جشنواره فجر شده مثل جشنواره كودك با ژانر وحشت!/ فجر انقلاب اسلامي يا فجر چين و ژاپن و عرفانهاي كاذب؟
در ابتدای این میزگرد، سعید مستغاثی روزنامهنگار و كارشناس سينما
درباره ماهیت جشنواره فیلم فجر و چگونگی شکلگیری و استحاله ماهوی آن
اظهار داشت: جشنواره فیلم فجر از ماهیت و محتوای اصلی خود به طور کامل دور
شده است. مانند این است که ما جشنوارهای تحت عنوان جشنواره فیلم کودک
برگزار کنیم اما در آن دست به نمایش فیلمهای ترسناک و ژانر وحشت بزنیم!
نام جشنواره فیلم فجر نشان دهنده ماهیت و اهدافی است که این جشنواره باید
آن را دنبال کند اما متاسفانه در واقعیت اینگونه نیست. این جشنواره منسوب
به انقلاب اسلامی است؛ فجر غرب و ژاپن و چین و عرفانهای کاذب که نیست؛ فجر
انقلاب اسلامی ایران است. شما میتوانید یک جشنوراه فیلم برگزار کنید مثلا
با عنوان فیلم تهران و در آن هر فیلمی را به نمایش بگذارید اما وقتی
سرمایهگذار اصلی جشنواره فجر، مردم و بیتالمال است و از جیب ملت خرج
میشود، خب ملت 33 سال است که پای این فجر انقلاب ایستاده ولی نمودی در
فیلمهای جشنواره ندارد.
90 درصد فيلمهاي امسال در جهت عکس اهداف انقلاب بود
جالب اینجاست که نه تنها این اهداف دنبال نمیشود، بلکه در خلاف آن هم
اقداماتی صورت میگیرد. مثلا میتوانم بگويم که 90 درصد فیلمهای جشنواره
در بخش مسابقه سینمای ایران امسال، به طور جدی در جهت عکس اهداف انقلاب
اسلامی بوده است. برخی افراد هم برای توجیه این مساله، میگویند که بضاعت
سینمای ما همین است، اما این اصلا توجیه مناسبی برای کم کاری در عرصه هنر
بهویژه سینما نیست.
هنوز برای سینمای خودمان یک چشمانداز تعریف نکردهایم
جشنواره فیلم فجر باید مستقل از فرآیند و جریان سینمای ایران فعالیت کند.
مگر جشنواره کن خصوصیات سینمای فرانسه را دارد؟ در دورانی این جشنواره
موجساز بوده ولی الان نیست. ما در سینمای ایران میخواهیم چه کنیم؟ ما
برای مملکت برنامه و چشمانداز داریم، در دین هم یک افق چشمانداز با
محوریت انتظار فرج داریم، اما هنوز برای سینمای خودمان یک چشمانداز تعریف
نکردهایم. اساسا این چشمانداز چه تناسبی با انقلاب اسلامی دارد؟ صرف
اینکه مثلا در ایام عزاداری، تلویزیون سیاهپوش شود، که در قبل از انقلاب
هم تا حدودي بود. قرار است که گفتمان انقلاب اسلامی بهویژه در عرصه فرهنگی
مملکت جاری شود.
باید از خودمان بپرسیم اولویتهای سینمایی ما چیست؟ متاسفانه مسئولان
سینمایی ما صرفا در حال هدایت و رانندگی ماشین سینما هستند و به مساله
گفتمان و ماهیت آن توجه ندارند. از طرف دیگر، جالب اینجاست که راندهشدگان
سینمای ایران جذب نهادهایی مثل صداوسیما و سازمان فرهنگی هنری شهرداری
تهران میشوند و با بودجه دولتی به انتشار تفکرات نامناسب خود میپردازند.
برخی سینما را صرفا برای سرگرمی میخواهند
مستغاثی همچنین خواستار تغيير فضای حاکم بر سینمای ایران شد و اظهار داشت:
تفکر حاکم بر فضای سینمایی کشور باید عوض شود. تفکیک میان عقیده و
ایدئولوژی با هنر سینما مسالهای است که مدتهاست از سوی برخی غربزدگان،
تجویز و منتشر میشود اما اساس شکلگیری صنعت سینما مبتنی بر ایدئولوژی
بوده است، نه سرگرمی.
