به گزارش پایگاه 598، معنای لغوی فقر یعنی کمبود. فرقی نمیکند چه کمبودی. اما احتمالاً در علم پزشکی این واژه را زیاد شنیدهاید. کسی که فقر آهن دارد، فقر کلسیم و یا... هر کدام از این کمبودها میتواند آسیب جدی بر بدن وارد کند. با تجویز کمی دارو و چند روز پرهیز غذایی این کمبود به حداقل خود میرسد. حالا اگر بدن را جامعه در نظر بگیریم با کمبودهای جدیتری مواجه هستیم. مثلاً فقر فرهنگی. خودمان مدام از این فقر دم میزنیم. هر جا دلمان نمیخواهد فرهنگ را رعایت کنیم پای فقر را وسط میکشیم و همه گناهها را گردن فرهنگ میاندازیم. مثلاً اگر جامعه کتابخوانی نیستیم به خودمان نسبت فقیر فرهنگی میدهیم و دهها کمبود دیگر...
ما خودمان را فقیر میدانیم در حالی که نیستیم. این در حقیقت یک خود تحقیری است که دچارش شدهایم. جالب است که بعضی از ما برای برانگیختن ترحم دیگران یا جلوگیری از چشم زخمهای احتمالی، ثروت واقعی خود را پنهان کرده و مدام ناله بدبختی و نداری سر میدهیم. این خود تحقیری خودش یک فقر است. فقر عزت نفس! کافیست توی یک تاکسی بنشینی و یکی درد دلش باز شود که اوضاع مملکت چنین است و چنان است و او چقدر مشکلات دارد، دیگران به جای آرام کردنش، با او همراه میشوند و اندوه و دلخوریاش را دو چندان میکنند. اصلاً انگار هر کدام از ما کارشناس بدبخت یابی هستیم. هیچ وقت از آنچه داریم راضی نیستیم. پای هر کسی با هر شغلی بنشینی درد دلش باز میشود. معلم است از کمبود حقوق مینالد، پرستار است از اضافه نشدن حقوقها میگوید. مدیر یک شرکت از اوضاع بد اقتصادی و شرایط بیثبات دلار و...
این وسط کی قرار است آدمها به رضایت برسند؟ کی به آنچه دارند قانع باشند و زبانشان به قدردانی بابت داشتهها بچرخد؟ چند نفر را سراغ دارید که در گفتگو با شما سرش را بالا بگیرد و با افتخار بگوید به خاطر داشتن سلامتی فرزند و همسر خوب و... خدا را شاکرم؟ وقتی داریم قدرش را نمیدانیم و شکر نعمت به جا نمیآوریم. وقتی که از کف دادیم حالا کاسه چه کنم دست میگیریم و به عالم و آدم فحش و ناسزا که چرا ما بدشانسیم و چرا خدا چنین کرد و چنان کرد و...
ما آدمها یک اشتهای سیری ناپذیر داریم. خیلی وقتها بیش از نیازمان درخواست میکنیم. فرض کنید روزانه ۱۰ عدد پسته کم خونی ما را جبران کند، اما ما به ۱۰ تا قانع نیستیم و کاسه را جلوی خودمان میگذاریم. یک عدد موز پتاسیم بدن را تأمین میکند، اما ما یک شاخه از موزهای طلایی را برای پذیرایی پیشروی خودمان میگذاریم. میخوریم، چون مفید است، اما غافل از آنکه زیاد خوردن به معنی ارزش غذایی بیشتر دریافت کردن نیست. چنین رفتار ناشیانهای را در مورد زندگی هم داریم. ما فقیر نیستیم ولی احساس میکنیم فقیر هستیم. چرا؟ زیرا خود را با داشتههای دیگران مقایسه میکنیم. ما خودرو برای رفاه خانواده داریم، اما وقتی با خودروی فامیلمان مقایسه میکنیم خودمان را فقیر و او را غنی میدانیم.
