به گزارش پایگاه 598، روزنامه شهرآرا نوشت:
شاید اولین باری است که هنگام نوشتن از یک سوژه، حتی نمیتوانیم عنوان
دقیق آن را برزبان بیاوریم و از این نظر یکی از اصول مهم روزنامه نگاری را
که طرح دقیق و درست و شفاف موضوع بحث است، ناقص انجام میدهیم؛ اما اصل
اولیهای دیگر، یعنی اهمیت سوژه، آن قدر چشمگیر است که نوشتن از چالشی که
یک هفتهای است در فضای مجازی به آن مبتلا شده ایم را واجب میکند.
چالشی که به جای تعریف دقیق عملی که در آن
صورت میگیرد، از عبارت «انجام حرکت سخیف با بزرگ ترها» استفاده میکنیم.
حرکت سخیفی که شاید مقصر اول و دوم و سوم آن خود انجام دهندگان این حرکت
شرم آور باشند و مقصر آخرش یک شاخ مجازی که مردم را به انجام آن فراخوانده
است.
باز هم بازی درجه یک سایتهای شرط بندی
شاید تابستان سال ۱۳۹۳ بود که برای
اولین بار واژه چالش در فضای مجازی و به تبع آن به مراودات روزمره مردم
وارد شد. زمانی که فیس بوک دوران اوج خود را میگذراند و چالشی جهانی که به
ایران هم رسیده بود، بین کاربران فیس بوک فراگیر شد. چالش ریختن آب سرد
روی سر خود که در آن هر فرد از ۳ نفر دیگر درخواست میکرد و آن فرد هم این
کار را میکرد و بعد هم ۳ نفر دیگر را به چالش دعوت میکرد و بسیاری از
افراد سرشناس و البته کاربران عادی را به این چالش کشانده بود و افرادی که
این چالش را میپذیرفتند، فیلم مفرح انجام این حرکت را در فیس بوک منتشر
میکردند.
چالشی بامزه که هدف آن یادآوری اهمیت توجه
به بیماران ALS و کمک خیریه به آنان بود. بعد از این چالش تا همین امروز
دهها چالش دیگر با گسترده شدن فضای مجازی در داخل و خارج ایران شکل گرفته و
برای مدتی مردم را سرگرم یا توجه آنان را به موضوع مهمی جلب کرده است.
روندی که در یکی دو سال گذشته و با ورود شاخهای بی سروپای مجازی وارد
مراحل مشمئزکنندهای شده است.
از چالش گفتن یک حرف دروغ یا بی ادبانه جلو
اهالی خانواده و فیلم برداری از واکنش آنها تا چالش اعلام مجردبودن و
تقاضا برای ورود به رابطه عاشقانه که وحید خزایی راه انداخت و چالشی که
ساشا سبحانی برای یک نوع حرکت خاص ذکرنشدنی جلو دوربین و فرستادن فیلم آن
به راه انداخته بود که البته این چالش چندین شب در لایو ساشا سبحانی هم
به صورت زنده و مستقیم از سوی داوطلبان انجام میشد.
اما حرکتی که به تازگی یکی از شاخهای مجازی
با نام میلادحاتمی که مثل همه شاخهای ترکیه نشین در باند تبلیغ سایتهای
شرط بندی است و با عکس و فیلم گذاشتن از لحظات خصوصی زندگی شخصی اش به
دنبال کننده میلیونی رسیده، راه انداخته است، روی همه چالش گذاران و چالش
انجام دهندگان را سفید کرده است.
این چالش، مخاطبانش را به انجام حرکتی
شرم آور با افراد خانواده با محور بزرگ ترها و فرستادن فیلم این حرکت برای
صفحه میلاد حاتمی دعوت میکرد تا او فیلم را در صفحه اش منتشر کند. حرکتی
که جایزه آن یک، ۲، ۵ یا ۱۰ میلیون تومان پول است و به همین علت برای
جذاب شدن فیلمها و برنده شدن در این چالش، بزرگ ترها سوژههای بهتری
میشدند، چون به طبع خنده بیشتری میگیرند و خنده بیشتر هم به معنی
انتخاب شدن و برنده شدن جایزه است.
اما این شاخهای بی سروپا که برای کسب درآمد
و تبلیغ سایتهای شرط بندی عروسک و بازیچه گردانندگان این سایتها شده اند
و به تبع آن عده دیگری را بازیچه خود قرار میدهند، گزینه درستی برای
انتقادشدن نیستند، زیرا اوضاع آنان کاملا مشخص است و به توضیح نیاز ندارد
که برای ۱۰۰ دنبال کننده بیشتر یا چند هزار دلار درآمد بالاتر چه کارهایی
میکنند، بلکه اشکال کار از جای دیگری است.
به حماقت هایشان عادت میکنیم!
پیکان انتقادها اتفاقا نه به سوی شاخها که
به سمت ماست، ما که در اینستاگرام به شدت درحال عادت کردن هستیم. عادت
یعنی چه؟ یعنی اینکه به یک نفر با سطح پایینترین کارهای ممکن توجه میشود
و ما، هم برای چند روزی خندیدن صفحه او را دنبال میکنیم و ویدئوها و
عکس هایش را نگاه میکنیم و برای دوستا نمان میفرستیم و هم از آن کار و از
آن فرد بدمان میآید و با خودمان قرار میگذاریم که یکی دو هفته دیگر او
را آنفالو کنیم، اما به تدریج دیدن کارهای احمقانه او برای ما طبیعی
میشود و هر روز به دیدن عکس و ویدئویی از او عادت میکنیم.
بعد او برای اینکه ما را که عاشق دیدن حماقت
شده ایم، نگه دارد، به کارهایش درجه بالاتری از حماقت میبخشد، بعد برای
اینکه دنبال کنندگانش بیشتر شوند، از دنبال کنندگان فعلی اش میخواهد تا
چالشی به نام او انجام دهند و افرادی که برای تمسخر چندروزه او رفته بودند و
حالا چند ماهی است که درگیر او شده اند، این چالشها را انجام میدهند و
کم کم به انجام این کارها عادت میکنند و درجه چالشهایی که برایشان تعیین
میشود هم به مرور بالاتر میرود.
کسانی که اگر چندماه پیش به آنان میگفتیم
که تو روزی فیلمی از بدن یکی از اعضای خانواده خود را در صفحهای با
میلیونها دنبال کننده پخش خواهی کرد، پوزخند میزدند یا عصبانی میشدند،
حالا این قدر از این فیلمها دیده اند که «عادت» کرده اند و این کار را که
حالا «طبیعی» شده است، انجام میدهند. این افراد از ما دور نیستند، ما هم
که با سرزنش و پوزخندی تلخ و نگاهی عاقل اندرسفیه درباره حرکت آنان
مینویسیم و میخوانیم از آنان دور نیستیم، فقط کافی است عادت کنیم!
متاسفانه این چالشها بهاندازهای شرمآور
هستند که نتوانستیم عکس و ویدئویی از آنها منتشر کنیم.