سایت آی پرس نوشت: آیت الله اکبر هاشمی بهرمانی (رفسنجانی) در دیداری که با اعضای هیئت تحریریه فصلنامه مطالعات بین المللی داشته, برای نخستین بار مطالبی را از زبان خود مطرح کرده است که اگر کسی در جریان انتقادات شخصیت های کشور در طول سال های گذشته از هاشمی بوده باشد به نیکی در می یابد که بخش عمده این انتقادات, انتقاداتی بجا و اشاراتی دقیق به اشتباهات همیشگی هاشمی رفسنجانی بوده است.
این اکبر هاشمی بهرمانی(رفسنجانی) است که در ملاقات خود از ارسال نامه ای دست نویس برای امام راحل خبر می دهد که درخواست برای مذاکره با آمریکا به عنوان یک قدرت بزرگ, یکی از هفت بند مرقوم شده در آن بوده است.
شاید حالا به راحتی بتوان فهمید که چرا امام عظیم الشأن ما تلویحاً تأکید می کرد که هاشمی در کنار آیت الله خامنه ای بماند.
با شنفتن حرفهای اخیر هاشمی به راحتی می توان فهمید که چرا مقام معظم رهبری در یکی از سخنرانی های خود تصریح فرمودند که مواضعشان تا حدی با آیت الله هاشمی در اختلاف است.
هاشمی در صحبت های خود از این می گوید که قبول داشته است که آمریکا یک قدرت بزرگ جهانی است و او تلاش می کرده است تا با آمریکا مذاکره کند ولی نتوانسته.
او تأکید می کند که نخواستن با نتوانستن فرق دارد و من نتوانسته ام!.
شاید حالا که این پرده ها به دست "سردار سازندگی!" کم کم کنار زده می شود؛ تلخی نوشیدن جام زهری که به امام راحل ما تعارف شد در کام ما نسل سومی ها و نسل چهارمی ها هم احساس شود.
ما هنوز از یاد نبرده ایم که "راه قدس از کربلا می گذرد" و هنوز با خودمان زمزمه می کنیم که "جنگ, جنگ تا پیروزی".
شعارهایی راهبردی و استراتژیک که توسط امام راحل ما بیان و با خون بسیجی ها دنبال شدند اما این همیشه برای ما سوال بود که چرا این اهداف کلان به مرور کمرنگ و کمرنگ تر شدند.
شاید اگر هاشمی رفسنجانی بر تعداد ملاقات های خود بیافزاید, تمام حلقه های مفقوده ذهن ما یک روز پیدا بشوند.
هاشمی در ادامه صحبت های خود اشاراتی را پیرامون مشخصات اسلامی که می شناسد بیان می کند. مشخصاتی که به راحتی می توان شکل مدرن شده آن را امروز در مقالات و ویژه نامه های روزنامه شرق به وضوح مشاهده کرد.
اعتدال و آنتی دگماتیسمی که هاشمی از آن دم می زند را ما پیش از این هم شنیده بودیم. در دورانی که عصر جولان امثال تاج زاده ها, سروش ها, کدیورها و مهاجرانی ها بود.
هیچکس شک ندارد که اسلام دین دگمی نیست اما اسلام ناب در عین دگم نبودن بر "هیهات من الذله" نیز تأکید دارد.
اسلامی که امام راحل به ما یاد داد, ضربة علیٍ فی یوم الخندق را افضل از عبادت جن و انس می داند. چرا که این ضربت در وقت لازم خود, شجاعت و شهادت را به مداهنه و خفت ترجیح داد و دست حق نیز یاریگر آن شد.
اسلامی که هاشمی می گوید تفکر و تحصیلاتش در راستای آن بوده است, اگر با آنچه امام, شهدا و ولایت به ما آموخته اند یکی باشد (که ان شاء الله هست) در آموزه ها و تکالیفش جایی برای جولان شیطان باقی نمی گذارد.
در واقع آنقدر "اَعلام واضحة" در ظاهر و باطن خود دارد که نه شیطان و نه اعوان و انصار او بتوانند با اغواگری در زیر پوست آنها وارد شوند.
پس اشکال از کجاست که همه هاشمی را به ناگاه اباالاصلاحات می دانند و می نامند.
و شاید هم اشکال از دور و بری های هاشمی باشد. همان هایی که هاشمی آنقدر دوستشان دارد که هیچگاه حاضر نشده است عینک خوشبینی را در مقابل آنها از چشمانش بردارد و واقعی تر به هرآنچه که در حال وقوع است و یا وقوع یافته نگاه کند.
