==ساختار==
این اثر در سه بخش کلی و یک خاتمه ارائه شده است. نویسنده در نگارش این اثر از 62 منبع استفاده کرده است که 25 منبع فارسی-عربی، و 37 منبع انگلیسی در آن هست. سعی نویسنده در استفاده از منابع دست اول مانند آثار خود هگل، کانت، فیشته، کییرکگارد و ... بوده است.
==گزارش محتوا==
پس از صفحات تقدیمیه و تشکر و قدردانی، در صفحه چکیده مطالب کتاب، چنین میخوانیم:
پارهای از فلاسفه مانند هایدگر و محققان و شارحان فلسفه، نظیرِ فیندلی، فلسفة هگل را اوجِ متافیزیکِ غرب میدانند. او معتقد بود آگاهی، خود را در بستر تاریخ میشناسد و کمکم از بستر فلسفههای تأملی به فلسفهای نظرورز ـ که بر دوپارهگیهای موجود در دل فلسفههای تأملی غلبه میکند ـ دست مییابد. از منظرِ هگل، فلسفه جدای از تاریخِ آن نیست و به همین جهت در عِدادِ معدود فلاسفهای است که درسگفتار و نوشتاری در بابِ تاریخِ فلسفه از او بهجا مانده است. تاریخِ فلسفه، تاریخِ ثبتِ ادوارِ تحققِ روح در تاریخ است. نوشتارِ حاضر با تکیه بر مطالبِ درسگفتارهایی پیرامون تاریخ فلسفه، در پی نشان دادن تفسیر هگل از نظامهای فلسفی کانت و فیشته است که در ضمن آن امتیازِ اندیشة وی از سایرِ نظامهای ایدهآلیستی تا حد زیادی روشن میشود. هگل، عنصرِ استعلا در تفکر کانت را به بوتة نقد درآورد و مطلقِ فیشته را فاقدِ حیاتیافت. تحقیقِ حاضر، بررسی گزارشِ هگل از این دو فیلسوف و نقدهایی است که بر آنها دارد.
بخش اول کتاب که با عنوان «کلیات» نگاشته شده در چهار فصل درباره معنای ایدهالیسم، ریشههای نگاه ایدهآلیستی، منتقدان ایدهآلیسم و شکلگیری ایدهالیسم در آلمان و ایدهآلیستهای آلمانی، صحبت میکند. در فصل اول، ایدهآلیسم به تقدم ذهن بر عین و امر غیرمادی بر مادی، معنی میشود. در فصل دوم این بخش، رگههای تقدم ذهن بر عین، از زمان پیش از افلاطونیان با بیان اندیشههای فلسفی آناکساگوراس، آنتیفون و پروتاگوراس، شروع شده و سپس به افلاطون، فلوطین، دکارت، لایبنیتس و بارکلی میرسد. سومین فصل در بیان منتقدان ایدهآلیسم است، نویسنده در این فصل، انتقادات بر این اندیشه را در قالب دو نوع انتقاد درونی(از سوی سایر ایدهآلیستها به یکدیگر) و انتقاد بیرونی، مطرح مینماید.در فصل چهارم که درباره شکلگیری ایدهآلیسم در آلمان و بیان ایدهآلیستهای آلمانی است جنبش رومانتیسم و تأثیر اندیشههای عرفای آلمانی به عنوان ریشههای شکلگیری این اندیشه، نشان داده میشود و سپس نظریات درباره شکلگیری ایدهآلیسم در آلمان، ارائه میگردد. پس از این مباحث، از کانت، فیشته، شلینگ، هگل و شوپنهاور به عنوان ایدهآلیستهای آلمانی یاد میشود و اندیشه هرکدام اندکی توضیح مییابد. سپس نویسنده در پایان این فصل به بیان اندیشه دیگر، ایدهآلیستهای مدرن میپردازد.
