به گزارش سرویس فرهنگی پایگاه 598،
دوران انقلاب به رهبری امام خمینی، او را فردی مبارز و تلاشگر ساخته بود و
دفاع مقدس او را آبدیدهتر کرد و از او یک مجاهد فدایی ساخت و خالصانه در
خدمت جنگ بود؛ انگونه که سر و خون خود را بهپای آن اهدا کرد.
حاج
همت علاوه بر ویژگیهای فرماندهی وی و شجاعت بینظیرش در جبهه های نبرد،
بسیار متواضع بود و در جمع بسیجیان بی هیچ تکلفی حاضر شده و به صحبتها و
دردمندی های آنان صبورانه گوش میداد و متواضعانه جواب میداد. دست به سینه
گذاشتن وی یکی از علایم فروتنی وی بود.
حاج
همت پس از آزادسازی جزایرمجنون در عملیات خیبر، در حالی که شدت آتش دشمن
زیاد شده بود؛ به همرزمان گفت: «باید مقاومت کرده و مانع از بازپسگیری
مناطق تصرف شده، توسط دشمن شد. یا همه اینجا شهید میشویم یا جزیره مجنون
را نگه میداریم»
در
جریان عملیات خیبر، همچنان که نیروهای ایرانی در برابر ارتش عراق مقاومت
میکردند هنگامی که همت برای بررسی وضعیت جبهه جلو رفته بود بر اثر اصابت
گلوله توپ درنزدیکیاش، درغروب ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ در محل تقاطع جادههای جزایر
مجنون شمالی و جنوبی بر اثر اصابت گلوله توپ سر از بدن جداشده و به ارزویش
رسید و مجنون به خون سرخ او رنگين شد و نام سردار خیبر گرفت.
حاجیه
خانم نصرت همت، مادر سردار شهید محمدابراهیم همت، فرمانده لشکر محمد رسول
الله(ص)، مادر بزرگ شهید احمد مروت۳۷ سال در فراغ فرزندشهیدش زیست و شامگاه
۳۰ شهریورماه 1399 دار فانی را وداع گفت و مراسم تشییع و تدفین وی در
گلزار شهیدان شهررضا و بزرگداشت این مادر فداکار اول مهرماه در شهررضا
برگزار گردید. مادری که در دامن پاکش چنین فرزنددلاوری پروزش یافته و تقدیم
انقلاب نمود و در ۹۱ سالگی به وی و نوه شهیدش پیوست.
عجیب
اینکه در حالیکه آن شهید از "سازشکاران" بشدت متنفر بود و انان را افرادی
مساله ساز برای ملت میدانست و در وصیت نامه خود ذکر کرده است: « من متنفر
بودم و هستم از انسانهاي سازش کار و بي تفاوت» مع هذا در میان مقاماتی که
پیام تسلیت رحلت مادر شهید همت دادند، این افراد نیز به روی نامبارک خود
نیاورده و پیام تسلیت دادند. کسانی که نه به سیره ساده زیستی وی پای بند
بوده و نه خدمت گزار مردم ، با سازش با دشمنانی که حامی صدام بوده و وی را
تسلیح وتجهیز کردند وبا همان سلاحهای اهدایی حاج همت را به شهادت رساندند و
مادر و همسرو فرزند وی را محروم ازنعمت وی کردند، حال پیام تسلیت رحلت
مادر وی را میدهند از عجایب روزگاراست. البته بدیهی است کسانیکه ملت و کشور
را چندین سال به وعده های پوچ غربیها معطل کرده و خسارات مادی ومعنوی
زیادی زده اند وشرایط سختی را برای مردم بوجود آورده اند، وصایای شهدا محلی
از اعراب برای انان نداشته و ندارد.
زندگی نامه
در
۱۲ فروردین ۱۳۳۴ چشم به جهان گشود. و در سال ۱۳۵۲ دیپلم گرفت. در همان سال
وارد دانشسرای تربیت معلم اصفهان شد و در سال ۱۳۵۴ مدرک فوق دیپلم خود را
اخذ کرد. ۲ سال بعد برای گذراندن خدمت سربازی اقدام کرد. وی پس از سربازی
به شهر خود بازگشت و مدتی در مدارس راهنمایی شهرضا و روستاهای اطراف به
تدریستاریخ پرداخت.