آیت الله بهرمانی(رفسنجانی) در این ملاقات با افتخار گفته است که به محض ورود به بدنه اجرایی, دفتر امور زنان را تأسیس کرده و از بسیاری فعالیت های دیگر (در مورد برون افتادن زنان در اجتماع اسلامی ایران) نیز حمایت کرده است.
و البته همین پدر است که دختری از او پا بر عرصه وجود می گذارد که طرفدار دوچرخه سواری زنان در عرصه های عمومی جامعه است و بروز بسیاری از منکرات و شبهات امروزی, مرهون تفکرات اشتباه اوست.
هاشمی از حضور زنان در همه عرصه ها حمایت کرد اما دست تاریخ کار را به آنجا رساند که صبیه اش در میان جمعیت, مردم را با داد و فریاد به اعتراض خیابانی علیه نظام فرا می خواند.
اسلام نابی که امام راحل به ما آموخت حتی اجازه می دهد زنان به وقت ضرورت اسلحه به دست بگیرند و حتی بعنوان فرمانده نیز در میدان جنگ حضور یابند.
اما پیداست که هاشمی درس "ضرورت" را در ساحت اسلام به خوبی تلمذ نکرده است که امروز روز می بینیم حضور اکثریت 70 درصدی دختران در دانشگاه های کشور و در مقابل, حضور 30 درصدی پسران ثمره افکار او و شاگردان مکتبش است و بیانگر بروز بحران های اجتماعی جدی برای ما خواهد بود.(اگر درمان نشود!)
آری آقای هاشمی. آن گریه هایی که در سال 84 و در مقابل آن دخترک متجرّی از چشم هایتان فشاندید چیزهایی زیادی را به آنها که شما را خوبتر می دیدند نشان داد.
ما نسل سوم و چهارمی ها شاید می توانستیم شما را دوست داشته باشیم. ما عکس شما را روی جنازه عموها و دایی ها و پدران شهیدمان در زمان جنگ دیده بودیم.
ما حرف رهبری عظیم الشأن را که در مقطعی شما را از ارکان نظام نامیدند، شنیده و خوانده بودیم.
اما واقعیت ماجرا این است که شما همانطور که در زمان امام راحل نامه می نوشتید و تلاش می کردید تا با آمریکایی ها پای میز مذاکره بنشینید, در زمان ولایت امر آیت الله سیدعلی خامنه ای نیز دست از نامه نگاری که یحتمل با تشویق اطرافیان کذایتان نوشته شده است, نکشیدید و از دود و آتشفشان و بعدها از اعتراض سخن گفتید.
آقای هاشمی, شما الآن 77 سال دارید. مهدی, فرزندتان در خارج از کشور است و به محض ورود به کشور به دلیل تخلفاتی که در فتنه 88 انجام داده دستگیر خواهد شد.
صبیه محترمتان به زندان محکوم شده است.
حسین مرعشی, یکی از چند چهره مورد اعتمادتان و سخنگوی حزب عملگرای! کارگزاران که در سال 88 اعلام کرد نظام جمهوری اسلامی ما آفت!!! زده است هم اکنون به دلیل همین تخلفات محکوم شده است و عموم چهره های مورد اعتماد دیگرتان نیز یا به زندان افتاده اند و یا به تازگی از زندان آزاد شده اند.
آنها که می خواستند شما را مادام العمر در رأس هرم میز کابینه دولت ببینند اکنون در خارج از کشور به سر می برند و تبدیل به مهره های سوخته شده اند.
و آمریکا...
آمریکایی که معتقد بودید و شاید هنوز هم هستید که ابرقدرت دنیاست حالا کوچک شده است و از درون با جنبش وال استریت و از بیرون با بیداری اسلامی در حال اضمحلال است.
آقای هاشمی آمریکایی که بزرگ می پنداشتیدش امروز آنقدر کوچک شده است که نفربرها و تانک های زرهی اش از اطراف مرزهای ایران تنها با رگبار سربازان مرزبان ما پا به فرار می گذارند و کماندوهایش نیز گاهی وقت ها توسط رزمندگان بسیجی ناجا و سپاه پاسداران دستگیر می شوند.
ما برای شما دعا می کنیم آقای آیت الله هاشمی بهرمانی (رفسنجانی).