عنوان بخش دوم، ایدهآلیسم استعلایی کانت است؛ مطالب این بخش در دو فصل، ارائه میشود. فصل اول به بیان نقد اول کانتی میپردازد. در این فصل، ابتدا بیان مختصری از ایدهآلیسم استعلایی کانت، را شاهدیم و سپس بیان انتقادات هگل را بر وی؛ انتقادات هگل در دو بخش، انتقادات کلی هگل و انتقاداتش بر مبنای جلد سوم درسگفتارهای تاریخ فلسفه ارائه شده است. در بیان انتقادات کلی هگل، نقد وی بر استنتاج استعلایی و ایدهالیسم استعلایی کانت به صورت مجزا بیان میگردد و در انتقادات وی بر مبنای درسگفتارها، انتقادات وی به قوه حسی، فاهمه، خرد، و مسائل نفس، جهان و خدا، توضیح مییابد. در فصل دوم با عنوان نقد دوم، ابتدا بیان مختصری از فلسفه اخلاق کانت ارائه میشود، سپس اخلاق هگلی و کانتی با هم مقایسه میگردد و پس از آن انتقادات هگل باز هم در قالب بیان کلی انتقادات وی بر نقد دوم، و انتقاداتش بر نقد دوم بر مبنای درسگفتارهای تاریخ فلسفه، ارائه میگردد.
پایانبخش مطالب کتاب، خاتمه آن است که با عنوان «ماحصل و مرور» ارائه شده است. عین مطالب این چند صفحه به عنوان خلاصه ارائه میشود:
در نوشتار حاضر، توصیفی از نگاه هگل به ایدهآلیسم استعلایی کانت و ایدهآلیسم سوبژکتیو فیشته، بر مبنای مطالب جلد سوم درسگفتارهای تاریخ فلسفه، ارائه شد. هگل، معتقد است انسان توانایی دستیابی به شناخت نامتناهی را دارد و اساساً تا شناختی از نامتناهی وجود نداشته باشد، شناخت متناهی امکانپذیر نخواهد بود. همانطور که آمریکس در مقالهاش با عنوان ارزیابی انتقادات هگل بر فلسفه نظری کانت به نقل از ایوان سال ذکر کرده است: محور انتقادات هگل بر فلسفه کانت در نظریه محدودیت شناخت کانت استوار است. هگل برایناساس استنتاج استعلایی و ایدهآلیسم استعلایی او را مورد ارزیابی قرار میدهد.
در بخش استنتاج استعلایی، هگل، منِ کانتی ـ که عنصر غیرحسی وحدتبخش به تکثرات حسی و آنات متعدد زمان در معرفت است ـ را به شهود عقلانی ناخواسته در وی تفسیر میکند. شایان ذکر است که او در این امر تحت تأثیر برداشت فیشته از فلسفه کانت بوده. بههرحال هگل «من» در استنتاج استعلایی را، موضوعی کاملاً تهی، نامتعین، و انتزاعی میداند. البته نسبتدادن شهود عقلانی به کانت، که خودش به صراحت بیان کرده: که شهود عقلانی را قبول ندارد، امری است قابل تأمل. از اینرو برخی معتقدند: هگل من کانتی را به نفع خودش تفسیر و مصادره کرده است. امر دیگری که هگل در استنتاج استعلایی کانت مورد بررسی قرار میدهد شرح کانت از ضرورت در شناخت است. هگل معتقد است: کانت ضرورت در شناخت را به صورت یک پیشفرض پذیرفته است. البته این سخن وی ناظر به سخن کانت در تمهیدات است وگرنه کانت در نقد اول شرح کاملی از استنتاج ضرورت در شناخت ارائه داده است. همچنین هگل در این بخش، امکان مطالعه پیشین از شناخت را منتفی میداند. به نظر هگل این امر خودش شناخت است و اساساً خروج از حیطه شناخت امکان ندارد. او در ایدهآلیسم استعلایی «شیئفینفسه» کانتی را رد میکند و مانند یاکوبی آن را حاوی تناقض میداند؛یعنی کانت در قول به «شیئفینفسه» از حیطه فلسفه خودش تخطی کرده و مقولاتی مثل علیت و وجود را در جایی که اطلاقشان بر آن غیرمجاز بود به کار برده است. برخی در پاسخ به هگل گفتهاند: شیئفینفسه در کانت صرفاً یک فرض منطقی است، و با این فرض دیگر مقولات بر آن اطلاق نشدهاند و کانت از فلسفه خودش تخطی نکرده است. در مواجهه خاص کانت با آنتینومیها هم، هگل معتقد میشود اعتقاد به این امر برخاسته از قول به محدودیت شناخت در انسان است امّا کانت وقوع عقل در تناقضات را برخاسته از ذات خود عقل که خواهان فراروی و اطلاق مقولات در حیطه غیرتجربی است، میداند.