وقتی رهبر انقلاب از تحول در علوم انسانی سخن میگویند و تمام فضای غرب
بههم میریزد، مشخص میشود که این نقطه یک جایگاه اساسی است. سینما به
ویژه سینمای ما هم باید بر مبنای ایدئولوژی باشد. اما برخی از غربگرایان
بهدنبال سینما صرفا به مثابه سرگرمی هستند؛ یعنی به سمتی برویم که کارکرد و
کاربرد سینما صرفا براي سرگرم کردن مردم باشد. وقتی ما صحبت از "سینما
واقعیت" میکنیم، آنها میگویند که سینما تخیل است و بر مبنای دروغ.
در دفاع از پيامبر اعظم خواستيم بيانيه بدهيم، گفتند به ما ميگويند دولتي!
این فعال فرهنگی از نحوه برخورد با آنچه «سینمای دولتی» نامیده میشود هم
انتقاد کرد و گفت: چند سال پیش و بعد از آنکه توهینی از سوی یکی از
سینماگران غربی به پیامبر اعظم صلي الله عليه و آله صورت گرفت، ما در انجمن
سینماگران تصمیم گرفتیم که بیانیهای بنویسیم و اعتراض کنیم. در همان زمان
برخی از این افراد مدعی گفتند که این کار موجب میشود كه در خارج از کشور
ما را وابسته به دولت بنامند! یعنی دفاع از پیامبر عزیزمان را هم تحمل
نمیکردند.
مستغاثی در ادامه سخنان خود به موضوع ژانر سیاسی و حضور پررنگ آن در این
دوره از جشنواره پرداخت و اظهار داشت: اینکه شما در یک فیلم چهار تا شعار
سیاسی قرار بدهی که فیلم سیاسی نمیشود، بلکه المانها و موارد ویژه خود را
بايد داشته باشد. ما اصلا سینمای سیاسی در جهان نداریم و چنین ژانری وجود
ندارد. سینمایی که در جهان میبینیم و مثلاً اولیور استون در ان فعالیت
میکنند، همان سینمای ایدئولوژیک و شبه دینی است که وجه مسائل روز را در آن
پررنگتر میکنند و وجه سیاسی بارز میشود. همین نبود ژانر مشخص سياسي
موجب میشود که هرکس بتواند مدعی ساخت فیلم سیاسی شود.
طالبي با قلادههاي طلا يك تنه بار همه كارهاي نشده را به دوش كشيد
اما در مورد فیلم قلادههای طلا میتوان گفت که خب فتنه 88 یک ماجرای مهمی
بود و قضیه جنگ نرم واقعا در سینما و رسانههای ما مورد غفلت واقع شد. حالا
وقتی آقای طالبی پاسخ خوبی به این مطالبه میدهد، میبینیم یک تنه بار همه
کارهای نشده در این زمینه را به دوش میکشد.
جشنواره فیلم فجر جشن مردمي سينماي ايران نيست و از ابتدا بیمار متولد شد
حجتالاسلام علی جعفری عضو كميسيون فرهنگی مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی
هم ضمن تایید سخنان سعيد مستغاثی، از حرکت نكردن جشنوارههاي فجر در مسیر
آرمانهای گفتمان انقلاب اسلامی گلایه کرد و گفت: جشنواره فیلم فجر بالذات
دو ویژگی اصلی دارد: اول اینکه یک "جشنواره" و نه یک جشن است و دوم اینکه
منسوب به انقلاب است.
از لحاظ وجه اول که اساساً این مراسم یک جشن است و نه یک جشنواره؛ چرا که
بعد صنفی آن بسیار پررنگ است و یک گرامیداشت از اعضای این صنف است. مثلا
در خارج از کشور هم داریم که "کن" یک جشنواره است اما "اسکار" یک جشن
سینمایی است. خب این بعد از ماجرا در ایران بسیار ضعیف است و ماهیت
جشنوارهای ندارد.
از لحاظ انقلابی بودن هم که شاهد یک افول صد در صدی هستیم. این جشنواره
اساسا مولود انقلاب است و امام خمینی(ره) در اولین سخنرانی خود پس از
بازگشت به کشور، به تنها هنری که اشاره میکنند، هنر سینما است.این همه
هزینه سنگین برای این جشنواره داده شده که قرار است پیامآور انقلاب باشد
اما این هزینه گزاف در خلاف اهداف و آرمانهای انقلاب نتیجه میدهد.
جاي خالي جايزه فقر و غني، بيداري اسلامي و تسخير والاستريت
حجتالاسلام جعفری تاکید کرد: جشنواره فیلم فجر از ابتدا بیمار متولد شد که
خیلیها در همان ابتدا به این مساله توجه نکردند و اکنون این بیماری خودش
را نشان میدهد. وقتی جشنوارهای برای بزرگداشت انقلاب و آرمانهای انقلاب
اسلامی تشکیل میشود، یعنی این جشنواره جهانی است، چون آرمانهای انقلاب
ما جهانی است ولي ما این جشنواره را به داخل کشور محدود کردهایم. گفتمان
ما جهانی است اما جایزه اصلی این جشنواره به فیلمهای ایرانی داده میشود.
