتاب فیزیک هستهای آوردم که فارسی نبود؛ گفت نمی شود فارسی آن را بخوانم؟ گفتم نه، من کار دارم و باید زبان خود را قوی کنید و این کتاب خوبی است. همان روز اول به من گفت شما اینجا پول می دهید که آدم کتاب بخواند؟ گفتم بله. گفت خیلی خوب است. خیلی صادقانه و منظم کار کرد. خیلی ها را آموزش داد، ایشان فقط خودش نبود و آدم ها را تکثیر کرد و لازم نبود خودش در آزمایشگاه کار عملی کند و بیشتر رفع اشکال میکرد.
بعد در حوزه مدیریتی کمک من آمد، جانشین من در مدت
کوتاهی شد. من دیدم از من بهتر است و فهمیدم من باید کار دیگری انجام دهم.
من نباید آنجا میماندم و مدیریت می کردم. به هر حال، از آن به بعد ایشان
از دانشگاه امام حسین (ع) به وزارت دفاع آمد و مدیر بخش های علمی تحقیقاتی و
صنعتی بخشی از وزارت دفاع شد و مدت 22 سال طول کشید.
*مسئول تنظیم نقشه راه هسته ای کشور بود در دهه 60؟
بله. البته در اوایل دهه 70 بود. چون من سال 68 یک
استعلامی از مرحوم هاشمی رفسنجانی کردم. خدمت ایشان فرستادم که باید چه
کنیم؟ ادامه دهیم یا خیر؟ جنگ تمام شده و این ساختار وجود دارد و الان باید
چه کنیم؟ گفتند شما باید بمانید، ادامه دهید، مملکت با شما کار دارد. باید
بمانید از صنعت هسته ای کشور پشتیبانی کنید.
*این نامه از سوی یک جمعی بود که در حوزه هسته ای کار می کردید؟
بله؛ از همان بخش پدافندی بود. این اولین بار است که این بیان میشود، برای این که مردم بدانند. آن زمان در مقابل رژیم صدام فعالیت میکردیم و می دانستیم او به سمت سلاح میرود. همین طور که سلاح میکروبی و شیمیایی را دست یافت و علیه ما استفاده کرد، اگر به سلاح هسته ای دست پیدا می کرد که حتماً هم دست پیدا میکرد، مطمئناً علیه ما به عنوان ابزار قدرت استفاده میکرد، تا ما را شکست دهد.
حالا کاری که ما می کردیم این بود که باید سلاح را می شناختیم، آثار آن را شناسایی میکردیم، مکانیسم و سازوکار عملکرد آن را می شناختیم و بعد میگفتیم چطور باید پدافند کنیم.
پدافند هم برای بعد از انفجار است. یعنی ضربه را دریافت می کنید و بعد باید جلوی آلودگی را بگیریم. نشستیم اینها را طراحی کردیم یعنی ایستگاه های مختلف اندازه گیری تشعشعات پرتویی را تعریف کردیم، برنامه را تهیه کردیم و دستگاه را طراحی کردیم و برای خرید این دستگاهها، آن زمان باید با شرکت های خارجی خوب و شناخته شده در این زمینه تماس میگرفتیم. این را خرید کردیم. من مامور خرید این وسایل بودم که برای مذاکره بروم، بخرم، بیاورم و راهاندازی کنم.
آقای فخری زاده را برای این مسئله میخواستم. بعدا آقای فخری زاده بعد از این که در دانشگاه امام حسین (ع) کنار رفتم و مامور به وزارت علوم شدم، ایشان مدیریت را شروع کرد و بحث نقشه راه هسته ای را مطرح کرد. چیزی که خواسته شد این بود که شبکه زیاد آدم هایی که به ما وصل بود؛ بنشینند فکر کنند اگر بخواهیم صنعت هسته ای را متحول کنیم باید چه اقداماتی انجام دهیم.
یعنی اینهایی که ترور شدند حداقل 4 نفر در تهیه نقشه
راه که کار فکری بود نقش داشتند. یعنی صنایع کشور را بشناسیم، آموزش ها را
ببینیم، کجاها کمبود داریم. به سال 76 خورد و دولت آقای هاشمی تمام شد،
دولت آقای خاتمی شروع شد. و بعد از این 8 سال آقای احمدینژاد که آمد، جهش
بعدی را شروع کردند چون مثل دوره قبل نبود. آقای احمدی نژاد باعث شد پول
خوبی تزریق در رآکتور شد، بخشهای دولتی پای کار آورده شدند، این امر باعث
جهش انرژی اتمی و دستاوردهایی شد که ما رسیدیم.
