محمدعلی کریمخانی پیشتر درباره ماجرای ساخته شدن قطعه «آمدم ای شاه پناهم بده» گفته است: روزی آقای محمد اصفهانی با من تماس گرفت و به من گفت که در مجلس ترحیم یکی از اقوام آریا عظیمینژاد از آهنگسازهای خوب کشورمان مصیبت خوانی کن. در پایان مراسم آریا به من پیشنهاد ساخت یک قطعه را داد و من هم قبول کردم.
آریا عظیمینژاد (آهنگساز) در اینباره گفته است: در زمان ساخت یک آهنگ فشار زیادی را تحمل میکنیم ولی آقای کریمخانی حوصله زیادی داشتند. موسیقی «در این قطعه از بهشت» یا همان «آمدهام ... آمدم ای شاه پناهم بده» دومین تجربه کاری من با ایشان بود. خیلی برای ساخت این آهنگ فکر کردیم و وقت گذاشتیم. در بین اشعار موجود فقط شعر «آمدهام...» میتوانست مفهوم را به خوبی انتقال دهد. در زمان انتخاب شعر، هر دو نفرمان ناامید شده بودیم و به شعر دلخواه نمیرسیدیم. احساس کردم که ایشان خیلی مغموم شدند و من هم همین حس را داشتم و انگار که به یک بن بست رسیده بودیم.»
کریمخانی درباره جزییات ساخت آهنگ و ادامه ماجرا اینگونه گفته است: به قدری شعر و آهنگ را عوض کردیم که حنجره من بیحس شده بود. به آریا گفتم «برو دو تا چای بیار تا بخوریم». دو رکعت نماز هم خواندیم و به یک باره همه چیز عوض شد و ورق برگشت و من شعر «آمدهام ...» را پیدا کردم. اولش را اشتباه خواندم و گفتم «آمدهام» اما آقای عظیمینژاد آن را پاک نکرد و گفت که باعث زیبایی کار میشود. اگر عنایت «آقا» نبود، کار من به جایی نمیرسید و اینها همه از لطف ایشان است.»
آمدهام آمدم ای شاه پناهم بده
خط امانی ز گناهم بده
ای حرمت ملجأ در ماندگان
دور مران از در و راهم بده
ای گل بی خار گلستان عشق
قرب مکانی چو گیاهم بده
لایق وصل تو که من نیستم
اِذن به یک لحظه نگاهم بده
ای که حَریمت به مَثَل کهرباست
شوق وسبک خیزی کاهم بده
تاکه ز عشق تو گدازم چو شمع
گرمی جان سوز به آهم بده
لشگرشیطان به کمین من است
بی کسم ای، شاه پناهم بده
از صف مژگان نگهی کن به من
با نظری ، یار و سپاهم بده
در شب اول که به قبرم نهند
نور بدان شام سیاهم بده
ای که عطا بخش همه عالمی
جمله ی حاجات مرا هم بده
میشه ضامنم بشی - غلامرضا صنعتگر
صنعتگر در مورد ماجرای از دست دادن صدا و برگشتن صدایش گفته است: به من گفته شد تا زمان بسیار زیادی نمیتوانی بخوانی و نهایتاً پس از گذشت مدتی فقط در حد تکلم میتوانی صحبت کنی. به تعبیری دکترها آب پاکی را روی دستم ریختند. اما راستش من از زمانی که وارد ورطۀ بیماری شدم، معتقدم در کنار بحث علمی و پزشکی، مباحث معنوی هم در درمان بیماری بسیار موثرند. به همین خاطر چند روز قبل از شهادت امام رضا(ع)، یک بلیت تهیه کردم و هتل را هم با یکی از دوستان هماهنگ کردم تا به همراه همسر و پسرم به زیارت امام رضا(ع) برویم. اما دم رفتن، به خاطر فشارهای بسیار زیاد روحی که به من وارد شده بود، یک شک و تردید در دلم جرقه خورد و چون امکان تکلم نداشتم، روی کاغذ نوشتم که تا خود امام رضا(ع) مرا نطلبد، من به مشهد نمیروم. بلیتها را پاره کردم و نشستم در کنج خانه. به فاصله کوتاه از آن روز، خادمین امام رضا با من تماس گرفتند و با همسرم صحبت کردند که برای تقدیر از شما دعوت میکنیم به مشهد بیایید و اینگونه به واسطه دعوت خود امام رضا، به مشهد رفتیم. سه روز دخیل بستم، اتفاقی نیفتاد و دست خالی برگشتم. این بار با دست خالی برگشتنم، طعنههایی که به من میزدند چند برابر شد، طعنههایی از این دست که تو که اینقدر خودت را مرید امام رضا میدانی، پس چرا امام رضا برای شفایت کاری نمیکند، اما بعد از برگشتن از مشهد ورق برگشت، از آنجایی که مادرم ۵۶ روز بود که من را ندیده و حتی صدایم را هم نشنیده بود، به تهران آمد. همان شب که به عیادت من آمده بود، خواب دیدم که در همان هتل در مشهد هستم و نزد پرسنل هتل گلایه میکنم که من دیگر به حرم امام رضا نمیآیم… صبح بیدار شدم و این بار با عنایت خاصه امام رضا، صدای من بعد از ۵۶ روز شفاف بود. به شکل باورنکردنی صدایم مثل روز اول برگشته بود.
