به گزارش پایگاه 598، به نقل از روزنامه شرق: زن میانسالی که در حمایت از دخترش، دامادش را به قتل رسانده بود، از اتهام قتل عمدی تبرئه و در قتل غیرعمد مجرم شناخته و به حبس و پرداخت دیه محکوم شد.
به گزارش خبرنگار ما، این زن میانسال ابتدا قتل دامادش را پنهان کرد، اما بعد در اعترافاتش گفت دامادش در حال کتکزدن دخترش بود و او قصد داشت دخترش را نجات دهد که در یک لحظه باعث مرگ دامادش شد. براساس محتویات پرونده، سال ۹۶ اعضای خانواده مردی به نام عرفان گمشدن او را به پلیس گزارش دادند. همسر این مرد به مأموران کلانتری ۱۰۱ تجریش گفت شوهرش برای رفتن به محل کار خانه را ترک کرده و دیگر بازنگشته است. در اولین بررسیها مشخص شد عرفان و همسرش، نیلوفر، از مدتها قبل با هم اختلاف داشتند.
نیلوفر در توضیح بیشتر گفت: من و شوهرم سرایدار یک مجتمع مسکونی در شمال تهران بودیم. آن روز برادرم به همراه مادرم از شهرستان به خانه ما آمدند؛ اما حدود ساعت هفت بعدازظهر تصمیم گرفتند به خانهشان برگردند. شوهرم از آنها خواست تا او را هم در مسیرشان به محل کارش برسانند، اما بعد از رفتن آنها از شوهرم خبری نشد. با برادرم تماس گرفتم، او گفت شوهرم را حوالی پارکوی پیاده کرده است و دیگر از او خبری ندارد. بعد از توضیحات همسر عرفان، برادر او که مجید نام دارد، مورد تحقیق قرار گرفت.
او ۱۰ ماه بعد از ناپدیدشدن عرفان، به قتل اعتراف کرد و گفت جسد را در تاکستان قزوین دفن کرده است. بعد از آن پرونده با موضوع قتل تشکیل و بقایای جسد با راهنمایی مجید کشف و به پزشکی قانونی منتقل شد. مجید در تحقیقات بعدی اعتراف کرد مادرش قاتل است و او در قتل نقشی نداشته است. زن میانسال وقتی مورد تحقیق قرار گرفت، گفت: دامادم معتاد بود. آن روز به خاطر مصرف مواد با دخترم درگیر شد. عرفان قصد داشت دخترم را خفه کند، به همین دلیل با سنگ به سرش زدم و بعد به کمک پسرم جسد را به تاکستان بردیم و دفن کردیم. بهاینترتیب زن میانسال به اتهام قتل عمد و معاونت در دفن جسد راهی زندان شد. پسرش مجید هم به اتهام اخفای ادله جرم و معاونت در دفن جسد و همسر مقتول نیز به اتهام اخفا در ادله جرم بازداشت شدند. پرونده بعد از صدور کیفرخواست به شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد.
در ابتدای جلسه رسیدگی مادر مقتول بهعنوان ولیدم در جایگاه قرار گرفت و خواستار قصاص متهم شد و گفت: اگر پسرم شما را اذیت میکرد، به من میگفتید، من راضیاش میکردم دخترتان را طلاق بدهد؛ چرا او را کشتید. من درخواست قصاص دارم و رضایت هم نمیدهم. سپس متهم ردیف اول در جایگاه قرار گرفت. او اتهام قتل عمدی را رد، اما قبول کرد دامادش به دست او کشته شده است. متهم گفت: دامادم معتاد به مواد مخدر بود، اما من سعی میکردم در زندگی دخترم دخالتی نکنم تا خودش برای زندگیاش تصمیم بگیرد. آن روز هم به اصرار دخترم برای تولد نوهام همراه پسرم به خانه آنها رفتیم. من چون میدانستم دامادم اخلاق خوبی ندارد، چندان به خانه دخترم رفتوآمد نمیکردم؛ اما آن روز دخترم خیلی اصرار کرد و گفت تولد بچه است، حتما بیایید.
من هم قبول کردم. آن شب آنجا ماندیم. صبح بود که پسرم برای خرید به بازار رفت. پس از آن دخترم با شوهرش سر مصرف مواد درگیر شدند. در آن درگیری دامادم دستانش را روی گلوی دخترم گذاشت و بهشدت فشار میداد؛ بهطوریکه صورت دخترم سیاه شده بود. سعی کردم آنها را از هم جدا کنم، اما نتوانستم. بههمیندلیل برای نجات جان دخترم یک سنگ را از روی زمین برداشتم و به سر دامادم زدم. متهم در ادامه گفت: اصلا متوجه نشدم سنگ را به کدام قسمت سر دامادم زدم. فقط وقتی به خودم آمدم، دیدم نفس نمیکشد. آنجا بود که دخترم با برادرش تماس گرفت و از او خواست به خانه برگردد. بعد از آمدن مجید تصمیم گرفتیم جسد را به بیابانهای تاکستان ببریم و دفن کنیم. متهم در آخر گفت: آن لحظه هر مادری جای من بود، خطر را به جان میخرید و جان فرزندش را نجات میداد. من قصد قتل نداشتم، اما مجبور شدم برای نجات دخترم کاری انجام دهم؛ ولی نتیجهاش این شد که بعد از سالها زحمت برای بزرگکردن فرزندانم، حالا در زندان باشم.
خدا من را ببخشد. سپس همسر مقتول که با وثیقه آزاد بود، در جایگاه قرار گرفت و گفت: ما سه دختر بودیم و یک برادر. پدرم سالها قبل فوت کرده بود و مادرم ما را بهتنهایی و بهسختی بزرگ کرد. او در ادامه گفت: بعد از ازدواج فهمیدم شوهرم معتاد است؛ به همین دلیل بارها با هم درگیر شده بودیم و او چندبار من را در خانه پدرش کتک زده بود. آن روز هم به پشتبام رفته بودم و با همسایه صحبت میکردم که حین برگشت متوجه شدم شوهرم در حال کشیدن مواد است. عصبانی شدم و با هم درگیر شدیم؛ اما او من را مقابل چشمان مادرم و فرزندم بهشدت کتک زد و درحالیکه سعی داشت من را خفه کند، مادرم من را نجات داد. مجید هم که با قید وثیقه آزاد بود، گفت: وقتی متوجه موضوع شدم، شوکه شدم و از ترس قدرت تصمیمگیری نداشتم. این شد که همراه مادرم جسد را به تاکستان قزوین بردیم؛، اما خودم بهتنهایی جسد را دفن کردم. مادرم به خاطر من دفن جسد را هم گردن گرفته است.
او در آخر گفت: بعد از دستگیری برای نجات جان مادرم قتل را گردن گرفتم، اما در روند بازجوییها به اجبار حقیقت را گفتم.
با پایان جلسه دادگاه قضات وارد شور شدند و مادر خانواده را از اتهام قتل عمدی تبرئه و به اتهام قتل شبهعمدی به 10 سال حبس و پرداخت دیه کامل یک مرد مسلمان محکوم کردند. پسر جوان نیز به اتهام اختفای جسد به حبس با احتساب ایام بازداشت محکوم شد.