*گفته بودید شهید فخری زاده آدم اهل شعر، نویسندگی و حافظ بود. در کنار ذهن خلاق در این حوزه های سخت اهل شعر بودند.
بله. طبع ایشان اینطور بود. ایشان به طبیعت بسیار
علاقه داشت ولی از قبل مایه ای در ادبیات فارسی و به خصوص روی اشعار حافظ و
سعدی داشت.
*گفته بودید فلسفه علم تدریس می کرد؟
فلسفه علم را کار میکرد، تدریس می کرد. هم در دانشگاه مالک اشتر و هم در دانشگاه امام حسین (ع) و هم در شهید بهشتی بود. روزی که علیمحمدی شهید شد، 7:30 صبح با فخری زاده و یکسری از اساتید دانشگاه در دفتر آقای فخریزاده قرار داشت، ولی بحث هسته ای نبود بلکه بحث فلسفه علم بود.
این اواخر هم دوباره به سال 66 برگشت و سال 90
دوباره دانشجوی من شد. تقریباً 49 سالش بود و در طول این مدت، کار علمی
کرده بود؛ یعنی هیچ وقت کنار نگذاشته بود و همیشه میز داخل آزمایشگاه را
داشت. آمد و عده ای هم سنگ انداختند. یکی گفت این چند سالش است؟ گفتم شما
نگذارید او در دانشگاه درس بخواند، چه کار به سن او دارید؟
*آقای فخری زاده را می گفتند؟
بله. به هر حال آدم های فهیمی در یکی از مراکز علمی
ما بودند و ارزش آقای فخری زاده را میدانستند. تیم ترور جدی برای ایشان
سال 87 آمد و از آن سال ایشان محافظ را پذیرفت؛ قبل از آن نمی پذیرفت. در
سال 87 دقیق مشخص بود کدام مسیر و کجا می خواهند ایشان را بزنند. همان زمان
تیم ترور برای من هم بود و برای یک نفر دیگری هم بود. سه نفر را همزمان
میخواستند ترور کنند.
در طول این چند سال بعد از شهادت شهید
علیمحمدی، شاید اگر بگویم یک نفر که مسئول تر از بقیه در حفظ جان متخصصین
کشور کار کرد، او آقای فخریزاده بود. بسیار هم سختی کشید تا بتواند پول
پیدا کند، تجهیزات بگیرد، ماشین تهیه کند.
*متولد 37 در آبادان هستید ولی اصلیت شما کازرونی است.
بله. روستای دوان نزدیک کازرون.
*چه سالی ازدواج کردید؟
بعد از فتح خرمشهر، سال 61 ازدواج کردم.
*چطور با حاج خانم آشنا شدید؟
خیلی راحت. یکی از دوستان با یکی از خانم های دانشجو در شیراز ازدواج کرده بود و به من پیشنهاد میداد میگفت خانمی هست که به اخلاق شما می خورد. من هم می گفتم نه. یکبار با هم در جایی نگهبانی می دادیم به من گفت اینجوری است و من قبول نکردم و گفتم تا خرمشهر آزاد نشود دور این چیزها نمی رویم. نه ترک جبهه می کنم و نه ازدواج می کنم. باید برویم تا خرمشهر آزاد شود. وقتی این اتفاق افتاد از 6 خرداد از خط مقدم عقب آمدیم و کنار جاده اهواز خرمشهر چادری بود، آنجا چند تا شهید هستند.
فرد مسنتری آنجا بود و حالت بزرگی به ما داشت و مسئول بود. گفت فلانی و فلانی شهید شدند. بروید یک اثری از خود برجا بگذارید. شهدا آن زمان سن و سال کمتری از من داشتند. من 23 ساله بودم و این شهدا زیر 20 ساله بودند. همه از پشت من را هل دادند و گفتند این از همه بزرگتر است. آن بزرگ قوم ما، آقای عبدالرحمان جزایری که خداوند عمر بابرکت به ایشان بدهد، کاغذ کوچکی را برداشت و گفت بنویسم که پول بگیرید تا بتوانید ازدواج کنید؟ گفتم لازم نیست و من پول لازم ندارم.