اومدم تا ببینم لحظه عاشق شدنُ
به دلم افتاده بود صدا زدین آقا منو
دل تنهامو آوردم با یه دنیا دلخوشی
کمتر از آهو که نیستم میشه ضامنم بشی
اومدم همسایه های پاپرت رو دون بدم
دلمو رو دست بگیرم تا بهت نشون بدم
روبروی گنبدت سجده کنم سلام بدم
خسته نیستم اگه من از راه دوری اومدم
بگم آفتابی و عاشقم درست مثل جنوب
با همون لهجه دریایی که میدونی تو خوب
مِ از سید مظفر به تو دخیل اَ بَندُم
نذرُم هَ بیارُم یِتا کیسه گندم
شاید که کفترانِت لایقُم بِدونِن
حاجتی که اوم هَ به گوشت برسانِن
تو چشمه محبت مِ تشنه ی نگاتُم
تو کعبه امیدی به هر دم نه صداتُم
اسم نازنینت تا روی زبونِن
اون گدن مدائک لحظه اذانِن
روبروت بی اختیار دوباره زانو بزنم
میون گریه بگم غریب و دربدر منم
تو رو شاهد بگیرم که با خدا حرف بزنی
میدونم که دست رد باز به سینه م نمیزنی
میدونم شفاعت بی منتت زبونزده
به همین امید دلم به مشهد تو اومده
تو که اسمت با غم نقاره ها روی لباست
همه صحن طلات ردپای فرشته هاست
دست خالی هیچکسی از در خونه ت نمیره
یا رضا رضا میگم تا قلبم آروم بگیره
یا رضا رضا میگم
تا قلبم آروم بگیره
کلاغ رو سیاه - محسن چاوشی
محسن چاوشی که بدون شک پرمخاطب ترین و محبوب ترین خواننده موسیقی پاپ کشور به شمار میرود، آثار متعددی با مضامین مذهبی به تولید رسانده است اما یکی از ماندگارترین اثر، قطعه ای است که در وصف امام رضا (ع) خوانده است .
مهم ترین ویژگی قطعه «کلاغ سیاه» که موجب ماندگاری این اثر شده است به ترانه آن برمیگردد که با لحنی صمیمی و عامیانه از نگاه مخاطب با امام رضا(ع) درد و دل میکند.
کلاغ روسیاه
تو دل یه مزرعه یه کلاغ رو سیاه
هوایی شده بره پابوس امام رضا
اما هی فکر میکنه اونجا جای کفتراست
آخه من کجا برم یه کلاغ که رو سیاست
من که توی سیاهیا از همه رو سیا ترم
میون اون کبوترا با چه رویی بپرم
تو همین فکرا بودش کلاغ عاشق ما
یه دلش میگفت برو یه دلش میگفت بمون
که یه هو صدایی گفت تو نترس و راهی شو
به سیاهی فکر نکن تویه زائری برو
من که توی سیاهیا از همه رو سیا ترم
میون اون کبوترا با چه رویی بپرم
تو دل یه مزرعه یه کلاغ رو سیاه
هوایی شده بره پابوس امام رضا
اما هی فکر میکنه اونجا جای کفتراست
آخه من کجا برم یه کلاغ که رو سیاست
من که توی سیاهیا از همه رو سیا ترم
میون اون کبوترا با چه رویی بپرم
تو همین فکرا بودش کلاغ عاشق ما
یه دلش میگفت برو یه دلش میگفت بمون
که یه هو صدایی گفت تو نترس و راهی شو
به سیاهی فکر نکن تویه زائری برو
من که توی سیاهیا از همه رو سیا ترم
میون اون کبوترا با چه رویی بپرم