هگل اخلاق کانتی در نقد دوم را یک اخلاق صوری میداند که هیچ مضمونی جز امتناع تناقض را به ما عرضه نمیکند. همچنین او قول به ایدة خدا بهعنوان وحدت بین طبیعت و عقل را با مبنای وظیفهمحوری در اخلاق کانت ناسازگار میداند. درهرصورت هگل، هم در بخش عقل نظری و هم در بخش عملی با دوپاره شدن انسان در فلسفه کانتی به مقابله برمیخیزد. درعینحال وی از کانت به این دلیل که شناخت را موضوع بررسی خودش قرار داده، ستایش میکند و وظیفة اخلاقی را هم از اساس باطل نمیداند، بلکه معتقد است وظایف اخلاقی در هر دورة تاریخی در بستر همان دوره رخ میدهند و بستری هستند برای وظایف اخلاقی در دورههای بعدی. نقد نظریه محدودیت شناخت که به چندپارهگی انسان میانجامد محور همه انتقادات هگل بر کانت است. در واقع انتقادات وی به قول کانت به «شیئفینفسه» و پدیداری بودن معرفت، امکان بیان نقد پیشینی از شناخت، و مواجهه کانت با آنتینومی سوم در تقابل بین ضرورت و آزادی، به همین نظریه (محدودیت شناخت) در وی باز میگردند. نقد هگل بر اخلاق کانتی نیز به نحوی با همین دوپاره کردن انسان و قطع ارتباط بین تاریخ و وظایف اخلاقی شکل میگیرد. بر انتقادات وی به کانت پاسخهایی داده شده و بعضی معتقدند تعدادی از این اشکالات از عدم دقت هگل در خوانش کانت ریشه دارند. شاید هم بتوان گفت: از آنجایی که هگل خودش فیلسوفی است همسنگ کانت و از بزرگان فلسفه در غرب، این فلسفههای کانت و دیگران را در جهت بیان فلسفه خودش تفسیر میکند، نه اینکه بخواهد چونان یک شارح، شرحی از آنها ارائه دهد.
نقد هگل بر فیشته مبنی بر عدم توانایی وی در حذف «شیئفینفسه» کانتی و بقای او در یک سیر پایانناپذیر به سمت تقرب صِرف به یقین نیز اشاره بر این دارد که فیشته نیز شناخت انسانی را محدود میدانست. از اینرو فیشته مجبور شد قائل به یک ابژه شود که همواره در تقابل با «من مطلق» قرار میگیرد.
درهرصورت نقطه ضعفی که در این فلسفهها بود، به دست هگل رفع شد؛ یعنی هگل موفق به نشان دادن بنیاد این امور شد. به نظر او بنیاد این امور، خودآگاهی است. از نظر هگل: روح در مسیر تاریخ در پی دستیابی به آزادی و پس از تقابلی که بین سوژه و ابژه در این دورانها میدید، به این میرسد که تقابلی بین این دو وجود ندارد. بدینطریق است که فلسفه از تأملی بودن خارج شده و به نظرورزی قدم میگذارد. در نظرورزی، دوگانگیهایی چون سوژه ـ ابژه، طبیعت ـ عقل و غیره رفع میشوند و آنچه باقی میماند وحدت است. ریشه این وحدت، خودآگاهی است.
البته به انتقادات هگل نقدهایی شده که برخی از آنها در متن کتاب بیان شد. امّا هگل با گره زدن تاریخ و فلسفه به یکدیگر و قول به امکان دستیابی انسان به شناخت نامتناهی و وحدت بین سوژه و ابژه و نظایرِ آن، سؤالاتی را پیشِ روی فیلسوفان پس ازخود گذاشته است که آنها برای گذر از این فلسفه باید به آنها پاسخ بدهند.
==وضعیت کتاب==
فهرست مطالب در ابتدای اثر آمده است. نسخه چاپی این اثر 35 هزار تومان است و نسخه دیجیتال آن 12 هزار و 500 تومان که از طریق اپلیکیشن طاقچه یا سایت اینترنتی آن قابل دسترسی است.
==منبع مقاله==
مقدمه و متن کتاب