رفتم و به دوستم گفتم آن خانمی که سال گذشته میگفتید چه شد؟ گفت عجب پررویی هستی ها؟ فکر کردید او منتظر مانده تا شما بیایی؟ (میخندد)
من هم گفتم من گفته بودم تا خرمشهر آزاد نشود ازدواج
نمی کنم. من عهد خودم را انجام دادم و این واجب است. فردای آن روز گفت
برای صحبت بیایید. رفتم و با خانمم دو تا دو ساعت صحبت کردم. در دو ساعت
اول من راضی شدم. شاید ایشان 50 درصد بود و در دو ساعت دوم هم ایشان راضی
شد. دوباره به جبهه رفتم و عملیات رمضان بود. بعد که زنده ماندیم، این بار
تا بندرعباس عقبنشینی کردیم. خواستگاری در سه روز رفتیم، خواستگاری و عقد
انجام شد و حاج خانم هم آمد و برای سفر بعد از ازدواج، به خرمشهر رفتیم.
*چند فرزند دارید؟
دو فرزند دارم. یک پسر و یک دختر دارم.
*ازدواج کردند؟
بله.
*نوه هم دارید؟
سه تا نوه دارم، یکی از دخترم و دو نوه از پسرم دارم.
*تفریح شما چیست؟
بعد از اتمام اشتغال به کار در سازمان انرژی اتمی
یعنی در 7 سال گذشته بیشتر به ایران گردی میپردازم. من مسافرت زمینی را
دوست دارم که هر جایی خواستیم بایستیم و طبیعت را ببینیم. بیشتر شاید
سرگرمی من کوه رفتن، رفتن به آثار تاریخی، جنگل، دریا و اینهاست. در آب
خیلی نمی روم. بیشتر هم دریای جنوب میروم.
*اهل فیلم و سریال هستید؟
تا حدی که بتوانم میبینم یعنی اگر در خانه باشم.
معمولاً دیر به خانه می رویم. برخی مواقع بچهها خوابیده اند، می گویند
اخبار هم گوش نکنید.
*اهل ورزش هستید؟
به دلیل آسیب هایی که دیدم ورزش های سنگین نمی توانم انجام دهم یعنی کوه بخواهم بروم، اگر بتوانم راه بروم عصایی باید دستم باشم و باید مراقب قوزک پای خود باشم که مشکل ایجاد نشود و بتوانم بعدا کار کنم. برای همین شاید در حد نرمش باشد. در محوطه باز باشد قدم بزنم.
بودن محافظ ها هم کمی سخت است و بعضاً من آن ها را
اذیت میکنم. بندگان خدا از صبح تا شب با ما بودند و شب وسایلمان را می
گذاریم و می گوییم این ساعت راه می روم. بالاخره مسیر طولانی را بروم ولی
همیشگی نیست. به خصوص اخیراً که به مجلس رفتم، سخت است ولی در حوزه
انتخابیه می رویم هر از گاهی یک بخش هایی از ماشین پیاده می شویم و راه می
رویم. حداقل با مردم می رویم، مغازه می رویم، در بازار قدم میزنیم. اینطور
است که بیشتر پیادهروی می کنیم.
*انقلاب که شد 20 ساله بودید؟
بله.
*فعالیت های انقلابی داشتید؟
حالا اگر بشود اسمش را انقلابی گذاشت، من از دوره
دبیرستان قبل از انقلاب فعالیت هایی داشتم و با یکسری از دوستان بحث های
سیاسی میکردیم و سعی می کردیم بر اطلاعات خودمان بیفزاییم. دانشگاه هم
خارج نرفتم آن موقع، یکی از دلایلم این بود که می خواستم فعالیت سیاسی در
دانشگاه داخل کشور داشته باشم حتی می خواستم علوم سیاسی بخوانم. در سال 56
دستگیر شدم و مدت کوتاهی در زندان عادل آباد شیراز بودم.
*از چه زمانی وارد سپاه شدید؟
من به صورت رسمی وارد نشده بودم. در سال 58 اولین
کارم را در سپاه شیراز شروع کردم ولی عضویتی نداشتم و حقوقبگیر نبودم. جنگ
که شد به جبهه رفتم و آنجا هم تقریباً ده ماهی سپاه خرمشهر بودم. بعد وارد
جهاد سازندگی شدم، 6 سال در جهاد سازندگی بودم و بعد از فوق لیسانس، از
جهاد به سپاه منتقل شدم.