فعالیتهای
وی ضد رژیم باعث شد تا چندین نوبت از طرف ساواکبه او اخطار شود. گوشه و
کنار، حرفهای نیشدار او به گوش حکومت رسید و اخطار ساواک در پرونده او ثبت
گردید. بخاطر فعالیتهای سیاسی وی ساواک وی را تعقیب کرده و او مدتی فراری
بود. نخست به شهر فیروز آباد رفت و بعد به یاسوج رفت. موقعی که در صدد
دستگیری وی برآمدند به دوگنبدان مهاجرت کرد و سپس به اهواز رفت و ساکن
آنجاشد. با شعله ورشدن انقلاب ۱۳۵۷، به شهرضا بازگشت و سازماندهی تظاهرات
مردمی را بر عهده گرفت. در پایانیکی از راهپیماییها، قطعنامه آن را قرائت
کرد و شایع شد که حکم اعدامش را صادر کردهاند و همین مسئله، او را تا روز
پیروزی انقلاب، در مخفیگاهها نگه داشت.
پس
از پيروزي انقلاب اسلامي، او كمر همت بست تا بيش از پيش به مبارزه عليه
ظالم و دفاع از حق مظلوم بپردازد. مدتي براي ياري مردم به روستاهاي محروم
رفت. وقتي شنيد ضدانقلاب در شهرهاي كردنشين دست به جنايت زده است، به آنجا
رفت وبه مبارزه پرداخت. سپس، به فرماندهی سپاه پاوه منصوب شد.
وی
در سن 26 سالگي به سفرحج رفت و از آن پس «حاج همت» لقب گرفت. حاج همت در
چندعمليات، ضربات سختي به دشمنان اسلام وارد ساخت و درمدت زماني كم به يكي
از سرداران بزرگ جنگ تبديل شد.او ابتدا به معاونت تيپ محمدرسول الله (ص) و
سپس به فرماندهي تيپ مذکور منصوب شد وکمی بعد تیپ به لشكر ارتقا یافت و با
توان بیشتری در عملیات حاضر شد.
در عملیات
خیبرکه منجر به ازاد سازی جزایر مجنون شمالی وجنوبی گردید, لشکر 27
محمدرسول الله (ص) به فرماندهی دلیرانه وی نقش بسزایی داشت و عاقبت نیز،
درغروب ۱۷ اسفند ۱۳۶۲ در مابین جزایر مجنون شمالی و جنوبی بر اثر اصابت
گلوله توپ به شهادت رسید.
میثم
(فرزندخردسال شهید حاج عبّاس ورامینی ) به حاج همت میگه عمو همّت بابام
کو؟ همّت با گریه میگه : «میثم جان، من نمیتونم باباتو بیارم؛ ولی قول
میدم بزودی برم پیش بابات…»" و به قولش عمل کرد؛ تا دیگرخجلت دیدن روی
فرزندان شهدا را نکشد.
نقل مادر شیرزن از پسردلاور
الف
)خاطره آغازین (ولادت): مادر سردار همت در این دیدار با بیان خاطراتی از
فرزند شهیدش: «قبل از تولد ابراهیم، نشانههایی در من ایجاد شد که به گفته
پزشکان علائمی مبنی بر مرگ او در شکم مادر بود، پدر ابراهیم در سفر کربلا و
زیارت بارگاه ملکوتی امام حسین (ع) به امام میگوید که آقا، شما فرزندم را
زنده نگهدارید برای خودتان و او را برای خودتان تربیت کنید و او را به
راهی که خود صلاح میدانید ببرید. سرانجام ابراهیم سالم به دنیا آمد و در
راه آزادگی تربیت شد و در این راه نیز به شهادت رسید.»
شرح
ماجرا: پاییز سال ۱۳۳۳ با همسرم و جمعی از دوستان، قصد زیارت امام حسین
(ع) راهی کربلا شدیم. آن موقع ابراهیم را باردار بودم. ... حالم به کلی بد
شده بود. با زحمت مرا پیشیک دکتر بردند. دکتر پس از معاینه گفت: «بچه از
بین رفته و تلف شده». مقداری هم قرص و کپسول نوشت و گفت: «اگه با این، بچه
سقط نشد، حتماً بیاریدش تا عملش کنم». حرفهای دکتر مثل پتکی توی سرم
کوبیده شد. خیلی ناراحت و دلشکسته شده بودم. .... آقا را با دلی شکسته صدا
زدم و از او شفاعت خواستم. حسابی با امام حسین (ع) درد دل کردم و به او
گفتم: «آقا، من شفامو از شما میخوام. به دکتر هم کاری ندارم. من به شوق
دیدار و زیارت شما رنج این راه رو به جون خریدم. حالا از شما توقع یه گوشه
چشمی دارم».... به منزل برگشتیم. خسته شده بودم و خوابم گرفته بود.