اتفاقا در اولین دوره جشنواره، مقام معظم رهبری که آن زمان رئیسجمهور
بودند، تاکید کردند که این جشنواره باید جهانی باشد. سیمرغ اصلی جشنواره
فجر باید برای فیلم فلسطین باشد. شما به پیامی که امام به هنرمندان در سال
67 دادند، نگاه کنید؛ هنر متعهد و اصیل. باید جایزه فقر و غنی داشته باشیم.
امسال باید فاخرترین جایزه را به بیداری اسلامی میدادند. با این همه
هزینهای که میشود، سینمای جهان اسلام باید در ایران و جشنواره فیلم فجر
متمرکز باشد اما ایرانی کردن جشنواره به آن ضربه زده است. ساختارهای اصلی
جشنواره باید اصلاح شود؛ تعداد جایزهها باید کم شود ولی کیفیت و ارزش
جوایز بیشتر شود. چه ایرادی دارد که در این زمینه هزینه کنیم؟ ما الان باید
جایزه ویژه جنبش تسخير وال استریت داشته باشیم با جایزههای چند میلیون
دلاری.
جشنواره فيلم فجر واقعي يعني جشنواره فيلم عمار
وی همچنین وابسته به دولت بودن را یکی از ایرادهاي جشنواره فجر دانست و
گفت: یکی دیگر از ایرادهاي اصلی جشنواره فجر، قائم بودن آن به دولتها است
یعنی با تغییر دولت، ساختار جشنواره نابود میشود. اگر بخش خصوصی وارد
ماجرا شود و مساله را از وزارت ارشاد خارج کند، قطعا نتیجه بهتری خواهد
داشت. شما به جشنواره فیلم عمار نگاه کنید که بخش خصوصی برگزار كننده آن
بود، به جرات بايد گفت که جشنواره فیلم فجر واقعی، همین جشنواره فیلم عمار
است.
ميگويند چرا فيلم ايدئولوژيك ميسازيد اما خودشان ايدئولوژيكترين فيلمها را همسو با غرب ميسازند/ بعضی حزباللهیها میخواهند شهادتین روشنفكری بگویند
حجتالاسلام جعفری اضافه کرد: جدا كردن سینما از ایدئولوژی بسیار فراتر از
چیزی که شعار داده میشود در سینمای ایران اعمال شده است. این یک چماق بوده
بالای سر نیروهای ارزشی که چرا شما ایدئولوژیک به فیلمها نگاه میکنید!
اما خودشان دقیقا خلاف این شعار عمل میکنند و فیلمهای ایدئولوژیک غرب
دوستانه میسازند. سینما در ایران متاسفانه خود را تافته جدا بافته از همه
میداند. یعنی سینما میتواند درباره همه حرف بزند اما هیچکس حق ندارد
درباره سینما حرف بزند. حتی اگر کسی از خود سینما هم علیه این فضای
روشنفكری حرف بزند، مثل سلحشور و دهنمکی، تمسخر و طردش میکنند؛ انگار
معنای سینما در ایران به فحش دادن و تفاخر به مردم گره خورده است. یکی دو
سال آقای فیاض داور جشنواره بود اما دیگر اجازه ندادند. متاسفانه این تفکر
در میان مدیران فرهنگی ما هم وارد شده است. یعنی شهرداري تهران يا سازمان
تبليغات در این مجلات و کارهایی که در دست دارند، در واقع در حال ارائه
شهادتین روشنفكری هستند؛ یعنی این باجی که من به شما میدهم، شما هم من را
قبول داشته باشید و اجازه بدهید احیانا یک فیلم ارزشی هم من بسازم.