*در پدافند هسته ای رفتید؟
بله. 19 سالی شد. یکی از دوستان به من گفت هسته ای
خوانده اید و لازم است و می خواهیم آن واحد را شکل دهیم و از 65 همکاری را
شروع کردم و در 66 تزم را تحویل دادم دفاع نکردم، آمدم و 6 ماه بعد برای
دفاع رفتم.
*یک مطلبی از شما خواندم که آقای شهریاری سال 76 به شما میگویند از دولت آن زمان با من تماس گرفتهاند که چه کسی را رئیس انرژی اتمی تعیین کنیم.
آن زمان که آقای خاتمی انتخاب شده بود.
*شما چه چیزی بهش گفتید؟
آنجا من گفتم اگر بخواهند کار جدی در مملکت کنند، بهتر از من پیدا نمیکنند. (میخندد)
*خودتان را گفتید؟
به او گفتم چون اعتقادی داشت و سه سال با من کار کرده بود، او من را مجبور کرد دکترا بخوانم. به من گفت این چیزها را می دانی... چون کارهای اجرایی زیادی کرده بودم یعنی در زمان جنگ مسئول مهندسی بودم. کار من لودر و بولدوزری بود. از شهدای زیادی مسائلی را یاد گرفتم. سوراخ های انرژی هسته ای را بلد بودم و می دانستم چه خبر بود. برای همین گفتم اگر می خواهند کار جدی کنند بهتر از من نیست، ولی اگر بخواهند باری به هر جهت کار کنند، یکی از این وزرا بیکارشده را انتخاب میکنند.
یکباره اخبار اعلام کرد آقای آقازاده رئیس انرژی اتمی شده است. گفتم خدا پدرومادرشان را بیامرزد که وزیر نفت را گذاشتند که باز شرکت و کارخانه را میفهمد و انصافاً هم ارزیابی از دوره اقای آقازاده می کنم، میبینم دوره شکوفایی صنعت هسته ای، برای زمانی بود که ایشان حضور داشتند و 12 سال میشد.
*گفته بودید از سال 82 شما را تخلیه تلفنی میکردند. درست است؟
بله. برای ما عادی بود؛ چون آخر اسفند من در دفترم نشسته بودم. تماس گرفتند و گفتند از دفتر یکی از مقامات بالای کشور است، چون این موارد را بیان می کردند تا طرف مقابل فکر کند واقعاً مهم است. صحبت میکرد که در نیروهای مسلح کارهای هسته ای چطور است و ما نگران هستیم و خدای ناکرده اتفاق نیفتد. من هم گفتم به ایشان بگویید هیچ بخاری بلند نمیشود و عید را راحت بگذرانید. (میخندد)
بعد می گفتند شما کجا مسافرت می روید؟ در کدام مسیر می روید؟ می گفتم من قم می روم و بعد تصمیم می گیرم اراک بروم و یا از راه کاشان بروم. خودم هم نمی دانم کجا می خواهم بروم. گفت بالاخره هتلی می روید. گفتم معمولاً من در ماشین می خوابم.
بعد می گفت ما بخواهیم به شما دسترسی داشته باشیم، اسم عده ای را بیان کنید. گفتم اینطور نمی شود اسم داد. شما بعداً جلسه ای برگزار کنید تا بدانم کار شما چیست تا من مطابق آنها به شما اسم بدهم و یا اگر کار ضروری داشتید دفتر آقای شمخانی زنگ بزنید آنها به من میگویند.
یکبار دیگر هم تماس گرفتند، در دانشگاه امام حسین (ع) به دفترم زنگ زدند و آن زمان من مدیر گروه فیزیک بودم. دفتردار من از این جهت توجیه بود. آمد گفت منافقین! گفتم وصل کردند و گفتم بفرمائید؟ گفتند شما؟ گفتم حسنی هستم! گفتند برای آقای دکتر عباسی سخنرانی گذاشتیم و از موسسه آموزش و تحقیقات وزرات دفاع هستم و اسم خودش را هم گفت و خیلی چرب زبان هم بود. از من بیوگرافی را خواست. گفتم شما سخنرانی گذاشتید میدانید تخصص ایشان چیست. اسم آقای فخریزاده هم بیان کرد. گفتم این طور کار نکنید. شما وزارت علوم بروید و بیوگرافی همه اساتید وجود دارد و تماس رسمی بگیرید و به شما اطلاعات را می دهند. اینکه به اینور و آنور زنگ بزنید فایده ندارد. تشکر کرد.