خوابیدم. در خواب خانمی را دیدم که لباس عربی به تن داشت و مثل همه مردم
زیارت میکرد. آن خانم بلندبالا که بچهای روی دستش بود، به طرف من آمد و
بچه را به من سپرد و گفت: «این بچه رو بذار لای چادرت و به هیچکس هم نده.
برش دار و برو». من آن بچه را توی چادرم پنهان کردم و آمدم. همان موقع از
خواب پریدم. گریه امانم را بریده بود. از شدت خوشحالی زار میزدم. خواب را
که برای مادر همسرم تعریف کردم، گفت: «این خواب یه نشونهست». بعد گفت:
«خیالتون راحت باشه که بچه سالمه. فقط نیت کن اگه بچه پسر بود، اسمشو بذاری
محمد ابراهیم». از روز بعد دیگر اصلاً درد و ناراحتی نداشتم. همان روز
دوباره پیش دکتر رفتیم. دکتر پس از معاینه با تعجب تمام گفت: «امکان نداره؛
حتماً معجزهای شده!» دکتر پرسید: «شما کجا رفتین دوا درمون کردین؟ این
کار کدوم طبیبه؟ الان باید مادر و بچه، هر دو از بین رفته باشن، یا حداقل
بچه تلف شده باشه! شما چیکار کردین؟»همسرم علیاکبر گفت: «ما رفتیم پیش
دکتر اصلی». دکتر وقتی شنید که عنایت آقا امام حسین (ع) است، تمام پولی را
که بابت ویزیتو نسخه به او داده بودیم، به ما بازگرداند و مقداری هم داروی
تقویتی برایم نوشت و گفت: «خیلی مواظب خودتون باشین». وقتی مطمئن شدم که
بچه سالم است، از علیاکبر خواستم که در کربلا بمانیم. .. بعد از چهار ماه
به ایران برگشتیم. نیمه بهمن بود که سرخوش از سفر کربلا، رسیدیم به شهرضا.
دوازدهم فروردین ۱۳۳۴ پسرمان به دنیا آمد.»
ب)
خاطره انتها (شهادت): مادر شهید همت خاطرنشان کرد: "وقتی که فرزند شهیدم
را برای خاکسپاری آوردند، اجازه دیدنش را به من ندادند و بعدها فهمیدم که
فرزندم، حاج ابراهیم همت، سرش را در راه امام حسین (ع) داده است."»
شرح
ماجرا: «داشتم شیشههای خانه را برای عید پاک میکردم که دامادم وارد خانه
شد و گفت حال ابراهیم خوب نیست و در یکی از بیمارستانهای اهواز بستری شده
است. خیلی نگران شدم و بیتاب این بودم که یک نفر مرا ببرد تا پسرم را
ملاقات کنم. بیقراری امانم را بریده بود. تا اینکه پسر بزرگترم آمد و بدون
هیچ مقدمهای وقتی این حالات مرا دید گفت منتظر کی هستی مادر؟ ابراهیم
شهید شده است. با شنیدن این خبر بیهوش شدم. پدر ابراهیم هم از حال رفت و
روی زمین افتاد. چند ساعتی اصلا توی این دنیا نبودیم ... منتظر شهادتش بودم
ولی خوب هر چه که باشد مادرم، دلم نمیآمد خار بهپای بچهام فرو برود.
میگفتم انشاءالله ابراهیم میماند و به اسلام خدمت میکند.»
