استوانه ای که با خود چکیده ای از تمام تاریخ، ادبیات، هنر،عرفان وتصوف و در یک کلام فرهنگ ایران را به ارمغان آورده و الهام بخش بسیاری ازعرفا، شاعران و ادیبان پس از خود بود است.
به راستی اگر بنا بر این باشد که واژه خوب را با تمام معانیش برای کسی به کار ببریم چه کسی بهتر از خواجه شیراز؟
خوبان پارسی گوی بخشندگان عمرند
ساقی بشارتی ده رندان پارسا را
حال در باره این رند پارسی گوی چه میتوان نوشت؟ شاید اساسی ترین سوال در باره شعر و شخصیت شمس الدین محمد همین باشد که در باره او چه می توان و چه باید گفت؟
و اما آنچه در بارهحافظ می توان نوشت زیاد است و به اندازه ای است که کتاب ها میتوان نگاشت از آنچه او بوده است از اینکه حافظ، به قول آن دوست ادیب حافظه ماست[1] و همانطور که در اثر خود نگاشته است
«(آرکه ـ تایپ) که از دوردستهای تاریخ و فرهنگ ما در ذهن و زبان او رسوب و از آنجا در ذهن و زبان ما نفوذ کرده، باز نموده شده است.»[2]
و میتوان در ادامه همین سخن را به زبانی ساده تر بیان کرد که حافظ چکیده ای لطیف و پیوسته و سرشار از آن چیزی است که فردوسی در شاهنامه آورده است.
او با زبان اعجاز امیز و بیان ساده و در عین حال پیچیده اش در چند بیتداستان اسطوره های شاهنامه و آنچه بر آنها گذشته است را باز آفرینی میکند
قدح به شرط ادب گیر زان که ترکیبش
ز کاسه سر جمشید و بهمن است و قباد[3]
جمشید یا قباد فرقی نمی کند سست عهدی ایام اصلی است که همه را در بر میگیرد و به قول خودشآخر الامر گل کوزه گران خواهی شد
حالیا فکر سبو کن که پر از باده کنی[4]
بیفشان جرعه ای بر خاک و حال اهل دل بشنو
که از جمشید و کیخسرو فراوان داستان دارد[5]
نیز
ای حافظ ار مراد میسر شدی مدام
جمشید نیز دور نماندی ز تخت خویش[6]
و اینگونه تمام داستان جمشید و جامش و میراثش را که با دگرگونی و زیر و زبر سرنوشت به دست کیخسرو رسیده است به تصویر می کشد.
و در یک بیت آنچه تقدیر بر کاوس رقم زده و بی وفایی عهد را چنین می آورد که
تکیه بر اختر شب دزد مکن کاین عیار
تاج کاووس ببرد و کمر کیخسرو[7]
و در انتهای اینمطلب میتوان اضافه کرد که هنر حافظ آن چیزی است که تمام غربت اندوهناک داستان سیاووش را در بیتی به تصویر کشانده است
شاه ترکان سخن مدعیان می شنود
شرمی از مظلمه خون سیاووشش باد[8]
و این خاصیتشعر حافظ است که خواننده را بر آن می دارد که در پی کشف این واژه ها در جستجوی شناخت شاه ترکان برآید[9]، سرنوشت سیاوش را مطالعه کند ببیند چه جفایی بر او رفته و خون پاکش چگونه به ناحق ریخته شده و چه سان سرش را در تشت بریده اند و آنگاه است که پس از آگاهی خواننده از داستان این اسطوره که نمادی از اساطیر شهید تاریخ است حلاوت درک شعر حافظ بیشتر و جادوی سخنش آشکار می گردد
و حافظ حافظه ماست از آن جهت که تمام رستم را و تمام جهان پهلوانی را که هر ایرانی باید عمر ششصد ساله اش و دستگیری اش از شاهان و حتی نیازمندان را مطالعه کند در بیتی جمع می کند
شاه ترکان چو پسندید و به چاهم انداخت
دستگیر ار نشود لطف تهمتن چکنم؟[10]
و بسیار از این دست.که بار تاریخی و ارزش اشاره های تاریخی و اسطوره ای را در شعر او نشان می دهد.