بعد گفتم من یک چیزی به شما بگویم. خجالت نمی کشید
از این کارها که انجام می دهید؟ گفت چطور؟ گفتم این روشها قدیمی شده است.
این روش ها را جمع کنید، کاری نمیتوانید انجام دهید. یکی که تماس را هدایت
میکرد گفت قطع کنید. ما با این پدیده از سال ها پیش مواجه بودیم و هنوز
هم ادامه دارد. هنوز هم برخی از افراد میگویند به ما زنگ زدند و اینطور
گفتند.
*در سخنرانیتان در آژانس گفته بودید MI6 اطلاعات دانشمندان اتمی ما را بواسطه عاملین اطلاعاتی صهیونیست گردآوری میکند.
بله. خیلی ساده در کشورهای مختلف خودشان را معرفی میکردند که از MI6 آمده ایم. مثلا در فرانسه یکبار اتفاق افتاده بود. یکی از نیروهای متخصص ایران آنجا بود، برای دیدار خانواده و فرزندش رفته بود. آنجا سرویس امنیتی فرانسه بعد از گذشتن از گیت کنترل، دعوتش به اتاقی کرده بود و کسی هم آمده بود و می گفت من از MI6 انگلستان آمده ام تا با شما صحبت کنم. درباره عباسی، فخریزاده، شاگرد دیگر ما، همچنین درباره شهریاری و غیره اطلاعات می خواستند.
حتی موردی از آفریقای جنوبی داشتیم که با یکی از تجار ایرانی ارتباط گرفته بودند و بعنوان سرمایهگذاری در ایران، بعد مدتی به من ایمیل هایی که ردوبدل می شد را نشان داد که گفتم جاسوس بود. یکی از دوستان قدیمی من بود. یکی دو سال رابطه قطع بود و بعد دوباره رابطه برقرار شده بود و در یکی از کشورهای عربی قرار گذاشته بودند. آنجا رفته بودند و صحبت کرده بودند. گفته بودند راه دور است و من نمی توانم بیایم و یک فرد انگلیسی می آید. قبول کرده بود. آن فرد انگلیسی هم آمده بود و یک دفتری داشت و باز کرده بود. در اولین مورد اسم من را پرسید. او هم گفته بود من نمیشناسم. گفته من دفتر ما در آن کشور است و مسئول اینتلیجنت سرویس ماست و باید با شما کار کنیم.
آن فرد هم ایران آمد و بعد مدتی گفت شما میگفتی
اینها سرویس امنیتی و جاسوسی هستند. آمدند و درباره خود شما سوال داشتند.
من هم به او گفتم تاریخ تولد شما چند است. گفتم تاریخ تولد من و شما یکسان
است. گفتم کجا درس خوانده ای؟ گفتم درست است شما تجارت میکنید ولی آنها
شما را ردیابی و رصد کردند و چون مشخصات دانشگاه شما با من یکسان است فکر
میکنند اطلاعاتی از من دارید. در حالی که کار من حوزه دیگری است و شما
فیزیک نمیخوانید.
*از روز ترور بسیار صحبت کردید. خلاصه این است که حرکت میکردید و بمب را میچسبانند و متوجه میشوید.
بله. موتوری بمب را چسباند و صدای کمی آمد.
*ولی شما هوشیار بودید.
دست او هم به آئینه خورد. برگشت که به من بگوید
ببخشید دستم خورد. من فریب نخوردم. به جای اینکه به او نگاه کنم، به شیشه
نگاه کردم و بمب را دیدم که چسبیده است. آنجا من دو کار می توانستم انجام
دهم که یکی افزایش سرعتم بود تا به او برسم و بزنم. تصمیمی که گرفتم این
نبود که فکری کردم؛ بالاخره روی ترمز زدم و فریاد زدم که خانمم پیاده شود.
هشدار دادم که از ماشین پائین بیاید. در ذهنم بود که به او گفتم بمب است،
ولی ایشان میگفت نگفتی. خوب شد من نگفته بودم وگرنه کپ میکرد من چه کار
می کردم! بیرون پریدم و گفتم منفجر هم شود باید تلاش خودم را بکنم. همه
اینها در یکی دو ثانیه اتفاق افتاد.