انتقاد از سوگيري سينماي دفاع مقدس به سمت سينماي ضد جنگ
وی در مورد نحوه پرداختن به سینمای دفاع مقدس در جشنواره امسال هم گفت:
متاسفانه سمت و سوی این ژانر در حال تغییر از دفاع مقدس به دفاع نامقدس
است؛ یعنی همان ژانر ضد جنگ که در جهان داریم. یعنی میخواهند دفاع مقدس را
به یک ژانر جنگ انسانی صرف تقلیل بدهند. به نظر من، نمونه بارز این
رویکرد، فیلم "ملکه" بود. ملکه یک فیلم جنگی خیلی خوب بود و یک نگاه انسانی
را وارد جنگ کرده بود ولی فیلم دفاع مقدس نبود. این فیلم و محتوای نمایشی
آن برای ارتش امريكا خیلی خوب است؛ چون کار ارتش امريكا اساساً مبتنی بر
آدم کشتن است ولی برای دفاع مقدس ما که اتفاقی مانند کشتن به ناحق افراد،
مذموم است و این مساله نقطه شروع ما هست، نباید اینگونه پرداخته شود. در
واقع نقطه شروع دفاع مقدس ما، سقف جنگ انسانی غرب است. بعد ما این مساله را
ایدهآل دفاع مقدس میکنیم و هیچ المانی از دفاع مقدس هم در فيلم نداریم؛
حتی یک "یا حسین"، یک "یا زهرا"، يا یک سربند.
يك مزيت قلادههاي طلا
جعفري در مورد فیلم قلادههای طلا هم گفت: یک مزیت مهم قلادههای طلا از
لحاظ کارگردانی، این بود که انقلاب در خیابان را نمایش داد؛ درحالی که
رسانههای ما در این زمینه بسیار ضعیف عمل میکنند و تنها انقلاب در
خانهها را نشان میدهند. به نظرم آقای طالبی باید این تجربیات خود را
آموزش بدهد و به دیگران منتقل کند وگرنه ما عقب میمانیم. چرا ما یک
راهپیمایی پرشور را در فیلمهایمان نداریم؟ این قدرت بالای فیلم قلادههای
طلا بود به نظر من.
مافیای غربزدهها در رسانههای سینمایی/ تفاوت سينماي "تحت ضابطه" با "رو به آرمان"
وحید جلیلی كارشناس فرهنگي و مديرمسئول هفته نامه "راه"
نيز، مافیای رسانهای جریان غربزده در عرصه سینما را يادآوري کرد و گفت:
ما دو نوع سینما در جمهوری اسلامی می توانیم داشته باشیم؛ یک سینمای "تحت
ضابطه" و یک سینمای "رو به آرمان".
منظور از سینمای تحت ضابطه، سینمایی است که جهت گیری آرمانی و گفتمانی
انقلاب اسلامی را ندارد اما خط قرمزها و حداقل های اخلاقی و قانونی را
رعایت می کند و تاکید و تعمدی در بازی با خط قرمز ها ندارد. اما در سینمای
رو به آرمان؛ سینما ذیل فرهنگ و فضای آرمانی انقلاب اسلامی تعریف می شود و
فیلمساز تعمد دارد که داشته های جامعه دینی ایران و دستاوردهای فرهنگی،
سیاسی، اجتماعی مردم در انقلابشان را تبیین و حفظ کند و رشد و ارتقا بدهد و
بر اساس داشته ها، آسیب ها را نقد کند و فضا و بستر فرهنگی لازم را برای
تصحیح و تکمیل نظام و جامعه فراهم بیاورد. هر دو سینما در کشور قابلیت اجرا
دارد. ولی از طرف مقابل برای مختل کردن حرکت به سمت سینمای ملی ( تحت
ضابطه + رو به آرمان) برنامه های دیگری تدارک شده است.
فشارهاي گروه تجزيهطلب سينما مانند فشارها براي منع ايران از دستيابي به انرژي هستهاي
یک گروه تجزیه طلب در سینمای ایران تلاش می کند که سینما را از ذیل نظام
خارج کرده و با اتکا به پروپاگانداي داخلی و سفارش ها و حمایت های خارجی،
ظرفیت عظیم سینمای کشور را که به هیچ وجه اهمیتش از انرژی هسته ای کمتر
نیست، از دسترس انقلاب خارج کند. فشارهای این طیف را دقیقا می شود به
مجموعه فشارهایی که برای منع ایران از دستیابی به انرژی هسته ای در جریان
است، تشبیه کرد.
فکر کنید اگر وجه غالب سینمای امروز ایران فیلمهایی مثل آژانس شیشه ای،
بچه های آسمان، طوفان شن، بازمانده، یک بار برای همیشه، قلادههای طلا،
نیاز، زیر نور ماه، بی پولی، لیلی با من است، اخراجیها، روزهای زندگی،
غزال، شیرسنگی، دست شیطان، خونبارش و... باشد، چه ظرفیت فرهنگی عظیمی در
مسیر پیشرفت ملت به وجود خواهد آمد. نقد درون گفتمانی به شدت تقویت خواهد
شد. در کنار نقد بومی و اصیل و جدی نظام و جامعه؛ امید به آینده و اعتماد
به نفس ملی ارتقا پیدا خواهد کرد. آگاهی های تاریخی ملت گسترش خواهد یافت؛
مخاطب منطقه ای و جهانی وسیع پیدا خواهیم کرد و...