در باره حافظ میتوان نوشت که او همه قران را در سینه داشته است «ساختمان غزل حافظ متاثر از سوره های قرآن است. قرآن و دیوان حافظ هر دو توسن اند: زود آشنا، ولی دیریاب; با یکیا دو بار خواندن، مخصوصا اگر بدون حضور قلب و قصد قربت باشد راهی به درونشان نمی توان برد. از طرف دیگر، هر دو سهل التناول می نمایند. بسیاری کسان بوده اند و هستند که فقط سواد خواندن قرآن یا دیوان حافظ را دارند.».[11]
باری حافظ قران را از بر داشته به علوم قرانی مسلط بوده و اشارات قرانی بسیار در شعر خود آورده است با این حال اهمیت این حفظ و تسلط بر قرآن زمانی دو چندان و بهتر اگر بگویم صد چندان می شود که بدانیم شاعر به علم ظاهر کافیت نکرده و در جستجوی غیب سر از آستان عشق بر آورده است .
و اگرچه شعر او آیینه ای از قرآن استو هرچند او حافظ تمام کلام الهی بوده است عشق این نیروی نامعلوم که ریشه در غیب دارد به فریادش رسیده است
و فریاد کشیده است
عشقت رسد به فریاد ار خود به سان حافظ
قرآن ز بر بخوانی در چهارده روایت[12]
عشق دست حافظ ما را گرفته است و او را به بلندای درک عارفانه از هستی رسانده از مدعیان ظاهر پرست کج فهم عبور داده و به او فهمانده است که خود پرستی مساوی با مرگ است و او پرستی مساوی با زنده ماندن ابدی و در نهایت عشق او را عاشق کرده و به مبارزه بر علیه مدعیان کشانده است
با مدعی مگویید اسرار عشق و مستی
تا بیخبر بمیرد در درد خود پرستی
عاشق شو ار نه روزی کار جهان سر آید
ناخوانده نقش مقصود از کارگاه هستی[13]
همه این ها را میتوان در باره حافظ نوشت کما این که بیش و کم نوشته اند و خوانده اند و نوشته ایم و خوانده ایم و اما در باره حافظ چه باید بنویسیم؟ در باره حافظ مهمترین مطلبی که باید به رشته تحریر در بیاوریم آزادی و آزادگی حافظ است. او نه عارف است نه عاشق است نه زاهد و نه هر چیز دیگر حافظ یک درویش عاشق است. درویشی که آزادگی اش او را به انجا رسانده که سمرقند و بخارا را در قبال خال هندویی می بخشد.[14] و او را به مرتبه ای رسانده که در یک زمانه پر از نفاق و تزویر و ریا بر علیه ریاکاران و مزوران برخواسته و کلیدی ترین واژه های شعرش را عبور از خود پرستی، عبور از ریا کاری، عبور از پنهانکاری و بالاتر و برتر از همه عبور ازدنیا رقم می زند دنیایی که درویشش شاه را به خاک نشینی دعوت می کند[15] و شیخ را به پرهیز از ریا و عاشق را به پرهیز از خود پرستی .این مهم ترین مطلبی است که باید در باره حافظ نوشت. مطلبی که راز ماندگاری حافظ و حظور دیوانش در کنار مقدس ترین کتاب مسلمانان یعنی قران است.
[1]حافظ حافظه ماست نام کتابی از بها الدین خرمشاهی
[2]۱حافظ حافظه ماست بهاالدین خرم شاهی انتشارات قطره
[3]" غزل شماره 101"
[4]غزل شماره 481
[6]غزل 291
[7]" غزل 407"
[8]" غزل 105"
[9]منظور از شاه ترکان افراسیاب پادشاه توران است . در بخش پهلوانی شاهنامه حضور دارد و سرسخت ترین دشمنایران است که عاقبت درجنگ با کیخسرو کشته می شود.
[10]" غزل 345"
[11]خرمشاهی - بهاءالدین: ذهن و زبان حافظ، فصل اسلوب هنری حافظ و تاثرش از قرآن، نشر نو، چاپ دوم، 1363، ص 5 - 37
[12]غزل شماره 94
[13]غزل شماره 435
[14]اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
[15]روضه خلد برین خلوت درویشان است
مایه محتشمی خدمت درویشان است.