*خانمتان هم بیرون آمد؟
نه، ولی فکر کرده بود موتوری به ماشین من زده و من
بیرون میروم که اعتراض کنم. ذهن ایشان به این سمت رفته بود. من جهت انفجار
را عوض کردم، یعنی در ماشین را باز کردم که به ایشان نگیرد و خودم هم فرار
کردم. ماشین را دور زدم دیدم حاج خانم پیاده نشده و فقط از خدا وقت اضافه
خواستم. سمت در ماشین رفتم و باز کردم. خوشبختانه کمربند را باز کرده بود.
چادر و مقنعه و هر چه بود را گرفتم و گفتم بیرون بیا. با خشونت به ایشان
گفتم بیرون بیایید. او را بلند کردم و بیرون کشیدم که خواستم حائل شوم بمب
منفجر شد. ایشان بیشتر از من مجروح شد.
*گفته بودید آقای فخریزاده جلوی دسترسی بازرسان آژانس را به نیروهای مسلح گرفت.
نه، به این صراحت نبود. آقای فخریزاده چون در حوزه نیروهای مسلح بود و من هم یک پیام میدادم. یعنی من به آقای آمانو در آژانس گفتم، وقتی که خداحافظی میکردیم، گفتم ایران بیایید و جاهای قشنگی دارد و اصفهان و شیراز را ببینید یعنی همش توی این پروندهها نروید. بیایید و ببینید ایرانی ها آدم های دیگری هستند و تمدنی اینجا بوده است؛ گفت: «و پارچین»!
گفتم پارچین هم شما را میبرم ولی شرط دارد که اول بعنوان متخصص به من ثابت کنید کار هستهای در پارچین بوده است. اگر توانستید من را قانع کنی، نظامیان ما متفکر و معقولی هستند، من آنها را راضی می کنم که به شما نشان دهند.
آقای فخری زاده هم مسئولیت داشت و اطلاعات درست را به کشور میداد. وقتی در جایی کاری انجام نشده، آنها باید ثابت کنند و این درست هن بود. به هر حال مسئولین نظامی ما که عهدهدار پارچین و سایر مراکز نظامی بودند از ما می پرسیدند. من به عنوان رئیس انرژی اتمی آن زمان می گفتم و بعد بعنوان یک متخصص دانشگاهی میگفتم که زیر بار نشان دادن این مراکز نروید، چون آژانس اینطور عمل میکند، یعنی طریقه عمل کردن آژانس را به آنها گفتم.
گفتم کافی است یک جا را نشان دهید، قلاب اینها گیر
کند دیگر رها نمیکنند. دفعات قبل هم آنها آمده اند. چه چیزی پیدا کردند؟
به همان دوره ای که ایران با اینها همکاری کرده استناد کنید، چون اینها
اطلاعات دیگری از مراکز نظامی ما کسب می کنند.
*چطور به ریاست سازمان انرژی اتمی انتخاب شدید؟ به نظر شما ترور موثر بود؟
بله، خودم گفته بودم، من نه بچه کسی بودم منظورم مدیران مرسوم کشور است.
*گفته بودید من را دشمن معرفی کرد، نه گروه ها و احزاب سیاسی!
بله. همینطور است. من دانشیار دانشگاه شهید بهشتی
بودم. این سابقه را از دریا، ساخت لنج فایبرگلاس، ماهیگیری، واحد مهندسی و
غیره داشتم. داخل کشور درس خواندم. هر چه بود در نظام جمهوری اسلامی ایران
یاد گرفتم، چرا به من پیشنهاد نمی شد؟ از نسل قبل ما را میگذاشتند. اینجا
حکمت خدا بود. قرار بود اتفاقی بیفتد و خون شهدا برکتش را در جایی نشان
دهد. خداوند میتوانست به من هم بگوید که الان باید بروی. اما ظاهرا خیلی
خالص نشده بودم! کار دیگری باید انجام می دادم و شاید به این دلیل بود که
ترور من ناموفق بود.