به همین دلیل دقیقا همان اراده سیاسی که از دستیابی ایران به انرژی هسته ای
در هراس است، تلاش می کند تا از بهره مند شدن انقلاب اسلامی از ظرفیت
سینمای ایران جلوگیری کند و برای تحقق این هدف، همه ابزارهایش را بهکار می
گیرد.
ميخواهند هميشه سينما را تهديدي براي نظام و انقلاب نشان دهند
استراتژی آنها در این مقطع این است که همواره سینما را بهمثابه تهدید
برای نظام و انقلاب مطرح کنند و اجازه ندهند نگاه فرصت محور، مجال عرض
اندام پیدا کند.
کافی است هر سال چند فیلم ضد آرمانی و هنجار شکن ساخته شود تا آن ها تمام
توانشان را در داخل و خارج از گلدن گلوب و کن و اسکار گرفته تا تهرانجلس و
ارگانهای رسانه ای و نخبگانیشان در صداسیما و مطبوعات بسیج کنند که همان
را وجه غالب و پیشروی سینمای ایران جا بزنند و نسل های جدید فیلمسازی را
به سمت آن سوق بدهند.
برای این جریان؛ سینما اهمیت ندارد و دغدغه اصلی، چالش با نظام سیاسی یا فراتر از آن، جامعه دینی و توده های استقلال طلب ایران است.
علت بايكوت "قلادههاي طلا" و به اوج بردن "بيخود و بيجهت"
مقایسه کنید واکنش مهم ترین تریبون های رسانه ای سینمای روشنفكری را به "قلادههای طلا" و "بی خود و بی جهت".
قلادهها را بهرغم قابلیتهای کم نظیر سینماییاش در بازیگری، فیلمنامه،
کارگردانی، فیلمبرداری و... کاملا بایکوت کردند و آن یکی را که یک کار
تلویزیونی متوسط است، به خاطر کاریکاتوریزه کردن چهره زن متدین و نفرت
پراکنی به او، به اوج بردند!
و بعد همین ها دیگران را متهم به نگاه سیاسی به آثار هنری، برخورد ایدئولوژیک، پروپاگاندا برای کارهای سفارشی و... می کنند.
وقتي خاتمي همبازي مريلا زارعي شد/ داشتههاي انقلاب را با دروغ به نفع روشنفكرنماها مصادره ميكردند
جلیلی اضافه کرد: اینها حتی تلاش می کنند که داشته های انقلاب اسلامی و
دفاع مقدس را هم به نام خودشان سند بزنند و استحالهاشان کنند. آقای
محمدعلی نجفی کارگردان سریال درخشان سربداران که متاسفانه تحت تاثیر همین
فضاهای روشنفكری به سمت دیگری رفت، فیلمی ساخته بود تحت عنوان "زاگرس"، که
آقای محمد خاتمی در آن فیلم بازی کرد. یعنی ریاست جمهوری کشور ایران در حد
یک سکانس در این فیلم با خانم مریلا زارعی همبازی شد. وزارت نیرو یک پول
مفصلی داده بود که شما درباره سد کرخه که به تازگی ساخته شده، فیلمی بسازید
و درباره آن تبلیغ کنید. در آن فیلم نشان میداد کسانی که سد کرخه را
ساختهاند، آدمهایی با تیپ روشنفكری و سوسولی و با سبک زندگی غربزده
هستند. یادم هست که در آن زمان، سینمای مطبوعات، سینما صحرا بود. من بعد از
فیلم به سراغ آقای نجفی رفتم و گفتم «جناب آقای نجفی! تا جایی که من
میدانم، سد کرخه را بچههای حزباللهی سپاه ساختند؛ یعنی آن تعداد از
سردارهای سپاه که پس از دوران دفاع مقدس نمیخواستند برگردند به شهر،
همانجا ماندند و سد کرخه را ساختند و تیپها اینطور بوده است ولی شما چیز
دیگری نشان دادهاید» آقای نجفی در جواب من گفت که "حق با شماست و
اینگونه بوده ولی اگر من واقعیت را نشان میدادم، کسی باور نمیکرد! آن
بچه های سپاه را برداشتم و به جایش این تیپ ها را گذاشتم!" يعني با پول بیت
المال و با شرکت رئیس جمهور، داشته های انقلاب را مصادره ميکردند به نفع
روشنفكرها!