وصیت نامه شهیدهمت برای شرایط زمان حال:
الف- شدت عشق به شهادت
سلام بر حسين(ع) سالار شهيدان اسوه و اسطوره بشريت. (دومین وصیتنامه شهید همت)
هر
شب ستاره اي را به زمين مي کشند و باز اين آسمان غمزده غرق ستاره است
،مادر جان مي داني تو را بسياردوست دارم و مي داني که فرزندت چقدر عاشق
شهادت و عشق به شهيدان داشت..... اگر من افتخار شهادت داشتم از امام
بخواهيد برايم دعا کنند تا شايد خدا من روسياه را در درگاه با عظمتش به
عنوان يک شهيد بپذيرد ؛....دعای انتهای وصیت نامه:اللهم ارزقني توفيق
الشهادة في سبيلک ( اولین وصیت نامه 19/10/59)
پدر
و مادر؛ من زندگي را دوست دارم ولي نه آنقدر که آلوده اش شوم و خويشتن را
گم و فراموش کنم علي وار زيستن و علي وار شهيد شدن, حسين وار زيستن و حسين
وار شهيد شدن را دوست مي دارم شهادت در قاموس اسلام كاريترين ضربات را بر
پيكر ظلم، جور،شرك و الحاد ميزند و خواهد زد. ( اولین وصیت نامه)
خودتان
مي دانيد كه من چقدر به شهيدان عشق مي ورزيدم غنچه هايي كه(كبوتراني
كه)هميشه در حال پرواز به سوي ملكوت اعلايند.الگو و اسوه هايي كه معتقد به
دادن جان براي گرفتن بقا (بقا و حيات ابدي)و نزديكي با خداي چرا كه «ان
الله اشتري من المومنين». (دومین وصیتنامه)
من
نيز در پوست خود نمي گنجم.گمشده اي دارم و خويشتن را در قفس محبوس مي بينم
و مي خواهم از قفس به در آيم.سيمهاي خاردار مانعند.من از دنياي ظاهر فريب
ماديات و همه آنچه كه از خدا بازم مي دارد متنفرم(هواي نفس شيطان درون و
خالص نشدن) (دومین وصیتنامه)
در
طول جنگ برادراني كه در عمليات شهيد مي شدند از قبل سيمايشان روحاني و
نوراني مي شد و هر بي طرفي احساس مي كرد كه نوبت شهادت آن برادر فرا رسيده
است. (دومین وصیتنامه)
خداوند
تا كنون لطف زيادي به اين سراپا گنه كرده و توفيق مبارزه در راهش را نصيبم
كرده است.اكنون من مي روم با دنيايي انتظار انتظار وصال و رسيدن به
معشوق.اي عزيزان من توجه كنيد: (دومین وصیتنامه)
عزيزانم!اين
بار دوم است كه وصيت نامه مي نويسم ولي لياقت ندارم و معلوم است كه هنوز
در بند اسارتم هنوز خالص نشده ام و آلوده ام. (دومین وصیتنامه شهید همت)
ب- عشق به امام و وصیت به اطاعت از او
جهل
حاکم بر يک جامعه انسانها را به تباهي مي کشد و حکومت هاي طاغوت مکمل هاي
اين جهل اند و شايد قرنها طول بکشد که انساني از سلاله پاکان زائيده شود و
بتواند رهبري يک جامعه سر در گم و سر در لاک خود فرو برده را در دست گيرد و
امام تبلور ادامه دهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است.( اولین وصیت
نامه)
مادرجان!
به خاطر داري که من براي يک اطلاعيه امام حاضر بودم بميرم ؟ کلام او الهام
بخش روح پرفتوح اسلام در سينه و وجود گنديده من بوده و هست.( اولین وصیت
نامه)
امام مظهر
صفا پاكي و خلوص و دريايي از معرفت است .فرامين او را مو به مو اجرا كنيد
تا خداوند از شما راضي باشد زيرا او ولي فقيه است و در نزد خدا ارزش والايي
دارد. (بند2 دومین وصیتنامه شهید همت)
ج- جهل و حکومتهای طاغوت
جهل حاکم بر يک جامعه انسانها را به تباهي مي کشد و حکومت هاي طاغوت مکمل هاي اين جهل اند ( اولین وصیت نامه)
مادر
جان، جامعه ما انقلاب کرده و چندين سال طول مي کشد تا بتواند کم کم صفات و
اخلاق طاغوت را از مغز انسانها بيرون ببرد .( اولین وصیت نامه)
د- تنفر از سازشکاران وروشنفکران و استعمار
مادر
جان من متنفر بودم و هستم از انسانهاي سازش کار وبي تفاوت و متاسفانه
جواناني که شناخت کافي از اسلام ندارند و نمي دانند براي چه زندگي مي کنند و
چه هدفي دارند و اصلا چه مي گويند بسيارند. اي کاش به خود مي آمدند. از
طرف من به جوانان بگوئيد چشم شهيدان و تبلور خونشان به شما دوخته است (
اولین وصیت نامه)
...