اگر خانه ما ۱۰۰ متر و خانه فلانی، ۵۰۰ متر باشد نسبت به او فقیر هستیم و، چون هیچ وقت این خط موازی درخواستها و داشتهها به یکدیگر نمیرسند، ما همیشه در فقر ساختگی ذهنمان دست و پا میزنیم و این خود تحقیری عمدی بلای جان زندگیمان میشود و انباشت نارضایتیها موجب دلسردی و ناامید شدن از زندگی میشود و به این ترتیب احساس فقر با ماهیت فقر اشتباه گرفته میشود. ما احساس کمبود میکنیم در حالی که از ماهیت اصلی فقر خیلی دوریم. هیچ کدام از فاکتورهای تعیین فقر را در خودمان سراغ نداریم، اما باز هم به آن دامن میزنیم.
حالا بیایید تصور کنیم این احساس فقر چه بلایی سر جامعه خواهد آورد. او که فقیر است، نانی برای خوردن و لباسی برای پوشیدن ندارد. او فقیر است. پس یا مورد توجه سازمانهای حمایتی قرار میگیرد و یا روی به اعتیاد، کارتن خوابی، کودک آزاری و دهها قلم از آسیبهای اجتماعی دیگر میآورد. یکی اوضاعش از آن کمی بهتر است، اما هنوز کمبود پول دارد و برای مایحتاجش مجبور به دزدی میشود یا به هر خلافی دست نمیزند و اسم رفع فقرش میشود بزهکاری. او مسیر نان آوری را اشتباه رفته است.
اما گاهی این کمبودها تنها یک احساس کاذب است. انسان خود را در مقام مقایسه با دیگران قرار میدهد و، چون داشتههایش را مساوی با دیگران نمیداند احساس کمبود میکند. اینجاست که دست به رفتارهای ضد اجتماعی و اخلاقی میزند. اینجاست که سیری ناپذیری آدمها آنها را به سمت رشوه گرفتن سوق میدهد. کارمند یا مدیری که به داشتههایش قانع نیست و آنرا برای رفع خواستههایش کافی نمیداند به رشوه گرفتن روی میآورد. کمکم این احساس کمبودها رشوهگیری را در مراتب مختلف عادی میکند و میشود یکی از راههای اصلی امرار معاش. وقتی به حقوق فلان سازمان نگاه کنید تعجب میکنید که چرا فامیلتان که در آن سازمان کار میکند زندگی مجلل و سامان یافته تری دارد. زیرا او طماع است و نتوانسته اشتهایش را کنترل کند. او مدام باید برای هوس خواستن خود، چیزی دست و پا کند. در چنین شرایطی افراد خود را محقتر از دستمزدی که دریافت میکنند دانسته و برای جبران این کمبود، خودشان مستقیم و چکشی عمل میکنند. قوانین را زیر پا گذاشته و اقدام به رشوه گرفتن میکنند. در چنین شرایطی زندگی دشوار میشود. آنهایی که رشوه را میدهند از پل کارشناسی مأمورها میگذرند و آنها که اوضاع خوبی ندارند و امکان رشوه گرفتن ندارند کارشان امروز و فردا شده و در اتاقهای دربسته ادارات دست به دست میشود. در چنین شرایطی سلامت وجدان افراد به خطر میافتد و مردم هم به جای رفتن در مسیر قانون سعی میکنند با دادن رشوه و راضی نگهداشتن مجریهای خدمات، از این میان بر غیر قانونی و غیرانسانی نهایت بهره را ببرند.
در چنین جامعهای آنها که با فقر دست و پنجه نرم میکنند هر روز منزویتر و آنها که احساس فقر نسبت به دیگران دارند هر روز حوض اشتهایشان پرتر و چاه اختلاس و رشوه و رفتارهای غیر قانونیشان گودتر میشود. فقیرها فقیرتر شده و دزدها برای چاپیدن و غارت، حریصتر!
منبع: روزنامه جوان