ما نمیگوییم که اصلا فیلم انقلابی بسازید، میگویم که حضرات حداقل آزاده
باشید و واقعیات جامعه را بگویید. دروغ نگویید. اتفاقا جریان روشنفكری
علمدار سینمای ایدئولوژیک به معنای آگاهی کاذب است. هم در فضای آکادمیک
این را میبینیم که بهترین نمونهاش همین انتخابات ریاست جمهوری اخیر بود
كه عمدتاً طرف هر چقدر دانشگاهیتر بود، کورتر بود. هر کسی که نخبهتر بود،
واقعیتهای بزرگتری را انکار میکرد. در صورتی که علم یعنی مشاهده
روشمند واقعیت اما اینها منکر بودند و دنبال جایگزین کردن دروغ با واقعیت
بودند؛
ملاقليپور گفت يك "يا زهرا" نميخواستند در فيلمم باشد
خدا رحمت کند رسول ملاقلیپور را؛ او رفته بود برای فیلم خانه پدری در یکی
از کشورهای غربی -کانادا یا یک کشور اروپایی دقیق یادم نیست- برای من تعریف
میکرد که من در کل این فیلم، فقط یک یازهرا گذاشتم. پای میز تدوین به من
اصرار می کردند که این یک "یازهرا" را هم بردار! یعنی حتی تحمل یک عبارت
ساده دینی در یک فیلم دفاع مقدسی در جمهوری اسلامی را هم نداشتند. یعنی اگر
شما به این جریان رو بدهید، حد یقف ندارد و با آن نگاه ایدئولوژیک و سیاسی
معاندش تا انکار همه واقعیت های انقلاب پیش خواهد رفت.
هدف و مأموريت اقليت تجزيهطلب سينمايي با تيم بزرگ رسانهاي
چالش اصلی در زمینه سینمای ایران، این است که یک گروه با بدنه کوچکی که در سینما و تیم بزرگی که در عرصه رسانه دارند، با سروصدا به معرفی و آگراندیسمان خودشان می پردازند. از گلدن گلوب و کن گرفته تا تهرانجلس و برنامه هفت عناصرشان را دارند و فعال هم هستند تا این اقلیت تجزیهطلب را تقویت کنند و تا حدودی هم موفق بودهاند.
مثلث فراموش شده نقد
جلیلی اضافه کرد: اما موفقیت این جماعت صرفا مبتنی بر تشکیلاتی بودن و توان
ها و نقاط قوت خودشان نیست، بلکه به همان اندازه مرهون خطاها و ضعف های
این طرف نيز هست.
كسي نميپرسد چرا در اوج جنگ نرم توپخانه را تعطيل كردهايد
متاسفانه یکی از مشکلات جدی ما در این زمینه این است که ما افرادی را
میبینیم که تحت عنوان افراد یا گروههای ارزشی (البته آن طرفی ها هم ارزشی
هستند ولی با ارزش های متفاوت) دست به انتقاد از مسئولان میزنند ولی وقتی
به کارنامه آنها نگاه میکنیم، میبینیم که تاکنون از هیچ اثر ارزشی حمایت
نکردهاند و فقط ایراد می گیرند. کسانی که اعتبارات مادی و معنوی فراوانی
در اختیار دارند ولی تاحالا کاری برای جریان ارزشی نکردهاند و صرفا دست به
انتقادشان خوب است. همین مساله موجب ایجاد یک جریان مضر در میان ارزشی های
این طرفی شده است که یکی از مشخصههایش این است که از مثلث نقد فقط یک
ضلعش را دارد و دو ضلع دیگر را فراموش کرده است. یعنی صرفا به کارهای بد
انتقاد میکند، اما اولا از کارهای خوب حمایت نمیکند و ثانیا کارهای خوبی
را که می توانسته انجام بگیرد و نشده، نمی بیند. مثلا حوزه هنری چرا با
بودجه میلیاردی، در جشنواره امسال حتی یک فیلم هم ندارد؟ یعنی در اوج جنگ
نرم و در حالیکه فرمانده دستور حمایت از جبهه خودی و حمله متقابل به دشمن
می دهد، اینها توپخانه را تعطیل کرده اند و حاضر به شلیک نیستند!
هیچکس هم یقه اینها را نمی گیرد که چرا مهم ترین پایگاه سینمای انقلاب را
از ورود به این کارزار فرهنگی بازداشته اید. و به جایش اعتراض می کنند که
چرا فلان آقا در فلان مراسم شما حضور یافته است! او هم خوشحال است که ببین
الحمدلله چه منتقدین کم توقعی داریم که اگر مهمترین امکان سینمایی انقلاب
را به نفع ضدانقلاب تعطیل کنیم، اصلا کسی خبر نمی شود و یک صدم فلان مسئله
به مراتب کوچکتر بازتاب پیدا نمی کند.