اینجا هم من انتظار نداشتم رئیس سازمان انرژی اتمی
شوم. بعد از مدتی به من گفتند شما چقدر انتقاد میکنید؟ گفتم اینها شهید
شدند، من میدانم چه اتفاقی می افتد. برای دیگران هم این اتفاق می افتد و
باید یک کاری کرد، چون مهاجم بودم و حرف می زدم. بعد که آقای احمدینژاد
خواست که من را ببیند، جلسه یک ساعته ای با ایشان داشتم. درباره برکناری
آقای متکی با ایشان صحبت کردم، درباره هدفمندی یارانه ها خودش گفت. گفت
مردم خوب همکاری می کنند، گفتم مردم الان در برکناری متکی هستند و سیستمشان
دارد پردازش می کند چطور هواپیما دفتر کار او بود که در هوا او را برکنار
کردید.
بعد مردم می گردند کدام قسمت پول حلال نبوده که شما می گویید پول هدفمندی حلال است و مردم پردازش می کنند. (با خنده)
درباره مدیریت جهان با او صحبت کردم. یکی از وزرا هم نشسته بود و دوست مشترک ما بود و خیلی راحت نبود که من این حرف ها را به آقای احمدینژاد میگویم. من خیلی راحت با ایشان صحبت کردم. بعد به من گفتند حکم را بزنم؟ من چیز دیگری داشتم میگفتم. تا دفعه 5-4 بود و در نهایت گفتم چند بار پرسیدید ولی مگر من را می شناسید که بخواهید حکم بزنید؟ باید تحقیق کنید. گفت من شما را می شناسم. به هر حال جلسه ختم شد و خداحافظی کردیم.
آن دوست مشترک به آقای فخریزاده هم گفته بود. گفته بود عباسی در آنجا این حرف ها را زده است. آقای فخری زاده هم می خواست انسجامی در این موضوعات ایجاد شود تا بیشتر کمک کند. من هم گفتم من هنرپیشه نیستم که نقش بازی کنم و کارگردان کات بدهد و از نو بازی کنیم. من خودم هستم و نمیتوانم نقش بازی کنم. هر چیزی بخواهم میگویم، آنجا فرصتی پیدا کردم و دو انتقاد هم گفتم. آقای احمدینژاد هم این ظرفیت را داشت که آدمی مثل من را تحمل کند. بار دوم هم رفتیم اتفاقاً درباره کارهایی که زمان انتخابات کرده بود، در مناظرات گفتم شما که رای می آوردی، این چه کاری بود که انجام دادی و مملکت را بهم ریختی؟! گفت شما یک مواردی را نمی دانید. گفتم من استاد دانشگاه هستم، صداوسیما و روزنامه و اطلاعات دیگر ملاک است. لازم نبود این کار را انجام دهید چون رای میآوردید.
از من درباره برنامه هسته ای پرسید. گفتم هیچ برنامه
ای ندارم. درباره رآکتور باید صحبت کنم؟ همین برنامه را درست ادامه دهیم
خوب است. من صحبت هایم را کردم و گفتم با حرف هایی که من درباره انتخابات
گفتم و انتقاد کردم و یک مورد هم درباره پیچاندن گوش مدیران بود که سخنرانی
کرده بود، ایشان گفت ما یک چیزی گفتیم و من گفتم شما حق ندارید هر چیزی را
بیان کنید، باید از مدیران اجرائی کشور دفاع کنید و برای چه گوش آنها را
تاب میدهید؟ من هم یکی از مدیران اجرائی جزء بودم. نباید این صحبت ها شود.
چون ما دانشگاهی بودیم و مثل استاد دانشگاه با هم صحبت می کردیم. یعنی در
هموزن استادی با ایشان صحبت می کردم. ایشان هم جواب می داد و راحت بود.
بار سوم، روزی بود مجلس رای اعتماد به آقای صالحی داد که وزیر خارجه شود و
همان روز من را خواستند و یکباره گفت حکم را بیاورید. میثاق نامه بود و من
گفتم چیزی که نخوانم را امضا نمی کنم. خندید و نشست. من هم متن را خواندم.
یک جایی را دست گذاشتم و گفتم خودتان این مورد را قبول دارید؟ گفتند بله،
من هم گفتم اگر خودتان قبول دارید امضا می کنم.
*کجا دست گذاشتید؟
اینکه عزل و نصب ها را با ایشان هماهنگ کنم.
*استاکس نت در زمان شما بود؟
زمان ما هم بود ولی از قبل کارش را کرده بود و شناسایی کرده بود و زمان ما هم ادامه داشت.
*گفته بودید در گیجهای شرکت ادوارد انگلیس است.