روشنفکران ما به اين انقلاب بسيار لطمه زدند زيرا نه آن را مي شناختند و
نه برایش زحمت و رنجي متحمل شده اند از هر طرف به اين نو نهال آزاده ضربه
زدند ولي خداوند، مقتدر است اگر هدايت نشدند مسلما مجازات خواهند شد
.(اولین وصیت نامه)
ببين ما به چه روزي افتاده ايم و استعمار چقدر
جامعه ما را به لجنزار کشيده است ولي چاره اي نيست اينها سد راه انقلاب
اسلاميند؛ پس سد راه اسلام بايد برداشته شوند تا راه تکامل طي شود (اولین
وصیت نامه)
ه- وصیت برای مبارزه با استکبار ویاری انقلاب اسلامی
اي
کاش ملتهاي تحت فشار مثلث زور و زر و تزوير به خود مي آمدند و آنها نيز
پوزه استکبار را بر خاک مي ماليدند.( اولین وصیت نامه 19/10/59)
به نام خدا -نامي كه هرگز از وجودم دور نيست و پيوسته با يادش آرزوي وصالش را در سر داشتم. (دومین وصیتنامه)
از
شروع انقلاب در اين راه افتادم و پس از پيروزي انقلاب نيز سپاه را پناهگاه
خوبي براي مبارزه يافتم ابتدا در گيري با ضد انقلاب و خوانين در منطقه
شهرضا (قمشه) و سميرم سپس شركت در خوزستان و جريان كروهك ها در خرمشهر پس
از آن سفر به سيستان و بلوچستان (چابهار و كنارك)و بعدا حركت به طرف
كردستان دقيقا دو سال در كردستان هستم.مثل اين است كه ديگر جنگ با من عجين
شده است. (دومین وصیتنامه)
ملت
ما ملت معجزه گر قرن است و من سفارشم به ملت تداوم بخشيدن به راه شهيدان و
استعانت به درگاه خداوند است تا اين انقلاب را به انقلاب حضرت مهدي(عجل
الله تعالي فرجه الشريف) وصل نمايد و در اين تلاش پيگير مسلما نصر خدا شامل
حال مومنين است. (بند4 دومین وصیتنامه)
بپاخيزيد
و اسلام را و خود را دريابيد نظير انقلاب اسلامي ما در هيچ کجا پيدا نمي
شود نه شرقي - نه غربي؛ اسلامي که : اسلامي ...( اولین وصیت نامه)
و- وصیت به خانواده و اقوام:
مادر
گرامي و همسر مهربانم پدر و برادران عزيزم! درود خدا بر شما باد كه هرگز
مانع حركتم در راه خدا نشديد. چقدر شماها صبوريد.خودتان مي دانيد كه من
چقدر به شهيدان عشق مي ورزيدم ...(دومین وصیتنامه)
اگر
خداوند فرزندي نصيبم كرد با اينكه نتوانستم در طول دوراني كه همسر انتخاب
كردم حتي يك هفته خانه باشم دلم مي خواهد او را علي وار تربيت كنيد. (بند1
دومین وصیتنامه)
همسرم
انسان فوق العاده ايست او صبور است و به زينب عشق مي ورزد او از تربيت
كردن صحيح فرزندم لذت خواهد برد چون راهش را پيدا كرده است .اگر پسر به
دنيا آورد اسم او را مهدي و اگر دختر به دنيا آورد اسم او را مريم
بگذاريد.چون همسرم از اين اسم خوشش مي آيد. (دومین وصیتنامه)
هر
چه پول دارم اول بدهي مكه مرا به پيگيري سپاه تهران (ستاد مركزي) بدهيد و
بقيه را همسرم هر طور خواست خرج كند. (بند3 دومین وصیتنامه)
از
مادر و همه فاميل و همسرم اگر به خاطر من بي تابي كنند راضي نيستم. مرا به
خدا بسپاريد و صبور و شجاع باشيد. حقير حاج همت (بند5 دومین وصیتنامه شهید
همت)
منابع:
https://hawzah.net/fa/News/View/80828/%D9%88%D8%B5%DB%8C%D8%AA-%D9%86%D8%A7%D9%85%D9%87-%D8%B4%D9%87%DB%8C%D8%AF-%D8%AD%D8%A7%D8%AC-%D9%87%D9%85%D8%AA-%D9%81%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%AF%D9%87-%D9%84%D8%B4%DA%A9%D8%B1-27-%D9%85%D8%AD%D9%85%D8%AF-%D8%B1%D8%B3%D9%88%D9%84-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87(%D8%B5)
https://www.isna.ir/news/99063123223/%D9%86%D9%86%D9%87-%D8%AC%D9%86%DA%AF-%DA%A9%DB%8C-%D8%AA%D9%85%D9%88%D9%85-%D9%85%DB%8C%D8%B4%D9%87
* دکتر سید جواد هاشمی فشارکی؛ پژوهشگر و بیسیم چی فرماندهی لشکر27 حضرت رسول (ص)