و از این امکانهای معطل و مغفول چه در زمینه تولید و چه در زمینه تبلیغ و توزیع کم نیست.
تا ما اضلاع دوم و سوم نقد را فعال نکنیم و ظرفیت های بالقوه اما مغفول و
متروک را مورد سوال قرار ندهیم و از آثار بالفعل و موجود برای دیده شدن
حمایت نکنیم و صرفا آثار بد را مورد حمله قرار بدهیم، در بر همین پاشنه
خواهد چرخید و روز به روز هم بدتر خواهد شد و ممیزی چالش های مهم تری پیدا
خواهد کرد.
مثال آب قليل و آب كُر در عرصه فرهنگ/ غلط ترین شیوه مبارزه با ناهنجاری ها در عرصه فرهنگ، اکتفا به ممیزی و حذف است
مثالی بزنم: آب قلیل به مجرد تماس با نجسی نجس می شود ولی آب کُر، اگر چه به نجاست آلوده شود، نجس نمی شود.
اگر آب زلال و سالم و پاک در برکه فرهنگ کشور زیاد باشد، امکان
تحمل آثار ناهنجار بالا می رود، چون آنها ضریبی پیدا نمی کند و مستحیل می
شود ولی اگر داشته های شما قلیل باشد، کمترین فعالیت دشمنان و معاندان فضا
را آلوده خواهد کرد و غلط ترین شیوه مبارزه با ناهنجاری ها در عرصه فرهنگ،
اکتفا به ممیزی و حذف است.
در زمانی که بهشتی و مطهری و خامنهای و مفتح و... بودند، احسان طبری و...
هم اگر حرف نادرستی میزدند، به جایی برنمیخورد و در میان نظرات ناب
اسلامی حل میشد. الان هم میگوییم که اگر ما سالی ده تا "قلادههای طلا" و
"آژانس شیشه ای" و نیاز و... داشته باشیم، ایرادی ندارد که غربزدهها هم
برای خودشان فیلم بسازند. آوینی علاوه بر نقد، از خیلی اثرهای خوب هم حمایت
میکرد. از حاتمیکیا و فراستی بگیر تا داوودنژاد و...
سینمای دولتی، مردمی که دولت را برگزیدهاند و روشنفكرنمایانی که...
مدير دفتر مطالعات جبهه فرهنگی انقلاب اسلامی در بخش دیگری از سخنان خود
گفت: در یک ماه اخیر بالای صد بار مجری برنامه هفت «سینمای دولتی» را
کوبیده است و یک نفر هم نپرسیده که سینمای دولتی یعنی چه؟ دولت در نظامهای
جمهوری یعنی مردم؛ یعنی برگزیده و نماینده خود مردم. اقلیت تجزیهطلب،
مخالف مردم هستند. فلان روشنفكر نمیتواند مدعی شود که من نماینده مردم
هستم اما دولت میتواند؛ چون رأی مردم را دارد. دولتی که رأی مردم را دارد؛
سینمای دولتی یعنی چه؟ مردم چطور باید منویات خودشان را اعمال کنند؟ اما
جوری این سینمای دولتی را میکوبند که انگار یعنی سینمای ضد مردمی!
جلیلی اضافه کرد: از این افراد باید پرسید مثلا شما از «بیلی وایدر» هم
فیلمسازتر هستی؟! خب این هم هر فیلمی ساخته در حمایت از کاپیتالسیم و
امريكا بوده است. یعنی همسوی دقیق با سینمای به روز امريكا. اساسا
کدامشان نیستند؟ یک چارلی چاپلین خواست جلوی اینها بایستد، لهاش کردند.
آقا شما از چاپلین هم به ذات سینما واردتر هستی؟! به آقای چارلی چاپلین
گفتند از فیلمهایت بوی آرمانهای غیرامريكایی میآید؛ بوی پابرهنگی و
کمونیسم میآید! باید بازجویی پس بدهی به کمیته های مک کارتیسم، بیست سال
تبعیدش کردند و گفتند ما سر آرمان های امريكایی شوخی نداریم در به ادعای
خوشان آزادترین کشور جهان! اما شما میبینید در اینجا آدمی که اولین فیلم
خودش را در حد فیلمهای تجربی ساخته، میبینید که، مهمترین ارزشهای دینی و
ملی را زیرسوال میبرد و باز هم با چه تکبری مدعی است که چرا به جای"
روزهای زندگی" به من جایزه ندادید؟!