آن گیجهای ادوارد در آنها یک دستکاری کرده بودند و
لوله وسطی که به لولهکشی سانتریفیوژ برمیگردد با ماشین تراش ماشینکاری
کرده بودند و نازک شده بود. دیواره را خیلی نازک کردند. فرض کنیم اگر نیم
سانت بود، به یک میل یا نیم میل رساندند. بعد مادهای مانند ماده منفجره
سنتکس را آنجا گذاشته بودند. سیمی می آمد، بردی اضافه کرده بودند و در سوکت
16 پینی که آخرش میخورد که سیگنال را بدهد و تغذیه شود، در آن هم یک مدار
الکترونیک خیلی کوچکی قرار دادند که تعدادی از اینها در سیستم ما وصل شده
بود. در اثر غفلت یا اطمینانی که مدیر وقت کرده بود که اینها 9 ماه آنجا
وصل بودند، آنها را عوض نکرد؛ چون من دستور داده بودم بدلیل اینکه منتظر
بودیم دشمن کاری کند، دستور داده بودم هر چه سیم داخل می رود و کابل کنترل
وصل است را باز کنید و داخل آن را ببینید. نیروهای چک و خنثی ما احتیاط
لازم را نکرده بودند. اینها چیزهایی بود که باید دقت میشد. اینها برای 5-4
سال قبلش بود که به ایران داده بودند. از آن زمان برنامهریزی کرده
بودند.
من اینها را در سخنرانی خود در آژانس هم شرح دادم. برای خیلی ها هم جالب بود که ریز خرابکاری ها را توضیح می دهیم.
*از انرژی اتمی پیگیری کردید که اتفاق نطنز به کجا رسیده است؟
نه. ما بعنوان کمیسیون انرژی وارد نشدیم چون مسائل
از این قبیل را کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی وارد می شود. من بعنوان یک
متخصص این موضوع و کسی که این مکان ها را دیده و میداند این دستگاه ها
چکار میکند، همان ابتدا گفتم می تواند انفجار اینطور صورت بگیرد چون اگر
جهت به سمت داخل باشد، ریختن آجرها، تجهیزات به سمت داخل باشد، یعنی از
بیرون زدهاند. یعنی موشکی چیزی زده اند. لازم نیست من آنجا را ببینم ولی
اگر اینها به سمت بیرون پرت شده باشند یعنی انفجار از داخل است.
بعد
اگر میز آنجا باشد یعنی گوشه ای پرتاب شده معلوم می شود مواد منفجره اطراف
بوده است. اگر میز منهدم شده و قطعات پخش شده یعنی در داخل میز مواد منفجره
بود. خب اطلاعات نیروهای ما هم کافی نیست. تجربه کافی ندارند یعنی نیروهای
امنیتی و حفاظتی ما هم همراه نیروهای علمی رشد میکنند.
*اینکه می گویند به اندازه کافی تربیت کردیم، به اندازه کافی نیرو در این مسیر تربیت شده شعار است تا التیام زخم کنیم یا بعنوان آدم کارکرده در این عرصه این را تائید میکنید؟
وقتی من این حرف را میزنم در آن بعدش درست می گویم
که به تعداد کافی آدم تربیت کردهایم. آدم ها از من و شهریاری، فخریزاده،
علیمحمدی و رضایی نژاد بهتر هستند. من آنها را دیده ام و با آنها بحث کرده
ام. آنها فقط از من یاد نگرفته اند، از شهریاری، از علیمحمدی، از اساتید
دیگر یاد گرفته اند.
یک زمانی ممکن است من ترور شوم و نباشم و کسی مثل
من نمی تواند جامع برای شما صحبت کند. (میخندد)؛ در این بعد نقص داریم. با
در بعد مدیریتی مدیر دیگری بیاید و سوار کار شود، ممکن است وقفه ای ایجاد
شود ولی تقریباً این دوستان چیزی نزد خودشان نگه نداشتهاند. به خصوص
افرادی که در معرض خطر بودهاند.
درست است فقدان شهریاری برای ما سنگین
بود ولی تمام مکتوبات او موجود است. ولی هر کسی جای خودش است و اگر قرار
بود این طور باشد در طول تاریخ این میزان عالم از دنیا رفته اند، این میزان
مدیر از بین رفته اند، جامعه بشری رشد نکرده است؟ شاگردان همیشه بهتر از
استادان هستند.