اگر سالی پنج تا «قلادههای طلا» داشته باشیم، فاتحه سینمای غربزده خوانده است
وحید جلیلی در پایان هم ضمن تمجید از ابوالقاسم طالبی بهخاطر ساخت فیلم
قلادههای طلا، تاکید کرد: نمونههایی مانند این فیلم نشان میدهد که
سینمای روشنفكری چقدر ضعیف و رو به اضمحلال است و اگر ما تعداد این آثار
را بالا ببریم، به نظرم هیمنه سینمای روشنفكری کاملا فرو میریزد. یعنی
اگر شما سالی 3 تا 5 تا مورد از این نوع فیلمها داشته باشید، کاملا سینمای
روشنفكری و معاند را بیرنگ خواهد کرد.
دليل ترس غربزدهها از قلادههاي طلا
مهمترین اتفاقی که افتاد، این بود که تلاش کردند آثاری را که تحت پارادایم
فکری خودشان هستند، هر چقدر هم ضعیف باشند، حمایت جدی کنند تا مردم آنها
را ببینند و از طرفی هم خط قرمزی تعیین کنند که کسی از این طرف جرات نکند
فیلم خوب بسازد. قلادههای طلا از این نظر خیلی قابل تامل است و آن طرف را
وادار به واکنش کرده است. این فیلم مخاطب عام را هم به خود جذب میکند و
حتی کسانی را که موضع سیاسی آنها با موضع سیاسی فیلمساز متفاوت است، راضی
میکند و اتفاقا غربزدهها از این مساله بیشتر میترسند. آنها از این
نمیترسند که شما حرف سیاسی خودت را بدون جذابیت و بدون روایت حرفه ای بیان
کنید؛ فیلمی که نتواند مخالف را اقناع کند، یعنی اگر آقای طالبی یک فیلم
شعاری بدون جذابیت ساخته بود، اتفاقا بایکوت هم نمیکردند. این فیلم هم حرف
دارد و هم میداند چگونه حرف بزند. طیف ارزشی ما در سینما باید با دیدن
این فیلم امیدوار شود و شجاعت فیلم سازی مردمی بدون اعتنا به فضاسازی
روشنفكری سیاست زده و ایدئولوژیک امروز را بیشتر پیدا کنند.
همچنين از بازی جدیدی که رسانه ملی! و دیگر رسانه های روشنفكری راه انداخته اند تحت عنوان "سینمای دولتی"!، نترسند.
تعريف سينماي "مردمي" و "دولتي" از نظر برنامه "هفت" و رسانههاي روشنفكرنما
برنامه هفت سی میلیون ایرانی را هم که در انتخابات اخیر شرکت کردند،
"دولتی" و سفارشی کار می داند.از نگاه آنها فیلمی که وزارت خارجه دولت
امريكا در حمایتش بیانیه رسمی بدهد و کاخ الیزه و رئیس جمهور دولت فرانسه
تحسینش کند، فیلم غیر دولتی است و فیلم دولتی، فیلمی است که "ملت دروغگو و
عقده ای" ایران و نظام مردمی اش را تحسین کند.
گفته های آن خانم کارگردان در برنامه هفت را که یادتان هست؟ همزمان با
توطئهچینی قدرتهای جهان علیه ایران میبینید در فضای آکادمیک شما درباره
"توهم توطئه" تدریس میکنند! یعنی تا شما امضا ندهی که اینتلیجنت سرویس و
سیآیای و موساد موسسات خیریه و مددکاری هستند، به توهم متهمت میکنند!
کدام دشمن؟! آن آقا می رود در امريكا در حالی که هنوز خون احمدی روشن خشک
نشده، می گوید كه "من آمده ام از طرف مردم ایران بگویم که کدام دشمنی؟!"
قلادههاي طلا؛ نشانه بازگشت اعتماد به نفس هنرمندان انقلاب
در این فضا اتفاقی مانند قلادههای طلا صرفا تاثیرش در فضای سینما نیست و
نشانه بازگشت اعتماد به نفس هنرمندان انقلاب برای گذشتن از خط قرمزهای
روشنفكری و شورش علیه ممیزی خائنانه غربزدهها در فضای هنری و رسانه ای
ایران است.
اگر با همین شیب شما در جشنواره آینده، به جای یک قلادههای طلا، 3 تایش را
در ژانر های گوناگون داشته باشید، در جشنواره بعدی، 5 تا داشته باشید، با
این روند قطعا سینمای غیرمردمی روشنفكری مضمحل میشود؛ چون واقعا حرفی
برای گفتن ندارد.